تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۹ - ۰۶:۲۴ | کد خبر : 1203

خاکسترهای زمان

در باب آن‌چه ملال با دنیای ما می‌کند ابراهیم قربانپور بدون تردید نخستین واکنش رسانه‌های بزرگ جریان اصلی به پدیده پیوستن جوانان اروپایی به داعش و گروه‌های متعدد تکفیری فعال در خاورمیانه شگفت‌زدگی بود. تروریسم، اسلحه سرد، فریاد در حین به قتل رساندن انسانی دیگر، شیوه‌های وحشیانه اعدام، لباس‌های ترسناک و درنهایت به خطر انداختن […]

در باب آن‌چه ملال با دنیای ما می‌کند

ابراهیم قربانپور

بدون تردید نخستین واکنش رسانه‌های بزرگ جریان اصلی به پدیده پیوستن جوانان اروپایی به داعش و گروه‌های متعدد تکفیری فعال در خاورمیانه شگفت‌زدگی بود. تروریسم، اسلحه سرد، فریاد در حین به قتل رساندن انسانی دیگر، شیوه‌های وحشیانه اعدام، لباس‌های ترسناک و درنهایت به خطر انداختن جان برای یک هدف مذهبی چیزی بود که به نظر می‌رسید پشت دیوارهای اروپا جا مانده است. بیشتر سازمان‌های اطلاعاتی حتی اگر نگرانی‌هایی از بابت مهاجران مسلمان سال‌های دور داشتند، آن را متوجه نسل اول مهاجران می‌کردند که تجربه زیستن در کشورهای مذهبی خود را داشتند. اما به ناگهان با موجی از جوانان مشتاق به پیوستن به گروه‌های تکفیری روبه‌رو شدند که در قلب اروپا متولد شده بودند. در سیاهه نیروهای پیوسته به این گروه‌ها می‌شد مجموعه‌ای از شگفت‌انگیزترین مشاغل و گرایش‌ها را پیدا کرد: مانکن و مدل لباس، خواننده رپ، بازیگر فیلم‌های مستهجن و… گروه‌های که به ظاهر کمترین نسبتی با اسلام افراطی گروه‌های تکفیری نداشتند، اما برای پیوستن به این گروه‌ها خطر می‌کردند.
در یکی از برنامه‌های متعددی که تلویزیون فرانسه درباره این جوانان ساخت، پسر ۲۳ ساله‌ای که از روی تماس‌های مشکوک با عناصر تکفیری شناسایی و حین بازگشت به کشور برای عملیات تروریستی احتمالی بازداشت شده بود، برابر دوربین قرار گرفت. بیشتر مدت برنامه به مکالمه پرتنش میان مجری برنامه و جوان سپری شد، اما در پایان برنامه وقتی مجری از جوان سوال کرد «فکر می‌کنی اگر چه چیزی در فرانسه وجود داشت، تو هرگز فکر پیوستن به چنین عملیاتی را نمی‌کردی؟» سکوتی غم‌زده بر استودیوی محل پخش حاکم شد. پسر جوان تکفیری پس از چند ثانیه با نگاهی خیره به دوربین چنین پاسخ داد: «سرگرمی بیشتر!»

سوغات عصر ما
«هیچ چیز بدتر از ملال نیست!»
احتمالا زمانی که نووالیس، شاعر و فیلسوف بزرگ رمانتیک اوایل قرن نوزدهم، این حکم را صادر کرد، هنوز طنینی شبیه یک غرولند شاعرانه بی‌منطق را داشت از مردی که به‌خاطر مکنت مالی موروثی، شغل کم‌دردسر، چهره زیبا و مقبولیت عام می‌تواند به جای گرسنگی، کار طاقت‌فرسا و اقسام محرومیت‌های مادی و روانی از چیزی شکایت کند که به اندازه «ملال» انتزاعی و درک‌ناشدنی است. دقیقا به همین خاطر بود که بعدتر و در دوران اوج‌گیری ناتورالیسم، امیل زولا به طعنه گفته بود: «اگر به نووالیس یک روز کار در معدن را سپرده بودند، حرف‌های به‌دردخورتری برای گفتن داشت.»
زولا احتمالا متوجه نبود حرف او بیش از چیزی که خودش فکر می‌کند، در تایید جمله نووالیس است. درحقیقت وقتی با چشمان قرن بیستمی به جملات دو ادیب نگاه می‌کنیم، حکم نووالیس بیشتر طنین یک پیش‌گویی مکاشفه‌آمیز از جهان اول را دارد و طعنه زولا شبیه ندایی است که از دل جهان سوم برخاسته باشد. به فاصله یک و نیم سده بعد از نووالیس بخش‌های بزرگی از اروپا و آمریکا چنان تغییر کرده‌اند که دیگر ملال آن‌قدرها هم مفهومی انتزاعی و درک‌ناشدنی به نظر نمی‌آید. ملال و روزمرگی به تمی ثابت از هنر یک سده اخیر جهان تبدیل شده‌اند. متفکران، شاعران و نویسندگان بزرگی مانند تئودور آدورنو، والتر بنیامین، مارتین ‌هایدگر، فردریش هولدرلین و ساموئل بکت بخش بزرگی از کارشان را به این مفهوم و تبعات آن برای انسان معاصر اختصاص داده‌اند. دولت‌ها پیدا کردن راه‌حلی برای این معضل را یکی از وظایف خود می‌دانند. صنعت سینما، با گردش مالی افسانه‌ای و درک‌ناشدنی‌اش، رسالت اصلی (یا شاید ترفند اصلی؛ بسته به این‌که چقدر خوش‌بینانه یا بدبینانه به آن نگاه کنیم) خود را پیدا کردن راه‌حلی برای از میان بردن این خصیصه می‌داند. اما چگونه «ملال» به ناگهان چنین رشد کرد و از صورت یک مفهوم انتزاعی خارج شد؟

در ستایش خستگی
«حتی اگر واقعا کاری برای انجام دادن وجود ندارد، آن‌ها را به چیزی سرگرم کنید! شستن دائمی عرشه، تمیز نگه داشتن لباس‌ها و ابزار، تیز کردن مداوم شمشیرها، بازبینی هرروزه از اسلحه‌ها، سرکشی به باروت‌ها و کارهایی از این دست ممکن است هیچ تاثیر مستقیمی بر کیفیت کار نداشته باشد، اما برخلاف چیزی که به نظر می‌رسد، احتمال شورش و درگیری در کشتی را بسیار کمتر از وقتی می‌کند که ملاحان بی‌کار باشند و تمام مدت روز را روی دریا خیال‌بافی کنند.»
این توصیه یکی از ۱۰ بندی بود که ویلیام. د. کید، دزد دریایی معروف، بعد از این‌که به دست نیروی دریایی انگلستان اسیر شد و به قصد حفظ احتمالی جانش (احتمالی که رنگ واقعیت نگرفت)، به شکل یک دستورالعمل برای ناخداهای نیروی دریایی بریتانیای کبیر نوشت. درحقیقت شورش در کشتی‌ها یکی از بحران‌های اساسی نیروی دریایی انگلستان در آن دوره بود. در یادداشت‌های ناخداهای این کشتی‌ها عملا ترس و وحشت دائمی از شورش ملوان‌ها و دزدیدن کشتی به چشم می‌خورد؛ چیزی که در میان دزدان دریایی موفق بسیار نادر و کمیاب بود. ملاحان و ملوان‌ها لازم بود هفته‌های متمادی روی آب بمانند و عموما در فاصله میان مبدأ و مقصد، جز هنگام حوادث احتمالی، کاری برای انجام دادن نداشتند. اگر مدت ماموریت و باقی ماندن روی آب از حدی بیشتر می‌شد، احتمال شورش بسیار بالا می‌رفت و همین باعث شده بود نیروی دریایی در انجام ماموریت‌های بلندمدت و سفرهای طولانی و اکتشافی ناکام بماند. نیروی دریایی در تلاش بود تا راه و رمز موفقیت دزدان دریایی در کنترل زیردستانشان را از آن‌ها بیاموزد. دستورالعمل کید حاصل یکی از همین تلاش‌های نیروی دریایی بود.
مهم‌ترین عاملی که باعث شد ملال و روزمرگی به‌تدریج به شکل مشکلی جدی برای جامعه بشری مطرح شود، چیزی شبیه همان خطری بود که کید نسبت به آن هشدار داده بود. مهم‌ترین تغییر در شیوه زندگی در فاصله میان زمان زندگی نووالیس تا امروز شیوه امرار معاش است. در طول این چند دهه در بیشتر جوامع ساعت و میزان کار به مقدار قابل توجهی کاهش پیدا کرده است. پیشرفت علمی و تکنولوژیک باعث افزایش قابل توجه بازدهی کشاورزی، تنها منبع تغذیه بشر، شده است و امکان دسترسی به نیازهای اولیه را آسان‌تر از پیش کرده است. ساعات کار بسیار محدودتر از پیش شده‌اند. مشاغل خدماتی و کارگری یقه‌سپید وقت و انرژی کمتری نسبت به شیوه سنتی امرار معاش طلب می‌کند. به رسمیت شناخته شدن قوانینی مانند حق مرخصی، حداکثر ساعات کار و سن بازنشستگی، فارغ از این‌که شرایط کار را بسیار انسانی‌تر از پیش کرده‌اند، باعث شده‌اند تا مفهومی تازه به‌عنوان «وقت فراغت» امکان بروز و ظهور پیدا کند.
در گذشته مفاهیمی مانند فراغت، تفریح و سرگرمی اختصاص به طبقات خاصی از اجتماع داشت. در جامعه‌ شهری ایران تنها طبقاتی که با چنین مفهومی روبه‌رو بودند، خوانین، صاحبان املاک بزرگ و کلان، وابستگان به دربار و طبقه بسیار کوچکی از تجار و کسبه بودند. در جوامع اروپای دوران صنعتی تنها صاحبان صنایع و تجار بودند که می‌توانستند ساعاتی از روز را به کاری جز امرار معاش اختصاص دهند. به همین دلیل ملال مفهومی انتزاعی بود که تنها در میان طبقات بالای اجتماع (به تعبیر عامیانه از ما بهتران) معنی داشت. بی‌دلیل نیست که در متون عامیانه‌ای مانند هزار و یک شب یا افسانه‌های قدیمی، به‌طور مداوم با پریان، خدایان یا فرشتگانی روبه‌رو می‌شویم که از سر ملال دست به کار بازی با سرنوشت بشر می‌شوند. کل تراژدی عظیم جنگ تروا حاصل هوس‌بازی خدایان المپ بود که از زندگی یکنواخت خود خسته شده بودند. در افسانه‌های خلقت بعضا به کنایه از این سخن می‌گویند که خداوند اولین بشر را تنها برای رفع ملال خود آفرید.
مهم‌ترین شاخصه قرن بیستم و چیزی که آن را به‌عنوان دنیای مدرن می‌شناسیم، این بود که ملال نیز مانند بسیاری از چیزهای دیگر از صورت طبقاتی خود خارج شد و به طبقات دیگر اجتماع تسری پیدا کرد. ایجاد طبقه متوسط شهری در کنار تبعات متعدد دیگر به این معنی بود که جمعیت قابل توجهی از اجتماع ساعاتی را بی‌کار خواهند بود. ملال به شکل یک بیماری مسری میان طبقات مختلف نشت می‌کرد.

سایه‌های ملال
ملال و روزمرگی در ادبیات و هنر سده گذشته یکی از موضوعات محوری بوده است، اما در کمتر اثری به اندازه «باشگاه مشت‌زنی» دیوید فینچر مستقیم مورد توجه قرار گرفته است. فارغ از ترفند روایی «باشگاه مشت‌زنی» موضوع محوری فیلم خشونت خودخواسته و بی‌پروایی است که در میان طبقه‌ای از اجتماع و به دست شخصیت‌هایی سر می‌زند که در عمل نسبتی با آن ندارند. چهره «مستر ‌هاید»ی شخصیت اصلی درحقیقت برجسته‌شده و تجسم‌یافته بخشی از شخصیت اوست که علیه روزمرگی و ملال زندگی او شوریده است. از این منظر فیلم فینچر بیش از هر چیز دیگر پیش‌بینی دردناکی است از چیزی که نزدیک دو دهه بعد به معضلی بزرگ برای جوامع شهری بدل شد.
معدن عظیم ملال طبقات متوسط به‌زودی منبع درآمدی برای صنایع سرگرمی‌ساز توده‌ای فراهم کرد. سینما، بازی‌های کامپیوتری، شهربازی‌ها و سیرک‌های مدرن حاصل مستقیم بهره‌برداری از این نیاز بودند. این حقیقت که در اوج بحران اقتصادی دهه ۲۰ و ۳۰ آمریکا و در میان توده‌های بی‌کار سینمای‌ هالیوود نه‌تنها افت نکرد، بلکه هر روز پررونق‌تر از پیش شد، نشانه‌ای بر همین حقیقت است. به نظر می‌رسید که سینما، و بعدتر تلویزیون، از طریق نمایش و شبیه‌سازی موضوعات پرطرفداری مانند خشونت در حال کنترل میل سرکش طبقات عام است. اما این تمام ماجرا نبود.

مستر ‌هاید
هنگام سخن گفتن از فلاسفه کمتر کسی است که حاضر باشد نیچه را در میان متفکران خوش‌بین تاریخ دسته‌بندی کند. اما با دیدن شرایط امروز نمی‌توان عبارت معروف «اگر هنر نباشد، واقعیت ما را خفه خواهد کرد» را چیزی جز یک خوش‌بینی ساده‌دلانه در نظر گرفت. احتمالا نیچه هرگز پیش‌بینی نمی‌کرد با تبدیل شدن جریان هنر به صنعت سرگرمی‌ساز چه سرنوشتی در انتظار آن است. با تعمیم هنر از کالایی خاص نخبگان به مفهومی عام یا توده‌ای عملا حجم عظیمی از تصاویر و انتزاعیات خلق شد که واقعیت را خفه کرد. اگر «هالیوود» را، با اندکی تسامح، به‌عنوان نمادی از این سرگرمی‌سازی توده‌ای بپذیریم، می‌توان حکم نیچه را چنین بازنویسی کرد: «هالیوود در حال خفه کردن واقعیت است.»
کمتر کسی است که از دیدن تصاویر هولناک مخابره‌شده از فتوحات گروه‌های مختلف تکفیری تصاویر ‌هالیوود را به یاد نیاورد. رنگ‌های شفاف و روشن، تصاویر پرچم‌های مواج در باد، مجاهدان اسلحه به دست و پرغرور، خشونت بی‌پرده و خون‌ریزی بی‌امان، همه و همه گویی تصاویر سینمای‌ هالیوودند که رنگ واقعیت گرفته‌اند. پاره «مستر ‌هاید»ی جامعه بشری تنها به تماشای بازنمایی خود بر پرده سینما اکتفا نکرده است و وجود خود را با تمام قدرت به رخ حقیقت می‌کشد. دیگر این سینما نیست که از حقیقت الهام می‌گیرد، بلکه به عکس این حقیقت است که دارد خود را شبیه کابوس‌های هالیوود سازمان می‌دهد.

ملالت‌های فرهنگ
مهم‌ترین دغدغه فروید هنگام نوشتن «تمدن و ملالت‌های آن» که احتمالا مهم‌ترین متن تئوریکش بود، آن بود که کسی تصور نکند توصیه او برای رهایی از ملالت‌های تمدن بازگشت به زندگی پیشاتمدن است. فارغ از این‌که متهم کردن فروید به چنین نگاه واپس‌گرایانه‌ای غیرممکن است، اما هنگام بازخوانی هر نگاه انتقادی به دستاوردهای تمدن جدید این وسوسه وجود دارد که وجوه منفی به نفع دستاوردها کنار گذاشته شوند. حقیقت این است که تمامی اتوپیاهایی که متفکران و نویسندگان در آثارشان خلق کرده‌اند، رنگ و بوی تندی از ملال دارند. درحقیقت در همه این اتوپیاها مسیر تمدن در همان جهت تسری دادن هر چه بیشتر ملال به گروه‌های بیشتری از آدمیان پیش می‌رود. احتمالا به همین خاطر بود که فروید با وجود لحن پیامبرگونه در «تمدن و ملالت‌ها…» از ارائه سیمایی از دنیای مطلوبش پرهیز می‌کرد. شاید هنگام آن است که بشر با بدبینی بیشتری به آینده خیره شود.

شماره ۶۸۲

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟