تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۶/۱۸ - ۱۳:۴۹ | کد خبر : 5164

داستان‌‌هایی برای شب و گاهی هم برای روز

اسدالله امرایی از داستان‌های خیلی کوتاه می‌گوید فائزه دائمی ما کم‌حوصله شده‌ایم؟ اقتضای زمانه این است؟ بیشتر بهشان مجوز می‌دهند؟ کدام‌یک از این‌ها دلیل پرطرفدار شدن داستان‌های خیلی کوتاه یا مینی‌مال است؟ کی بهتر از اسدالله امرایی که هم مترجم است و هم نویسنده، می‌تواند جواب سوال‌هایمان را بدهد؟ کسی که فقط در زمینه کتاب‌های […]

اسدالله امرایی از داستان‌های خیلی کوتاه می‌گوید

فائزه دائمی

ما کم‌حوصله شده‌ایم؟ اقتضای زمانه این است؟ بیشتر بهشان مجوز می‌دهند؟ کدام‌یک از این‌ها دلیل پرطرفدار شدن داستان‌های خیلی کوتاه یا مینی‌مال است؟ کی بهتر از اسدالله امرایی که هم مترجم است و هم نویسنده، می‌تواند جواب سوال‌هایمان را بدهد؟ کسی که فقط در زمینه کتاب‌های مینی‌مال، ترجمه عناوینی مثل «بهترین بچه عالم» مجموعه داستان‌‌های کوتاه کوتاه انتشارات قطره، «داستان‌‌های ناگهان» انتشارات سالی و قطره،‌ «گلوله» نشر مشکی و « پلک» انتشارات لحن نو، «داستان ریزه» و «داستان نما» نشر قطره را در کارنامه‌اش دارد. کسی که در معرفی این نوع ادبیات به مخاطب ایرانی زحمت زیادی کشیده است.
شما فکر می‌کنید مخاطب کتاب‌های خیلی کوتاه چه کسانی هستند؟
مخاطب این کتاب‌ها چند دسته‌اند. یک دسته جوانانی هستند که دنبال کتاب‌های کوتاهی هستند که بشود در یک نشست خواندشان. داستان‌‌هایی که گاه با نوعی ضربه به پایان می‌رسند، معمولا سهل‌الوصول‌اند و توصیفات و جملات پیچیده‌ای ندارند. دسته دیگر شرکت‌کنندگان کلاس‌های داستان‌نویسی هستند که این نوع کتاب‌ها را استادانشان به عنوان نمونه به ایشان معرفی می‌کنند و رویشان بحث می‌کنند. مترجمان هم علاقه زیادی به این نوع ادبی دارند، مخصوصا مترجمان جوان. زیرا حجمشان کم است و زمان زیادی برای ترجمه نیاز ندارند. مخاطب عام جامعه را هم نباید فراموش کنیم. مخاطبی که به دنبال پدیده‌های نو می‌رود. یکی از پدیده‌های نو این روز‌ها هم داستان‌های مینی‌مال است.
البته یادمان نرود که داستان‌های مینی‌مال الزاما داستان‌های خیلی کوتاهی نیستند، ممکن است یک داستانی ۲۰ صفحه باشد، مینی‌مال هم باشد. ادبیات مینی‌مال توصیفات غیرضروری ندارد، جملات سرراست هستند و از آرایه‌های ادبی کمتری هم برخوردار است. این نوع ادبیات تقسیم‌بندی‌های ریزتری هم پیدا کرده است. مثل فلش فیکشن، که من آن را دم داستان ترجمه کرده‌ام، میکرو فیکشن که معادلش را «داستان ریزه» گرفته‌ام، هینت فیکشن که داستانی است زیر ۲۵ کلمه و تعریفش می‌شود داستانی که در حجم محدودی ارائه می‌شود و داستان بزرگ‌تری را تداعی می‌کند و من «داستان نما» ترجمه‌اش کرده‌ام. البته غیر از من دوستان دیگری هم هستند که این دست کتاب‌ها را ترجمه کرده‌اند.
با توجه به آمار بسیار پایین کتاب‌خوانی در کشور ما، شما فکر می‌کنید نسبت به جا‌های دیگر دنیا، در ایران از کتاب‌های مینی‌مال بیشتر استقبال می‌شود یا کمتر؟
من داخل پرانتز یک چیزی را اضافه کنم. آمار کتاب‌خوانی در کشور ما خجالت‌آور نیست. خجالت‌آور آن است که کسانی در جایی نشسته‌اند و برای مردم تصمیم می‌گیرند که چه کتابی ارائه شود و چه کتابی نشود. ممیزی اسم محترمانه سانسور است. کتاب محمود دولت‌آبادی منتشر می‌شود و ۳۰ هزار نسخه‌اش در ۱۰ روز نمایشگاه کتاب تمام می‌شود. کتاب رضا امیرخانی در یک سال ۲۰ بار تجدید چاپ می‌شود. این یعنی اگر کتابی ارائه شود که مردم بپسندند، به فروش می‌رسد. مثل کتاب «جزء از کل» یا کتاب «کوری» که نسبتا کتاب سختی است، ولی بیش از ۱۰۰ بار چاپ شده است. آیا ما خوراک خوب به جامعه عرضه می‌کنیم و استقبال نمی‌شود؟ ما جلوی کتاب‌های خوب را گرفته‌ایم و مدام گله می‌کنیم که مردم کتاب نمی‌خوانند؟ البته گاهی ترجمه «چرا مردم کتاب نمی‌خوانند؟» این است که مردم چرا کتاب مرا نمی‌خوانند!
با توجه به هشتگی که این روز‌ها راه افتاده «من و سانسورچی»، آیا خاطره‌ای دارید که برایمان تعریف کنید؟
من تا جایی که توانسته‌ام، زیر بار تغییر‌های عجیب و غریب نرفته‌ام. اما نمونه‌های خنده‌دار زیادی دیده‌ام.
کتابی چاپ شده بود از عبارات سانسورشده در کتاب‌های مختلف. مثل: کاترین از تاکسی پیاده شد، باد چترش را برد. در باران دویده بود و ردپای خیسش روی کف کفپوش جا مانده بود.
ما یکی از مصایبمان این است که عده‌ای که هوششان از متوسط هوش جامعه کتاب‌خوان جامعه کمتر است، می‌نشینند و برای مطالعه مردم تصمیم می‌گیرند. بماند که در میان آن‌‌ها افرادی هم هستند که اتفاقا ضریب هوشی بالایی دارند، استعاره و متلک و اشاره ‌را خوب می‌فهمند و بعد جلوی انتشار کتاب را می‌گیرند. نان راحتی است که به سفره می‌‌برند. گاهی هم هست که هنرمند و نویسنده و شاعر به پیشواز سانسور می‌‌رود و علاوه بر اداره سانسور، خود هنرمند دست به خودسانسوری می‌زند. گاهی وقت‌ها هم در نشریات مراقبانی هستند که برای جلوگیری از تعطیل شدن دقت می‌کنند که مطلبی از دستشان در نرود. ستونی داشتم که در نشریات مختلف چاپ می‌شد و در آن به معرفی کتاب می‌پرداختم. در یکی از مطالبم طبق روال معمول، نقل قولی را از کتابی که با مجوز ارشاد به چاپ رسیده بود، آوردم. اما قبل از چاپ روزنامه با من تماس گرفتند که این نقل قول باید حذف شود.
برگردیم به سوال خودمان؛ فکر می‌کنید نسبت به جا‌های دیگر دنیا در ایران چقدر از ادبیات مینی‌مال استقبال می‌شود؟
الان در آمریکا، مجله نیویورکر هم برای از دست ندادن مخاطبانش از ادبیات مینی‌مالیستی و فلش فیکشن استفاده می‌کند. علاوه بر فضای مجازی که این ادبیات حضور گسترده دارد، نشریات زیادی هم هستند که دقیقا با همین عنوان دارند کار می‌کنند و به نوع ادبیات می‌پردازند. در کلاس‌های داستان‌نویسی هم آموزش داستان‌های خیلی کوتاه را دارند. در ایران هم وقتی مجموعه «داستان‌‌هایی برای شب و گاهی هم برای روز» روانه بازار شد، آقای جمال میرصادقی در حال تالیف کتاب آموزشی «داستان‌های خیالی» بود، از من خواست که چند تا از داستان‌های مجموعه را به عنوان نمونه در کتاب خودشان استفاده کنند. این نشانه به‌روز بودن یک استاد داستان‌نویسی است.
آیا فکر می‌کنید دلیل استقبال مخاطبان از این نوع ادبیات، سرعت زندگی امروزی است؟
ببینید، در مراکز ادبیات جهان که اتفاقا سرعت پیشرفت تکنولوژی‌شان هم بسیار بالاست، کتاب‌های چند جلدی و شعر و نمایشنامه‌های بلند هم چاپ می‌شود. هیچ نوع ادبی‌ای جای بقیه را تنگ نکرده است.
به نظر شما مخاطب کتاب‌هایی که می‌خواهند در عرض چند دقیقه تغییرات اساسی در زندگی و فکر افراد ایجاد کنند، با مخاطب نوع ادبی مینی‌مال یکی است؟
خیر. فکر می‌کنم در دنیایی که همه چیز تخصصی است، هر چیزی مخاطب خودش را دارد. زمانی بود که کتاب‌های دانیل استیل خیلی چاپ می‌شد و فروش می‌رفت. کسانی گله می‌کردند از چاپ چنین کتاب‌هایی، اما به نظر من ایرادی نداشت. این نوع کتاب‌‌ها هم موجب رونق بازار نشر می‌‌شود، هم مخاطبان را زود سیراب و زده می‌‌کند و آن‌‌ها را به سمت کتاب‌‌های جدی‌تر سوق می‌‌دهد.

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟