تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۱ - ۰۷:۰۶ | کد خبر : 644

در محاصره ارواح فرنگی

روایت تماشای فیلم ترسناک در سینماهای تهران ابراهیم قربان پور – سینما کورش از آن سینماهایی است که برای رفتنش باید حتما آدابی را رعایت کرد. منتها این آداب هیچ ربطی به چیزی که قدما آن را «آیین سینما رفتن» می‌گویند، ندارد. بیشتر از عوارضی است که ترکیب دردناک سینما و پاساژ و شهر بازی […]

روایت تماشای فیلم ترسناک در سینماهای تهران

ابراهیم قربان پور

– سینما کورش از آن سینماهایی است که برای رفتنش باید حتما آدابی را رعایت کرد. منتها این آداب هیچ ربطی به چیزی که قدما آن را «آیین سینما رفتن» می‌گویند، ندارد. بیشتر از عوارضی است که ترکیب دردناک سینما و پاساژ و شهر بازی و رستوران و کافی‌شاپ برای سینماروها تدارک دیده‌اند. مثلا این‌که باید قید پارکینگ سینما را بزنی، چون برای دو ساعت و خرده‌ای فیلم دیدن به قدر پول خود فیلم و بلکه بیشتر باید پول پارکینگ بدهی. باید بروی از بالای سینما از نزدیک بزرگراه حکیم برگردی و یک جایی دوروبر خیابان پارک کنی. این‌که باید فقط با کسی سینما بروی که الزاما سینمارو باشد، چون در غیر این‌صورت ممکن است سرش گرم پاساژ شود. من یکی که اگر ۱۰۰ سال دیگر هم بگذرد، نمی‌توانم دلم را با این سینما-پاساژها صاف کنم. آخر این چه سینمایی است که آسانسورش به اندازه یک نیسان آبی‌رنگ گنجایش دارد؟

۲- اگر هم کسی واقعا سعی دارد مانع از اکران فیلم‌های خارجی در سینماهای ایران شود، فعلا کمترین توفیقی نداشته است. سینما کورش یکی دو سالنش را منحصرا گذاشته است در اختیار فیلم‌های خارجی. احساس خوبی نیست که برای دیدن «ممیرو» از خانه بیرون آمده باشی، اما دوستت وادارت کند به جای دیدن یک فیلم ریاضت‌وارانه ایرانی یک فیلم وحشت آمریکایی ببینی. این‌قدر احساسش خوب نیست که حتی وعده قهوه بعد از فیلم هم زورش به آن نمی‌رسد.

۳- هالیوود سالی ۳۰-۲۰ تا از این فیلم‌های وحشت این شکلی می‌سازد. عمده دلیل انتخاب فیلم «احضار» (The Conjuring) از میانشان طبعا این است که جز یکی دو صحنه چیزی برای حذف ندارد. مصالح لازم این فیلم‌ها خانه‌ای است که روح یک جادوگر تسخیرش کرده، خانواده معصومی که می‌رسند و روح جادوگر آزارشان می‌دهد (در این یکی روح جادوگر مادرها را وادار می‌کند بچه‌هایشان را بکشند)، مسیحیان خوبی که برای احضار روح و جن‌گیری می‌آیند، یک صحنه پرتعلیق جن‌گیری و در آخر لحظه‌ای که عشق به خانواده روح را فرارای می‌دهد. (من هنوز درست نفهمیده‌ام این حجم انبوه فیلم‌هایی که دوستان آقای حسن عباسی معتقدند نظام خانواده در ایران را هدف رفته کجا هستند.) خود فیلم هیچ تعریفی ندارد، اما چیزی که واقعا دیدنی است، وضعیت تماشاگران ایرانی وقت دیدن یک فیلم وحشت است! تجربه دیدن این یکی واقعا اندوه بد بودن فیلم را جبران کرد.

۴- تماشاگر ایرانی تجربه دیدن فیلم وحشت در یک جمع بزرگ در سینما را ندارد. این را از همان لحظه اولین صحنه وحشت‌آور فیلم می‌شود فهمید. صحنه‌ای که بی‌ربط به ماجرای اصلی یک روح خبیث از طریق یک عروسک خانه‌ای را به هم ریخته. توی همان صحنه نصف سالن جیغ زدند. آن نصفی که جیغ نزدند هم زبانشان بند آمده بود، وگرنه می‌زدند. پرده بزرگ صحنه‌های ترسناکی را که همیشه روی صفحه کوچک تلویزیون یا کامپیوتر دیده‌ایم، ترسناک‌تر می‌کند. این تازه اول راه فهمیدن مفهوم حقیقی سینمای وحشت است.

۵- روح ملعون پای یکی از پنج دختر خانواده را در خواب می‌کشد. صدای جیغ چند نفر بلند می‌شود. پسری از پشت سر من دارد بابت جیغ‌ها غرغر می‌کند. ناگهان سالن ساکت می‌شود و آخرین کلمه پسر را تقریبا همه می‌شنوند: «کوفت!» همه خنده‌شان می‌گیرد.

۶- صحنه‌ای که همان دختری که پایش را می‌کشیدند، شب از خواب بیدار می‌شود و روح را می‌بیند، واقعا ترسناک از آب درآمده است. سالن را سکوت وحشت‌زده‌ای گرفته که منتظر است تا به یک صحنه نیازمند جیغ ختم شود، اما کارگردان زرنگی می‌کند و آن صحنه را نمی‌گذارد. پشت در چیزی نیست، لااقل برای دیدن ما چیزی نیست. منتها این دلیل کافی نیست که چند نفر در سالن جیغ نزنند. موسیقی دلهره‌آور صحنه‌ای که قرار است بعد از آن پشت در را ببینیم، به قدری موثر است که جیغ چند نفری را درمی‌آورد. وقتی می‌بینند آن طرف در خبری نیست، خودشان می‌خندند. باقی سالن هم می‌خندند. همه به این «فرج بعد از شدت» نیاز دارند.

۷- زن صندلی کنار من اگر می‌شد، حتما پشت به تصویر می‌نشست یا لااقل می‌رفت و روی زانوی شوهرش بقیه فیلم را می‌دید. صحنه طولانی آشوبی است که روح ملعون در خانه ایجاد کرده و انصافا بد هم از آب درنیامده. زن صندلی کناری سرش را پایین گرفته و زیر لب دارد دعا می‌خواند یا لااقل این‌قدر آرام پچ‌پچ می‌کند که من نتیجه می‌گیرم دارد دعا می‌خواند. حواسم به دوستم روی صندلی آن طرف نیست که یکهو زیر گوشم می‌گوید «چی شد؟» تازه می‌فهمم او هم چشم‌هایش را بسته و نمی‌تواند فیلم را نگاه کند. تا می‌آیم صحنه را تعریف کنم، فیلم کات می‌زند به صبح آرام بعد و سالن به حال عادی‌اش برمی‌گردد. مرجع صدا را نمی‌توانم پیدا کنم، اما یکی می‌گوید: «تموم شد بیا بالا.» صدای خنده پشت‌بندش تقریبا نصف سالن را همراه می‌کند.

۸- صحنه‌های اوج و جن‌گیری خیلی آماتوری از آب درآمده‌اند. حتی قیاسش با صحنه جن‌گیری فیلم «جن‌گیر» کودکانه است. دوست من که خودش را «ترسناک‌بین» حرفه‌ای قلمداد می‌کند، بابت رفتار قبلش هنوز کمی سرخورده است. برای همین این یکی را تحمل می‌کند و حتی سعی می‌کند خونسرد به نظر برسد، اما زن صندلی آن طرف این‌بار هم مثل دفعه پیش مچاله شده روی صندلی و پچ‌پچ می‌کند. صحنه‌ای که زن تسخیرشده یک لحظه به شکل جادوگر درمی‌آید، از جایی از سالن کسی بلند می‌گوید «یا ابوالفضل» اما صحنه آن‌قدر سالن را متاثر کرده است که کسی نخندد. وقتی جن‌گیری با موفقیت تمام می‌شود، سالن یک‌صدا نفس راحتی می‌کشند که خودشان را به خنده می‌اندازد. باقی صحنه‌های مربوط به هپی‌اندینگ در پچ‌پچ تماشاگران گم می‌شود. همه خیالشان بابت شخصیت‌های فیلم راحت شده. وقتی روی تیتراژ پایانی عکس خانواده‌های اصلی را که فیلم براساس زندگی آنان ساخته شده به نمایش می‌گذارند، اما همه کمی عذاب وجدان می‌گیرند.

۹- بی‌مزه‌ترین کار بعد از دیدن فیلم ترسناک تلاش برای ترساندن دیگران است. پسری سعی دارد این کار را با دختر همراهش بکند و دستش را ناگهان به شانه او می‌زند. دختر بدون ذره‌ای تردید می‌گوید «بی‌نمک».

۱۰- دوست دارم یک روز قبل از مرگ هم که شده یک فیلم ترسناک هالیوودی را در سینماهای آمریکا ببینم. کنجکاوم بدانم باقی جاهای دنیا هم فیلم ترسناک دیدن در سینما همین‌قدر مفرح است یا نه.

 

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟