تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۶/۰۴ - ۰۵:۵۷ | کد خبر : 7991

روزگار دوزخیِ نفتِ ایران

مروری بر تحولات نفت فرید خلیلی حالا دقیقا ۱۱۲ سال از اکتشاف نفت در ایران و ۶۷ سال از کودتا علیه تصمیم ملی شدن نفت و دولت مصدق می‌گذرد. در این نوشته، نگاهی گذرا خواهیم داشت به مجموعه‌ای از وقایع که به ملی‌ شدن نفت در ایران و سپس کودتا علیه دولت مصدق انجامید. طبیعی […]

مروری بر تحولات نفت

فرید خلیلی

حالا دقیقا ۱۱۲ سال از اکتشاف نفت در ایران و ۶۷ سال از کودتا علیه تصمیم ملی شدن نفت و دولت مصدق می‌گذرد. در این نوشته، نگاهی گذرا خواهیم داشت به مجموعه‌ای از وقایع که به ملی‌ شدن نفت در ایران و سپس کودتا علیه دولت مصدق انجامید. طبیعی است که تمام وقایع را نمی‌توانستیم در این تایم‌لاین پوشش دهیم، و از سرنوشت سیاسی تمام افراد و گروه‌ها نیز نمی‌شد اسم ببریم. به عبارت دیگر، این تایم‌لاین صرفا با محوریت تحولات نفت در ایران و دولت مصدق طراحی شده است و منابع اصلیِ آن کتاب کودتای آبراهامیان و مدارک منتشرشده در سایت نیویورک تایمز بوده‌اند (هر چند منابع فرعی دیگری نیز جابه‌جا استفاده شده‌اند). تایم‌لاینی که نمایان‌گر بخشی چگال و پرماجرا از تاریخ ایران است. سال‌هایی پرحادثه که اگرچه بنا به تسلسل زمانی شاید کمتر از ۳۰، ۴۰ سال طول کشیده باشد، اما شاید به اندازه‌ چگالیِ یک قرن بر مردم دورانش اثر گذشته است و هم‌چنان بر خاطر زندگان سنگینی می‌کند.

سال ۱۹۰۱ (۱۲۸۰)

دارسی (تاجر و سوداگرِ مشهور انگلیسی) که پیش از آن در استرالیا به عنوان کارفرمای نفتی فعالیت می‌کرد، حق انحصاریِ اکتشاف، استخراج، پالایش و صدور تمام فرآورده‌های نفتی را در سراسر ایران از مظفرالدین شاه خریداری می‌کند. او ۵۰.۰۰۰ پوند استرلینگ به شاه نقدا پرداخت کرده، ۲۰.۰۰۰ پوند استرلینگ سهام برای رجال سیاسی معروف منتشر کرد و تعهد کرد ۱۶ درصد از سود سالانه‌ خود را به دولت ایران پرداخت کند.

سال ۱۹۰۸ (۱۲۸۸)

پس از هفت سال عملیات اکتشافی و در شرایطی که بنا به برخی اسناد بریتانیایی‌ها از اکتشاف نفت در ایران خسته شده و به دنبال ترکِ ایران بودند، نهایتا موفق به اکتشاف نفت در استان عربستانِ ایران در آن زمان (خوزستان فعلی) می‌شوند. این آغاز ماجرای نفت در ایران است. دارسی بعد از این اکتشاف بلافاصله حقوق خود را به شرکت نفت برمه می‌فروشد. این شرکت که در برمه موفقیت زیادی کسب نکرده بود، به توصیه‌ فیشر (فرمانده نیروی دریایی بریتانیا) مشغول به فعالیت در ایران می‌شود. فیشر در آن زمان به دنبال نفتی کردن کشتی‌های بریتانیایی، جایگزین کردن نفت با زغال‌سنگ و افزایش توان تجارت دریایی بریتانیا بود.

سال ۱۹۰۹(۱۲۸۹)

شرکت نفت برمه، به شرکت نفت انگلیس و پارس (E.P.O.S) تغییر نام می‌دهد. به دلیل بدهی‌های باقی‌مانده از سال‌های قبل چرچیل به کمک شرکت نفت می‌آید و باقی‌مانده حساب آن‌ها را پرداخت می‌کند. به همین دلیل دولت و به صورت خاص نیروی دریایی بریتانیا در شرکت دست بالا را می‌گیرند و ۵۲.۵ درصد حق رأی‌های شرکت از سوی نیروی دریایی بریتانیا منصوب می‌شود.

سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸(۱۲۹۴ تا ۱۲۹۸)

جنگ جهانی اول آغاز می‌شود. دولت بریتانیا با توجیه محافظت از تاسیسات نفتی در برابر ارتش عثمانی و قبایل محلی نیروهای نظامی‌اش را در جنوب غربی ایران مستقر می‌کند. دولت بریتانیا بعدها بدون این‌که کوچک‌ترین اثری از طعنه در کارش باشد، صورت‌حسابی دارای جزئیات به مبلغِ ۳۱۳ پوند و ۱۷ شیلینگ و ۶ پنس به عنوان هزینه‌های اشغال مناطق جنوبِ ایران برای دولت ایران می‌فرستد!

سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸)

قراردادی پنهانی میان دولت ایران و بریتانیا پس از هفت ماه مذاکره و ضمن پرداخت ۴۰۰هزار تومان رشوه به وثوق‌الدوله منعقد می‌شود. به موجب این قرارداد تمامی امور لشکری و کشوری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و تنها با مجوز آنان صورت می‌پذیرد. به دلیل مغایرت این قرارداد با قانون اساسی مشروطه و مهم‌تر از آن به دلیل مخالفت جدی و صریح دول خارجی (از جمله مقام‌های فرانسوی و آمریکایی)، این قرارداد هرگز به صورت جدی اجرایی نشد.

سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳)

رضاشاه برای تثبیت قدرتش و برای کاهش نفوذ انگلیسی‌ها ابتدا قرارداد ۱۹۱۹ میان ایران و انگلیس را پاره کرد. سپس با شوروی معاهده‌ بی‌طرفی امضا کرد. او هم‌چنین کاپیتولاسیون را لغو کرد و سعی کرد برخی بانک‌ها را که در مالکیت انگلیسی‌ها بود، بازخرید کند و بیشتر از تکنسین‌های اروپای متصل به جای انگلیسی‌ها استفاده کند.

سال ۱۹۲۹ (۱۱ اردیبهشت ۱۳۰۸)

۱۱.۰۰۰ کارگر ایرانیِ پالایشگاه با مطالباتِ تصویب هشت ساعت کار در روز، دستمزد و مسکن بهتر، پرداخت برابر به کارگران ایرانی و هندی، پرداخت حقوق بابت روزهای تعطیل و حق تشکیل اتحادیه دست به اعتصاب می‌زنند. بریتانیا در واکنش ناوچه‌های توپ‌دارش را به خلیج فارس می‌فرستد و حکومت نظامی اعلام می‌کند. ۲۹ نفر از رهبران اعتصاب‌گران بازداشت و ۵۰۰ نفر از کار اخراج می‌شوند.

سال ۱۹۳۲ (۱۳۱۱)

رضاشاه پس از مذاکرات طولانی و بی‌ثمر با شرکت نفت و با هیاهوی بسیار، شامل آتش‌بازی، تعطیلات ملی و جشن‌های خیابانی، امتیاز دارسی را لغو می‌کند.

سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲)

رضاشاه قرارداد نفتی جدیدی را جایگزین قرارداد دارسی می‌کند که از قضا چه بسا بیشتر از قرارداد دارسی باب میل شرکت است. این قرارداد بر پایه‌ برخی تعدیلات در پرداختی‌ها به ایران و با اصلاحاتی جزئی در محاسبه‌ فرمول دریافتی ایران تنظیم شده بود. به موجب این قرارداد دیگر ایران حقِ فسخ یک‌طرفه‌ قرارداد را نداشت، ضمن این‌که این قرارداد در مقایسه با دارسی ۳۲ سال دیگر – یعنی تا پایان سال ۱۳۷۲- نیز تمدید شده بود. تمدید ۳۲ سال بیشتر از زمان قرارداد دارسی از جمله مواردی بود که بارها مصدق در نطق‌های مجلس چهاردهم بدان حمله کرده بود.

سال ۱۹۳۵ (۱۳۱۴)

شرکت نام خود را به شرکت نفت «انگلیس و ایران» تغییر داد تا به مفادِ اعلامیه دولتِ وقتِ ایران عمل کرده باشد.

سال ۱۹۴۳ (۱۳۲۲)

کمپانی استاندارد وکیوم که در مالکیت مشترک استاد اویل نیوجرسی و ساکونی وکیوم بود، مذاکراتی بی‌سروصدا را حول امتیاز نفتِ جنوب شرق ایران (استان بلوچستان آن زمان) آغاز می‌کند. این پیشنهادها بعدها با وارد شدن سینکلر و رویال داچ شل برای گرفتن حق‌ امتیاز نفت شمال جدی‌تر نیز شد. سفیر آمریکا حتی از وزارت خارجه آمریکا درخواست کرد تا با موضع قدرتمندتری در این زمینه به صحنه بیاید تا بتوانند علاوه بر نفت، بازار حاصل‌خیز ایران را نیز به چنگ آوردند. گویا بدین منظور در آن زمان یک پیشنهاد ۵۰-۵۰ از سوی آمریکایی‌ها برای کنار گذاشتنِ رویال داچ شل و شرکت‌های انگلیسی ارائه شده بوده.

سال ۱۹۴۴ (شهریور ۱۳۲۳)

شوروی نیز رسما درخواست امتیاز نفت شمال را از ایران می‌کند. درخواست این امتیاز جدا از جنبه‌ اقتصادیِ آن، از منظر امنیتی نیز برای شوروی حائز اهمیت بود. زیرا آن‌ها نگران گسترش حوزه‌ نفوذِ آمریکا و انگلیس در همسایگی خودشان و مرکز حیاتی نفت قفقاز بودند. برخی مورخین این رخداد را از جمله نخستین بارقه‌های شعله‌ور شدنِ جنگ سرد می‌دانند.

سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۶ (۱۳۲۳ تا ۱۳۲۵)
مصدق به عنوان نماینده‌ مجلس چهاردهم انتخاب شده و سخن‌گوی اصلی فراکسیونِ حدودا ۳۰ نفره‌ منفردین است. این فراکسیون مواضع عمدتا مستقل دارد و در تصمیماتش اغلب خطی جدا از دیگر فراکسیون‌ها شامل فراکسیون عشایر، درباریان، رهبران حزب توده و مالکان بزرگ حامی انگلیس و روسیه در جنوب و شمال را پی می‌گرفت. مصدق در این دوره بر تزِ «موازنه‌ منفی» بسیار تاکید می‌کرد. به زعمِ او تنها راه‌حلِ خروج از بحرانِ حاتم‌بخشیِ حکامِ ایرانی (که از دوران قاجار آغاز شده بود و هم‌چنان ادامه داشت)، استفاده از راهبردِ موازنه‌ منفی یا «امتیاز ندادن به هیچ-طرف» است. زیرا در صورت اعطای امتیازاتی به انگلیس، نزد دیگر ابرقدرت‌ها نیز انتظارِ واگذاریِ حق‌ امتیازهای مختلف شکل می‌گرفت؛ و عدم اعطای چنین امتیازاتی به دیگر کشورها می‌توانست باعث تنش‌ها و بحران‌های دیپلماتیک پی‌درپی برای ایران شود.

سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴)
اعتصاب ناموفق ۷.۵۰۰ نفره در شرکت نفت.

سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۵)
اعتصاب موفق میدان نفتی آقاجری در ماه می؛ اعتصاب موفق کارگران تاسیسات مخازن و خدمات شرکت در تهران در ماه ژوئن.

سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۵)
اعتصاب بسیار بزرگ ۶۵.۰۰۰ نفری کارگران شرکت نفت (به روایت کنگره آمریکا ۵۰.۰۰۰ نفری) و گردهمایی ۸۰.۰۰۰ نفری در آبادان با مطالباتی کمابیش مشابه اعتصاب ۱۳۰۸.

سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۵)
اگرچه مصدق در سیاست خارجی تفاوت‌های بنیادینی با قوام داشت، اما حدس می‌زد قوام تنها کسی است که به دلیل ارتباط خوب و توان چانه‌زنیِ بالا می‌تواند با شوروی بر سر خروج نیروهایش از ایران به توافق برسد. به همین دلیل مصدق به نخست‌وزیری قوام رأی مثبت داد، اما برای این‌که دست او را هم هم‌زمان ببندد، قانونی تصویب کرد که مطابق آن قوام را از حاتم‌بخشی و دریافت رشوه منع می‌کرد. به موجب آن قانون که به قانون مصدق نیز معروف شد، هر گونه مذاکره بر سر مسئله‌ نفت با دولت‌های خارجی از طرف مقامات ایرانی ممنوع شده و تنها مجلس دارای چنین اختیاری است. قوام با استناد به همین قانون مذاکرات اولیه با شوروی را انجام می‌دهد، اما هم‌زمان با استناد به همین قانون، تنظیم قرارداد را به تشکیل مجلس بعدی موکول می‌کند که در شرف تشکیل بود. در عوض اما مقرر می‌شود شوروی نیز نیروهای خود را از ایران خارج کند و این اتفاق سریعا رخ می‌دهد.

سال ۱۹۴۷ (مهر ۱۳۲۶)
قوام در مجلس پانزدهم قرارداد شوروی را تقدیم مجلس می‌کند. آن‌ها ضمن این‌که با خود قرارداد مخالفت می‌کنند، رأی به عدم مسئولیت قوام در این قرارداد نیز می‌دهند. شوروی سرگرم ترمیم زخم‌های دوران جنگ خود شده و واکنشی به این اتفاق نشان نمی‌دهد. اما همین اتفاق بهانه‌ای شد تا مجلس مصوبه‌ای را تصویب کند که به موجب آن واگذاری امتیاز نفتِ شمال به هر طرف خارجی ممنوع شود. مضافا طبق مصوبه مجلس قرارداد نفت جنوب نیز می‌بایست مجددا مورد بازنگری قرار می‌گرفت. (از جمله دلایل این تصمیم این بود که قرارداد منعقدشده در دوران رضاشاه در مجلسی تاحدی نامشروع و در وضعیتی بحرانی صورت گرفته بود و حتی خود شرکت نیز مطابق برخی اسناد آن را شکننده ارزیابی می‌کرد و حس می‌کرد بهتر است آن را با قراردادی بهتر تجدید کند.)

سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸ (آبان‌ ۱۳۲۶ تا آبان‌ ۱۳۲۷)
مذاکرات اولیه در جهت رسیدن به قراردادی بهتر از سوی خود قوام ادامه داده شد. سپس ابراهیم حکیمی و هژیر به ترتیب مذاکرات را ادامه دادند.

سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۴۹ (آبان‌ ۱۳۲۷ تا اسفند ۱۳۲۸)
مذاکرات از سوی محمد ساعد دنبال شد. این مذاکرات منجر به امضای قراردادی الحاقی در تیرماه ۱۳۲۸ شد که بعدها به نام قرارداد گس- ساعد یا گس-گلیشاییان (وزیر دارایی) مشهور شد. باری این قرارداد برای این‌که ضمانت اجرایی پیدا کند، به تصویب مجلس نیاز داشت. مجلس اما با تلاش اقلیت موجود در مجلس پانزدهم و کمیته نفت به رهبری مصدق در مجلس شانزدهم هرگز این قرارداد را تصویب نکرد. زیرا نظر طرفِ ایرانی بر قراردادی ۵۰-۵۰ استوار شده بود، درحالی‌که ایده‌ طرفِ بریتانیایی بر ۲۰ درصد پیش از پرداخت مالیات به دولت بریتانیا بود. جورج مک‌گی (دستیار وزیر خارجه بریتانیا) در همان زمان قرارداد الحاقی را بسیار «غیرعادلانه» خواند و معتقد بود شرکت نباید بیش از اندازه دندان‌گردی کند و باید به قراردادی ۵۰-۵۰ مطابق فرمول ونزوئلا رضایت دهد. این در حالی است که هزینه‌ تولید در ایران نیز پایین‌تر است.

سال ۱۹۴۹ (۲۳ مهر ۱۳۲۸)
مصدق بسیار دراماتیک و با افشای تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم بار دیگر به مرکز توجه‌ها برمی‌گردد. او یک راه‌پیمایی مسالمت‌آمیز سکوت در اعتراض به پر کردن صندوق‌های رأی از سوی وزارت کشور و نیروهای مسلح، از خانه‌اش تا کاخ مرمر راه می‌اندازد. هژیر (وزیر دربار) پس از مذاکره با مصدق جلوی کاخِ شاه، گروهی ۲۰ نفره از همراهان مصدق را به داخل حیاط راه می‌دهد. آن‌ها به مدت چهار روز در باغ کاخ تحصن کردند. این تحصن با دادن بعضی وعده‌ها از جانب شاه پایان گرفت و پس از آن چند نفر از چهره‌های برجسته‌ این تحصن در خانه‌ مصدق گرد آمدند و «جبهه‌ ملی ایران» را تشکیل دادند. در ادامه انتخابات در برخی حوزه‌ها تجدید می‌شود و اعضای جبهه‌ ملی و در رأس آن‌ها مصدق به مجلس راه پیدا می‌کنند. با این‌که اکثریت مجلس ظاهرا با رزم‌آرا همراه بوده است، اما جبهه‌ ملی هژمونی مجلس را به دست می‌گیرد.

سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰)
اعتصاب گسترده‌ کارکنان شرکت نفت، با ساختاری بسیار مشابه با اعتصاب سال ۱۳۲۵ رخ می‌دهد و در اوج خود به جمعیتی بالغ بر ۵۰.۰۰۰ نفر می‌رسد. این اعتصاب در واکنش به کاهش دستمزد کارگران شرکت نفت و در پیِ استدلال شرکت مبنی بر کاهش دستمزد به علتِ «فروکش کردن شرایط وخیم پس از جنگ دوم» رخ داد. ارتش نیز درنتیجه لاجرم حکومت نظامی اعلام می‌کند و بریتانیا به دنبال گسیل سرباز به ایران می‌افتد. بحران در روزهای ۲۳ تا ۲۷ فروردین و پس از آن‌که به سربازان اجازه شلیک مستقیم به مردم داده شد، به اوج خود رسید. بسیاری از انگلیسی‌های مقیم از آبادان گریختند. سرانجام در پنجم اردیبهشت و هم‌زمان با ملی شدن نفت اعتصاب پایان یافت.

سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۱ (۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰)
در این برهه مذاکرات نفت در عمل به بن‌بست رسیده است؛ زیرا هیچ نخست‌وزیری نمی‌تواند رضایت مجلس را در جهت رسیدن به یک قرارداد الحاقیِ ایده‌آل جلب کند. سرانجام شاه رزم‌آرا را به عنوان نخست‌وزیر معرفی می‌کند؛ با این امید که اکثریت مجلس با توجه به شائبه‌ دست داشتن رزم‌آرا در انتخابات احتمالا با او هم‌سو باشند، و چه بسا او به همین دلیل بتواند به قراردادی برسد که رضایت مجلس را نیز ضمن آن کسب کند. باری رزم‌آرا هم که ظاهرا به دنبال قراردادی ۵۰-۵۰ بود، پیش از رسیدن به هر گونه توافقی کشته می‌شود. شاه مانند سوءقصد به خودش در سال ۱۳۲۷ درصدد امنیتی کردن فضا و انحلال دو مجلس برمی‌آید، که با مخالفت رهبران دو مجلس و مخالفت سفیران انگلیس و آمریکا (که نگران بی‌ثباتی و نفوذ شوروی بودند) مواجه می‌شود. بنابراین یک روز پس از ترور رزم‌آرا، مصدق به عنوان رئیس کمیته‌ نفت مجلس ضمن اعلان کنار گذاشتن قرارداد الحاقی، ملی شدن نفت را اعلام می‌کند.

سال ۱۹۵۱ (۵ اردیبهشت ۱۳۳۰)
مصدق طرح تفصیلی‌ترِ ملی ‌شدن نفت موسوم به طرح ۹ ماده‌ای را تقدیم مجلس کرد.

سال ۱۹۵۱ (۸ اردیبهشت ۱۳۳۰)
علاء از سمت نخست‌وزیری استعفا داد. در همان روز رئیس مجلس به مصدق پیشنهاد نخست‌وزیری داد، تا طرح خودشان در کمیته‌ نفت را اجرایی کند. مصدق نیز مشروط به این‌که طرح ۹ ماده‌ای را مجلس امضا کند، این پیشنهاد را پذیرفت. شاه گمان نمی‌کرد سیدضیاء که چهره‌ای انگلوفیل محسوب می‌شد، به عنوان رئیس مجلس سنا این قانون را بپذیرد. اما محاسبات شاه غلط از آب درآمد، زیرا حتی فردی مانند سیدضیاء نیز حاضر نبود در آن شرایط خودش را مقابل فشار افکار عمومی قرار دهد.

سال ۱۹۵۱ (۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۰)
شاه در روز اول ماه مه ماده‌ واحده‌ ملی شدن نفت را امضا کرد.

سال ۱۹۵۲ (۲۵ تیر ۱۳۳۱)

بریتانیا رسما به ایران هشدار می‌دهد که اگر مالکیت نفت جنوب را بدون توافق با بریتانیا در یدِ خود بگیرد، «سخت‌ترین عواقب» در انتظارش خواهد بود.
تا پایان سال ۱۹۵۱ برخی مذاکرات و مجادلات حقوقی بین ایران و طرف‌های انگلیسی یا بعضا میانجی‌های آمریکایی شکل می‌گیرد.

سال ۱۹۵۲ (۲۷ تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱)

شورش‌های مردمی در برابر تصمیم مجلس به مدت سه روز به طول انجامید و تهران درگیر بلوا و تظاهرات‌ پی‌درپی شد. سرانجام شاه مجبور می‌شود مصدق را به قدرت برگرداند.

سال ۱۹۵۲ (۳۰ مهر ۱۳۳۱)
فاطمی با ترس از طرح‌ریزیِ کودتا تمام دفاتر سفارت بریتانیا در ایران را می‌بندد و ایران رسما با بریتانیا قطع رابطه می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (۹ اسفند ۱۳۳۱)
شاه تلفنی از مصدق دعوت می‌کند تا پیش از سفرش به خارج از کشور به دیدن او بیاید، درحالی‌که گویا بنا بوده تا در مسیر بازگشت مصدق از پیش شاه در اقدامی ظاهرا خودجوش طرفداران شاه مصدق را ترور کنند. مصدق اما از در دیگری خارج می‌شود و شورشیان در عوض شب به خانه‌ او حمله می‌کنند. بر سر برنامه‌ریزی‌شده بودن این اتفاق هر چند اختلاف نظر وجود دارد.

سال ۱۹۵۳ (۱۰ اسفند ۱۳۳۱)
آمریکا مطابق گزارش نیویورک تایمز، در هماهنگی با بریتانیا، برای روی کار آمدن دولتی جایگزین در ایران و سرنگونی دولت مصدق برنامه‌ریزی می‌کند. با توجه به تعطیلی سفارت‌های بریتانیا در ایران، تمام رابط‌هایی که پیش‌تر با سفارت بریتانیا کار می‌کنند، حال به سفارت آمریکا وصل می‌شوند و برنامه‌ریزی‌ها برای کودتا دیگر از طریق این محل پی‌گیری می‌شود.

سال ۱۹۵۳ (۲۷ فروردین ۱۳۳۲)
سازمان سیا در تحقیقی عنوان می‌کند که عوامل لازم برای سرنگونی مصدق تکمیل شده‌اند و انجام کودتا علیه دولت مصدق در ایران ممکن است. سازمان سیا هم‌چنین از اختصاص بودجه‌ای یک میلیون دلاری برای انجام این کار صحبت می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (اردیبهشت ۱۳۳۲)
ماموران سازمان سیا و ام.آی.۶ در قبرس با یکدیگر دیدار می‌کنند تا برنامه‌ کودتا را دقیقا با یکدیگر مشخص کنند. درست در همان روزهایی که سازمان سیا یک «پروپاگاندای خاکستری» برای ترور شخصیت مصدق در ایران راه انداخته است.

سال ۱۹۵۳ (اردیبهشت ۱۳۳۲)
سرتیپ افشارطوس از جمله هواداران جدی مصدق با نقشه‌ ام.آی.۶ بریتانیا و سازمان سیای آمریکا و در جهت تضعیفِ روحیه‌ حامیان مصدق ربوده شده و پس از چند روز کشته می‌شود. این اقدام از جمله مقدمات کودتا بوده و مطابق ادعای مقام‌های بریتانیایی نقشه‌ آن‌ها فقط محدود به ربودنِ او بوده و کشتنِ او در برنامه‌ آن‌ها نبوده است.

سال ۱۹۵۳ (۲۰ خرداد ۱۳۳۲)
سیا قرار جدیدی در جهت برنامه‌ریزی کودتا را این‌بار در بیروت پیشنهاد می‌دهد.

سال ۱۹۵۳ (۲۹ خرداد ۱۳۳۲)
برنامه‌ قطعی کودتا که مورد توافق سیا و ام.آی.۶ قرار گرفته، با جزئیات برای دولت‌های آمریکا و بریتانیا ارسال می‌شود.

سال ۱۹۵۳ (۱۰ تیر ۱۳۳۲)
چرچیل (نخست‌وزیر بریتانیا) مجوز کودتا را صادر می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (۲۱ تیر ۱۳۳۲)
آیزنهاور (رئیس‌جمهور آمریکا) مجوز کودتا را صادر می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (۲۱ تیر ۱۳۳۲)
رده‌ای از دعواها بر سر پرونده‌ افشارطوس بین مجلس هفدهم (که مصدق پیش‌تر بر صحتِ انتخابات آن نیز شبهاتی وارد کرده بود) و دولت به راه می‌افتد. مصدق درنهایت و با توجه به حدسش درباره‌ وجود کودتایی قریب‌الوقوع علیه دولتش، مجلس را منحل کرده و رفراندومی در حمایت از دولت برگزار می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (۱ مرداد ۱۳۳۲)
تفاهم‌نامه‌ای مخفی بین بریتانیا و آمریکا شکل می‌گیرد که مطابق آن بریتانیا باری دیگر به آمریکا تضمین می‌دهد که در صورت پیروزیِ کودتا به صورت مشترک نفت ایران را کنترل خواهند کرد.

سال ۱۹۵۳ (۳ مرداد ۱۳۳۲)
با فشار سازمان سیا، اشرف (خواهر شاه) از فرانسه به ایران پرواز می‌کند تا شاه را راضی کند فرمانِ عزلِ مصدق را امضا کند.

سال ۱۹۵۳ (۷ مرداد ۱۳۳۲)
سازمان سیا مقالاتی سازمان‌دهی‌شده علیه دولت مصدق را برای آماده‌سازی اذهان آمریکایی‌ها آماده و در این کشور منتشر می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (۱۰ مرداد ۱۳۳۲)
شاه در جلسه‌ای با ژنرال شوارتزکوف از امضای فرمان برکناری مصدق و نصبِ زاهدی سر باز می‌زند.

سال ۱۹۵۳ (۲۳ مرداد ۱۳۳۲)
شاه این‌بار فرمان سلطنتی عزل مصدق را امضا می‌کند.

سال ۱۹۵۳ (۲۵ مرداد ۱۳۳۲)
کودتا رسما آغاز شده است. اما مصدق به دلیل روابط خانوادگی با کیانوری و از طریق سروان همایونی (عضو گارد شاهنشاهی و شبکه مخفی افسران حزب توده) زودتر به وقوع کودتا پی می‌برد. در مورد نحوه‌ آگاهی مصدق از کودتا تشتت آرا وجود دارد، اما ظاهرا این روایت بیش از دیگر روایت‌ها مورد قبول است. زاهدی بلافاصله پس از شکست اولیه‌ کودتا از سوی سازمان سیا پنهان می‌شود.

سال ۱۹۵۳ (۲۶ مرداد ۱۳۳۲)
شاه به شمال کشور و سپس به بغداد پرواز می‌کند. طرفداران مصدق به صورت پرشوری در خیابان‌ها تظاهرات می‌کنند و مجسمه‌های محمدرضا و رضا شاه را سرنگون می‌کنند. فاطمی از تشکیل شیوه‌ حکومتی «جمهوری» دفاع می‌کند و در روزنامه‌اش نیز شاه را به خیانت متهم می-کند. طرفداران حزب توده نیز شعار «جمهوری دموکراتیک» سر می‌دهند.

سال ۱۹۵۳ (۲۷ مرداد ۱۳۳۲)
هندرسون (سفیر آمریکا) که می‌دانست مصدق از قدرت گرفتن شوروی در ایران می‌ترسد، و هم‌چنین بسیار برای قانون اساسی مشروطه احترام قائل است، سعی می‌کند او را راضی کند تا حکومت نظامی اعلام کند و از طرفدارانش در جبهه‌ ملی و حزب توده بخواهد در خانه بنشینند. مصدق نیز که خیالش از ارتش راحت است و گمان می‌کند کنترل ارتش را در اختیار دارد، این کار را انجام می‌دهد.

سال ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۳۲)
کودتا پیروز می‌شود.

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟