تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۵/۲۸ - ۱۴:۰۴ | کد خبر : 5057

رودکی در انتظار شهریار

گزارش میدانی «چلچراغ» از  پهنه فرهنگی‌هنری رودکی و پیاده‌راه شهریار نسیم بنایی چهارراه ولیعصر چند وقتی است که ظاهری کاملا ماشینی پیدا کرده؛ دور تا دورش را نرده و حصار کشیده‌اند؛ ماشین‌ها با نظمی که پلیس و چراغ راهنمایی‌رانندگی به آن‌ها می‌دهد، در خیابان عبور می‌کنند، از شرق به غرب و برعکس، از شمال به […]

گزارش میدانی «چلچراغ» از  پهنه فرهنگی‌هنری رودکی و پیاده‌راه شهریار

نسیم بنایی

چهارراه ولیعصر چند وقتی است که ظاهری کاملا ماشینی پیدا کرده؛ دور تا دورش را نرده و حصار کشیده‌اند؛ ماشین‌ها با نظمی که پلیس و چراغ راهنمایی‌رانندگی به آن‌ها می‌دهد، در خیابان عبور می‌کنند، از شرق به غرب و برعکس، از شمال به جنوب و برعکس؛ آدم‌ها اما کجا رفته‌اند؟ آدم‌هایی که تا همین چند وقت پیش لابه‌لای ماشین‌ها از خیابان عبور می‌کردند و به آن زندگی می‌بخشیدند؛ آن‌ها زیر زمین در رفت‌وآمد هستند. چهارراه ولیعصر تنها نقطه پایتخت نیست که زندگی انسان‌ها را به زیرزمین منتقل کرده؛ در بسیاری از نقاط تهران‌، آدم‌ها زیرِ زمین زندگی می‌کنند، حتی برای حمل‌ونقل هم به هزارتوی زیرِ زمینِ نه‌چندان سخت و مطمئن تهران پناه می‌برند. در هیاهوی هزارتوها و انتقال انسان به زیرزمین، عده‌ای به دنبال بیرون راندن ماشین‌ها از برخی خیابان‌ها و آوردنِ انسان‌ها از زیرزمینِ تو در توی شهر به دل خیابان‌ها هستند. خیابان‌ها با حضور آدم‌ها به قلب تپنده‌ای در دل شهر تبدیل می‌شوند. حد فاصل تالار وحدت و تئاترشهر یکی از همان مناطقی است که قرار است به‌زودی با حضور انسان‌ها زندگی در آن جریان پیدا کند. طرحی با عنوان «پهنه رودکی» که قرار است «پیاده‌راه شهریار» را در این منطقه راه‌اندازی کند و پای انسان‌ها را به خیابان بکشاند. این پهنه که از شمال به خیابان انقلاب، از جنوب به خیابان نوفل‌لوشاتو، از شرق به حافظ و از غرب به خیابان ولیعصر محدود می‌شود، قرار است به قطب فرهنگی‌هنری پایتخت ایران تبدیل شود؛ جایی که با حضور تالار وحدت و تئاتر شهر به‌عنوان دو قطب اصلی در موسیقی و هنرهای نمایشی به پلازایی تبدیل خواهد شد که تنها در اختیار مردم و اهالی فرهنگ و هنر خواهد بود. تهران تشنه پلازاهایی است که دست ماشین‌ها را از خود کوتاه و پای انسان‌ها را به خود باز کند؛ پلازای شهریار می‌تواند نقطه شروعی برای سیراب کردنِ تهران از حضور انسانی باشد.

دو همسایه قدیمی در یک محله هنری
اواخر دهه ۷۰ بود که زمزمه‌هایی از راه‌اندازی یک محله هنری در تهران به راه افتاد. آغازگرانِ این زمزمه‌ها طی سال‌ها افراد دیگری را با خود همراه و بیش از پنج طرح بزرگ را معرفی کرده‌اند. کسانی ‌که از چنین طرحی سخن می‌گویند، به دنبال محله‌ای برای هنرهای نمایشی و موسیقی هستند. برای خیلی‌ها، خیابان لاله‌زار می‌تواند با مرمت و تأسیس سینماهای جدید به قطب سینمایی تهران تبدیل شود، اما چه جایی می‌تواند مناسب اهالی موسیقی و اهالی تئاتر باشد؟ این همان پرسشی است که معرفی‌کنندگان این طرح به آن پاسخ داده‌اند. شاید برای اهالی موسیقی، اجرا کردن در تالار وحدت و برای اهالی تئاتر و هنرهای نمایشی نیز روی صحنه رفتن در سالن تئاتر شهر جزو بزرگ‌ترین افتخارات باشد. دو ساختمانی که در فاصله‌ای نه‌چندان زیاد در مرکز شهر تهران لابه‌لای بیش از۴۰ بنای تاریخی، چندین سفارت‌خانه، کافه و مراکز فرهنگی، آموزشی و دانشگاهی، بازارچه‌های کتاب و محصولات فرهنگی و بافت تاریخی شهر آرمیده‌اند. گویی این دو ساختمان، دو همسایه قدیمی هستند که سال‌هاست در محله‌ای هنری قرار گرفته‌اند و حالا از اهالی محله می‌خواهند دست غیرهنری‌ها را کوتاه کنند و از عالم همسایگی آن‌ها دنیایی نو همراه با حضور انسان‌ها بسازند. طرح پهنه رودکی قرار است پاسخی به همین ندا باشد. خیابان شرقی-غربی شهریار در مقام استخوان‌بندی این طرح است که دو همسایه را به هم وصل می‌کند. شهریار از خیابان حافظ و مقابل تالار وحدت آغاز می‌شود و با گذشتن از درون حوزه طرح به دروازه شرقی پارک دانشجو و درنهایت به تئاتر شهر می‌رسد. تالار تئاتر عروسکی مجموعه رودکی، تالار فرهنگ و مجتمع ورزشی حیدرنیا از جمله مراکزی هستند که بار فعالیت‌های فرهنگی و هنری را در این خیابان به دوش می‌کشند. اما مهم‌ترین بخش‌ها همان همسایه‌های قدیمی هستند، تئاتر شهر و تالار وحدت.

پناهگاه هنرهای نمایشی

لباسی از کاشی‌های فیروزه‌ای و آجر به تن کرده، اما شباهتی به ساختمان‌های ایرانی ندارد. ستون‌های تیره‌ای گرداگردش را گرفته و ساختمان را در دل شهر سرپا نگه داشته ‌است. پیش‌تر روی زمینِ همین ساختمان مردم به تماشای سیرک می‌آمدند و در کافه شهرداری قرار و مدار می‌گذاشتند تا این‌که بالاخره در سال ۱۳۴۶ مهندس علی سردار افخمی کلنگ تخریب کافه و تأسیس مکانی جدید را بر این زمین فرود آورد. کلنگ‌زنی‌ها پنج سال طول کشید تا از دل آن ساختمان مُدورِ خیمه‌گونه‌ای رویید که «تئاتر شهر» نام گرفت. شنبه هفتم بهمن‌ماه ۱۳۵۱ بود که داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی نمایش «باغ آلبالو»ی آنتوان چخوف را به کارگردانی آربی آوانسیان در مدرن‌ترین سالن تئاتر تهران روی صحنه به نمایش درآوردند؛ از آن روز تا کنون، تالار اصلی نمایش‌های بی‌شماری را به خود دیده و حالا با پنج تالار به قطب هنرهای نمایشی در کشور تبدیل شده‌ است. عده‌ای آن را مشابه ساختمان تالار سخنرانی بکمن در کالیفرنیا می‌دانند؛ ظاهرا این بنا ترکیبی از معماری یونان و روم قدیم و بناهای قدیمیِ مربوط به نمایش است. این تنها ظاهر و معماریِ تئاتر شهر نیست که آن را خاص و متفاوت جلوه می‌دهد، عدم وجود حصار در اطراف این ساختمان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آن است. درحالی‌که برای ورود به هر ساختمانی ابتدا باید از حصاری عبور کرد، تئاتر شهر با سنگ‌فرش‌هایی که به پارک دانشجو می‌رسد، بدون هیچ حصاری در مرکز شهر آغوش خود را به روی عموم مردم باز کرده ‌است. قطب هنرهای نمایشی کشور به طرحی برای سروسامان دادن به اطراف خود نیاز دارد، طرحی که دستفروش‌های کنار زیرگذرِ روبه‌روی ورودیِ ساختمان را جمع کند، خرابه پشت ساختمان را آباد سازد و زیبایی خیره‌کننده ساختمان را به نمایش بگذارد. بخشی از طرح پهنه رودکی همین خراب کردن و آبادسازیِ دوباره است. روزی که این طرح به صورت کامل اجرا شود، روحی تازه به کالبد ۱۵متری این ساختمان که در بستری سه‌هزار مترمربعی آرام گرفته، دمیده خواهد شد. از آن روز که خبری از این بنا نبود و سیرک‌بازها در زمین آن جولان می‌دادند، سال‌ها می‌گذرد و امروز کرانه بی‌دفاع این ساختمان به تصرف دستفروش‌ها درآمده ‌است. یکی بلال می‌فروشد، یکی بادبزن و دیگری مجسمه؛ حالا استوانه‌ای پوشیده از آجر و کاشی‌های فیروزه در انتظار حضور آدم‌هاست، آدم‌هایی که آن را نه به صورت اتفاقی و تنها به‌خاطر دستفروش‌های اطرافش ببینند، آدم‌هایی که برای هنرهای به نمایش درآمده درونِ این ساختمان به آن چشم می‌دوزند و آن را بخشی از هویت و تاریخ فرهنگی و هنری خود می‌دانند.

کلیسایی در خیابان نوفل‌لوشاتو

کلیسایی در خیابان نوفل‌لوشاتو

سمبلی جاودانه برای دنیای موسیقی
صحت و سُقمش معلوم نیست، اما برخی می‌گویند زمان انقلاب عده‌ای به این ساختمان ریخته بودند و می‌خواستند آن را خراب کنند که ظاهرا کسی آن را نجات داده و مانع تخریبش شده‌ است. شاید به‌خاطر رقص‌های باله و نمایش‌های اُپرایی که در این سالن اجرا شده، قصد تخریبش را داشته‌اند، شاید هم دلیل دیگری داشته‌اند. به هر صورت، حالا افراد می‌توانند در سالن یا در بالکن‌های نیم‌دایره‌ای آن بنشینند و به اجراهای روی صحنه خیره شوند، این‌جا تالار وحدت است، جایی در خیابان حافظ و خیابان شهریار تهران که ابتدا نام رودکی، شاعر ایرانی قرن سومی، را به خود گرفته ‌بود. حالا تالار اصلی «وحدت» نام دارد و سالن کوچک‌تری که در آن جای گرفته، به اسم تالار رودکی شناخته می‌شود. ساختمانی که اوژن آفتاندلیانس بر اساس مدل اُپرا هالِ وین طی ۱۰ سال یعنی در فاصله سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۶ ساخت، هنوز میزبان نامی‌ترین نوازندگان و خوانندگان ایران و حتی جهان است. از آن روزی که سیمین غانم سمفونی «مرد من» را برای افتتاح تالار در این سالن ۷۴۰نفری اجرا کرد تا امروز، مشاهیر بسیاری روی صحنه آن رفته‌اند. روزی اتاق‌های گریم و تمرین تالار وحدت که در راهرویی پشت سِن قرار دارند، هنرمندان بزرگی نظیر بهرام بیضایی، بنان، شجریان و حتی هنرمندان غیرایرانی نظیر هربرت فون کارایان را به خود دیده‌اند. حالا هم تالار وحدت سمبل موسیقی است و بزرگ‌ترین برنامه‌های موسیقی در آن اجرا می‌شوند. برخلاف تئاتر شهر که کاملا بی‌دفاع و بدون حصار مانده، ساختمان تالار وحدت گوشه‌ای دنج برای خودش دارد و با دیوارها و حصارها در این سال‌ها از گزند دستفروش‌ها و دست‌درازیِ غیرهنری‌ها در امان مانده ‌است. از بیرون چیز زیادی معلوم نیست، حتی در حیاط هم از پشت دیوارهای شیشه‌ای نمی‌توان داخل تالار را تصور کرد. ورود به سالن تالار وحدت با آن فضای اُپرایی هنوز هم جذابیت دارد. داخل ساختمان با تغییرات چندانی مواجه نشده، بالکن‌ها از داخل نمای گچ‌بُری به سبک هخامنشی را دارند. آوانسن و سن اصلی هم هنوز به همان شکل قدیمی باقی مانده‌اند. حتی لوستر بزرگ و خارق‌العاده‌ای که به سقف آویزان است و هر بار آدم را به این فکر می‌اندازند که چطور آن را تمیز می‌کنند، هم‌چنان سر جای خودش است. شاید دیگر خبری از باله و اُپرا به آن شکل اصیلش در این سالن نباشد، اما هنوز هم برنامه‌های هنری در این سالن اجرا می‌شود؛ حتی همین زمستان ۹۶ که گذشت، چلچراغ جشن چله را در تالار وحدت برگزار کرد. در طرح پهنه رودکی قرار است این سمبل موسیقی به تئاتر شهر متصل شود و پیاده‌راهی فرهنگی خلق شود. البته تئاتر شهر و تالار وحدت تنها جاهای دیدنیِ پهنه رودکی نیستند. نوفل لوشاتو به خودیِ خود، دنیایی دیدنی است که می‌تواند هر عابری را ساعت‌ها سرگرم کند.

پاتوق حکمت و فلسفه

موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه

موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه

در گذشته آن را با نام انجمن شاهنشاهی فلسفه می‌شناختند، حالا به آن موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران می‌گویند؛ ساختمانی بزرگ با چند درخت سربه‌فلک کشیده در خیابان نوفل لوشاتو که مرکز پژوهش‌های کلان در زمینه فلسفه، حکمت و دانش‌های وابسته به آن است. این موسسه در مهر ۱۳۵۳ به‌عنوان یک تشکل خصوصی پایه‌گذاری شد، ولی در انقلاب ۵۷ فعالیتش متوقف شد تا سال ۱۳۶۱ که برایش تعیین ‌تکلیف شد. آذرماه ۱۳۷۷ بود که انجمن به صورت رسمی ثبت شد و حالا با عنوان موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران فعالیت می‌کند.

امپراتوری سفارت‌خانه‌ها

سفارت واتیکان

سفارت واتیکان

اما در جنوبی‌ترین نقطه پهنه رودکی یعنی در خیابان نوفل‌ لوشاتو، ساختمان‌های متفاوت و جذاب دیگری هم وجود دارند که در کنار آن‌ها یک ایستگاه نگهبانی همراه با تابلو «عکس‌برداری ممنوع» به چشم می‌خورد. این ساختمان‌ها سفارت‌خانه هستند؛ اغلب هم سفارت‌خانه کشورهایی که نزدیک‌ترین روابط فرهنگی را با ایران دارند. سفارت بریتانیا، روسیه، فرانسه، ایتالیا و واتیکان همگی در این خیابان قرار دارند. تا پیش از انقلاب نام بخشی از این خیابان (منتهی به سفارت بریتانیا) خیابان چرچیل و بخش دیگری (منتهی به سفارت فرانسه) خیابان فرانسه نام داشت. اما بعد از انقلاب نام روستای نوفل‌لوشاتو که محل اقامت امام خمینی (ره) بود، برای آن انتخاب شد. موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و سفارت‌خانه‌ها تنها بخشی از ماجرای پهنه رودکی در جنوب این طرح یعنی در خیابان نوفل لوشاتو هستند. ده‌ها مرکز فرهنگی، بازارچه کتاب، کافه، دانشگاه و دانشکده و موسسه در این پهنه قرار دارند که همگی استعداد این منطقه را برای تبدیل شدن به یک مرکز فرهنگی در زمینه هنرهای نمایشی و موسیقی به نمایش می‌گذارد. از آن مهم‌تر حضور بیش از ۴۰بنای تاریخی در این پهنه

سفارت فرانسه

سفارت فرانسه

است که بسیاری از آن‌ها متروکه هستند درحالی‌که زمانی متعلق به هنرمندی پرآوازه بوده‌اند و حالا مستعد تبدیل شدن به موزه‌هایی دیدنی هستند. طرح پهنه رودکی می‌تواند سرآغازی برای پایان دادن به عطش تهران برای حضور انسان‌ها در مناطق فرهنگی باشد.

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟