نگاهی به فیلم «هزارپا»
شکیب شیخی
از سالن سینما که بیرون آمدم، داشتم فکر میکردم که دوست دارم چه اتفاقاتی در سینما بیفتد؟ به کیانوش عیاری مجوز پخش بدهند؟ باز هم مرز واقعیت و رویا با کسی مثل کیارستمی مبهم و تار شود؟ برگردم به ۱۷سالگی و یک بار دیگر «هیروشیما عشق من» را ببینم؟ باز هم گوداری پیدا شود تا سینما را زیرورو کند؟ آنجلوپولوسی برای تاریخ ایران بیابیم؟ «سبک» را از هانکه یاد بگیریم؟ جنون را مانند فونتریه تا مرز انتحار پیش ببریم؟ نه! نه هیچیک از اینها علاقه سطح اول من است و نه هزارتای دیگری که میشود در ادامهشان فهرست کرد. آرزوی من –گرچه از دید بسیاری دوستان کودکانه- یک چیز ساده است: دیگر «هزارپا» و امثالش را در سالن سینما نبینم. همان مسافتهای طولانی و اعصابخُردکن اتوبوسی را به کاممان زهرمارتر کردند بس نبود، حالا چند سالی است که رشد قارچگونه سالنی هم دارند. گفتم «هزارپا» و امثالش. از سینما که درآمدیم، دوستم میگفت: «این هم یک چیزی بود مانند آن یکی!» یادم رفته چه فیلمی را گفت، ولی حدسم «مصادره» است یا «تگزاس(؟)» یا «گشت ارشاد» -که من نمیدانم «ارشاد»ش را بالاخره باید بنویسیم یا نه- که همه و همه فرقی نمیکنند و ادعای همهشان یک چیز است: «ما مردم رو با این سینما آشتی دادیم.» یا «من برای سینما فلانقدر پول درآوردم.» تو گویی مردم از سر رفاه و اختیار کامل با این سینما «آشتی» کردهاند و آن یکی هم که برای سینما «پول درآورده» ارز وارد کشور کرده و کمکی به زعم خود «خاضعانه» کرده به «کسری صادرات کشور».
فیلمهندیِ بددهان
کل این فیلم چیست؟ دو فقره آدم مبتذلِ جیببر میخواهند یک خانم دکتر ثروتمند را فریب دهند و یکیشان با او ازدواج کند، اما عاشقش هم میشود –یا نمیشود؟ نمیدانم- و در این میان هم یکسری جزئیات ریختهاند. به معنای واقعی کلمه خلاصه داستان این فیلم یک «فیلمهندی» آبکی را به ذهن میآورد، اما دریغ از آن مرام و معرفت و قهرمانبازی اغراقشده بالیوودی. جای تمام این عناصر را چه گرفته؟ قر دادن به سبک «کما» که ۱۵سال پیش ساخته شد و خودش به اندازه کافی فیلم بدی بود؛ شوخیهای نیمهجنسی کردن درباره «ننهم» و «ننهت» و «ننهش» به سبک تمامی همسبکانش؛ لهجهبازیِ مبتذل.
درباره «کما» و آن سالها شاید تازگی داشت روی پرده سینما قِر دادن. امین حیایی هم فیگور خندهداری داشت که در یک کنتراست «فیلمفارسیگونه» با محمدرضا گلزار قرار میگرفت. دیگر الان که فیلم رقصیدن همه مردم این کشور دست به دست میشود و اینترنت هم هست، پافشاری روی این قضیه برای چیست؟ آیا نشستهاید و فهرستی ساختهاید از «ایدههای پولساز سینمایی» و همه را چپاندهاید توی یک فیلم؟
با هرکدام از آقایان که صحبت کنی –مخصوصا اگر دستشان به یک جایزه آنور آبی هم برسد- میگویند: «سینما زبانی جهانی است!» کجای این فیلم زبانی جهانی دارد؟ یا تکیهکلامها صرفا در زبان فارسی معنا دارند، یا اگر اینطور هم نباشد، بیشتر «توهینآمیز» به نظر میرسند تا بامزه. داستان از چه قرار است؟ چیزی به اسم خط قرمز که بیشتر مربوط به روابط بین انسانها است، برای فیلمها تراشیدهاند که یک فیلم با عبور از آنها خود را «ساختارشکن» جلوه دهد و اعتبار کاذب کسب کند و کسی نیست که به خودشان یادآوری کند که «برادر بزرگوار! شما خودت ساختاری!» یک نمونه را اینجا میآورم از دیالوگهای «پشتصحنهای» فیلم که در تیتراژ پخش میشوند و امیدوارم که در این مجله هم بتوان آن جمله را تکرار کرد، فقط شما دوستان عزیز بدانید که اگر ستاره داشت، یعنی نمیشده. جایی رضا عطاران لقمهای را با خانم چاقی میخورد. دیالوگ این است: «من از **ش خوردم، تو از **ش بخور!» من این دیالوگ را اینجا برای شما گذاشتم تا بالاخره قضاوتی بین ما و آیندهمان بکنید.
این ذهنیتِ مرکزگرا از کجا آمده؟ چرا تمام لهجهها قرار است چیزی بین «مسخره» تا «دوست داشتنی» باشند؟ چرا لهجه تهرانی اینطور نیست؟ خودتان هم قبول کردهاید که معیار تهران است و باقی حاشیه؟ نگاهی که غرب-مثلا فرانسه- به شرق –مثلا ایران- دارد، چیزی است شبیه همین نگاه «تهران» به «حاشیه». اگر اینطور نبود، اصلا دلیلی نداشت که یک بازیگر که حتی توانایی حفظ کردن لهجه مشهدی را ندارد، مدام مشهدی صحبت کند، آن هم درحالیکه خواهرش فارسی «بیهقی» صحبت میکند. لابد خواهرش تهران آمده و لهجهاش پریده؟ عجب! در مورد آن کارگر افغان و «درست حرف بزن ببینم چی میگی» هم که اصلا نباید نظری داد، اما جناب داوودی! مطمئن باشید در آزادترین کشور جهان هم اگر بودید، مثلا فرانسه، اتفاقا به دلیل همان آزادیشان، بهخاطر همین یک صحنه، فیلمتان به مشکل برخورد میکرد و شما که خودتان زخمخورده توقیف هستید بهتر میدانید که چه مصیبتی است.
میلیارد میلیارد
این فیلمها با حضور چنین «ستاره»هایی لابد هزینه زیاد دارند، درآمدشان هم که به «لطف وضعیت» خوب است، اما چند صحنه را به ذهن بیاورید؛ مثلا جایی که موتور زمین میخورد در همان ابتدا. فیلمساز هنوز نتوانسته یک صحنه اکشن را با یک کلیتِ مدیومشات درآورد تا ما جدای از خندیدن به وضعیت عطاران –که درآمدن پای مصنوعی خنده ندارد، حتی پای مصنوعیِ یک دزد- بفهمیم چه کسی کدام طرف افتاده؟
بهعنوان مثالی دیگر، صحنه تیراندازی انتهای فیلم. کی به کی از کدام سمت تیراندازی میکرد؟ محوطه این ساختمان چه شکلی بود؟ چون طنز است، اینطور ساخته شده؟ فیلم «هتل بزرگ بوداپست» را دیدهاید و صحنه هجوآمیز تیراندازی در طبقات هتل؟ چطور با دو نمای تخت و در دو سوی یک جبهه آنجا فیلمبرداری طنز هم شده بود، اما اینجا مدام باید به دیالوگهایی گوش بدهیم که در نمای مدیومکلوز و کلوز گرفته میشوند؟ ایده ضربه به پای اشتباهی، توسط خانم دکتر با صندلی، از کجا آمده بود؟ از همان Scary Movie (قسمت ۴) که قصد داشت فیلم «اره» را هجو کند؟ این فیلمهای پرهزینه که افتخارشان پرفروش بودنشان است، ابتدا یک چیز را باید توضیحی شفاف بدهند: آن هزینه بابت چه بوده؟ بابت آوردن چهرههای پرفروش جهت «قر کمر»؟ هزینه میکنید که بیشتر بفروشید؟ اسمش هم سینماست لابد؟ شادیفروشی نه جایگزین امید واقعی در زندگی مردم میشود و نه چیزی قابل افتخار است. این را مطمئن باشید.
Shakib Sheikhi
میخواستم این فیلمو ببینم ولی فکر نکنم دیگه ببینم
ممنون از نقد زیباتون
خیلی از حسن نظرتون متشکریم!
کاش درمورد توهین به زنان در تمام این فیلم های شبیه هم که انگار راحت ترین راه خندوندن مردمه هم مینوشتید . خانمی دکتر ، جوان ، زیبا ، ولی انقدر احمق که حتی بعد از اشکار شدن قضیه اصرار ب ازدواج با یک شارلاتان دارد و تازه شارلاتان گویی از سر ناچاری میپذیرد . کسی که تمام مدت توهین هایش به خانم پرستار چاق ،بسیار ازاردهنده بود . در تمام این فیلم ها زنان موجودات احمقین که عاشق ازدواج حتی با پست ترین مرد روی زمین هستند ، ک نصف بیشتر نقش این اقایون پست را عطاران زحمت کشبده بازی کرده
متشکریم از دقتتون و وقتی که بابت نظر دادن گذاشتید…
حتما نظرتون برای نویسنده متن ارسال میشه.
دیگه چی داری اینجا؟
مجله ۴۰چراغ این هفته منتشر نمیشود
چلچراغ ۸۱۵
چلچراغ۸۱۳
فرزندان شیطان
عبور از مناطق «ورود آقایان ممنوع»
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به مجله 40چراغ است و هر گونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وب سایت و بهینه سازی وب سایت دنیای وب