تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۳ - ۰۴:۴۳ | کد خبر : 2452

سال عنتر را قیاس از خود مگیر!

فاضل ترکمن چیزی به تمام شدن سال میمون که هر چیزی بود جز میمون و مبارک و بیشتر شبیه به سال عنتر بود، باقی نمانده است. هر کدام از بچه‌های تحریریه از تصمیمات کبراگونه خود در سال جدید حرف می‌زنند. اولین نفر زهرا گِروه‌ای است که می‌گوید: «سال جدید تموم قوای خودمو به کار می‌گیرم […]

فاضل ترکمن

چیزی به تمام شدن سال میمون که هر چیزی بود جز میمون و مبارک و بیشتر شبیه به سال عنتر بود، باقی نمانده است. هر کدام از بچه‌های تحریریه از تصمیمات کبراگونه خود در سال جدید حرف می‌زنند. اولین نفر زهرا گِروه‌ای است که می‌گوید: «سال جدید تموم قوای خودمو به کار می‌گیرم تا فامیلیِ سختی رو که دارم عوض کنم! پیشاپیش از همکاری اداره ثبت احوال متشکرم!». امیر هاتفی‌نیا درحالی‌که با سرتاپای رنگی‌طور به مجله آمده و مژه‌هایش از فرط رنگ‌های زیادی که به چشم‌هایش پاشیده، به‌زور باز می‌شود، با صدایی شبیه به یاکریم‌های اول صبح که مشغول مخ‌زدن یاکریم‌های ماده هستند، بلندبلند می‌خندد و می‌گوید: «سال جدید می‌خوام اسم کسی رو که دوست دارم، روی تموم دیوارای شهر بنویسم به‌اضافه این‌که کنار هر کدوم تصویر یه قلب خنجرخورده و چند قطره خون که ازش داره می‌ریزه پایین بکشم تا شاید عبرتی باشه برای سایرین!» محمد مخبری و شیما طاهری که جک و رز کِشتی چلچراغ هستند، بعد از نگاه‌هایی عاشقانه به همدیگر درباره مذاکرات محمد مخبری با انوشه انصاری درباره سفر دو نفره خودشان در ایام عید به فضا صحبت می‌کنند. سینا قلیچ‌خانی با برورویی آشفته و چشم‌هایی که از حسادت دیگر دیده نمی‌شود، رو به محمد مخبری می‌کند و می‌گوید: «بی‌خود! بی‌خود! یه‌کم مرام و مردونگی هم خوبه! کفگیر چلچراغ به ته‌دیگ خورده، بعد تو می‌خوای تو این وضعیت بری فضا؟! به‌جای این‌ کارا به پدرت بگو چند تا آگهی پپسی‌کولا به چلچراغ بده!» حسام‌الدین مقامی‌کیا با قد و بالای تو رعنا رو بنازم خودش درباره این‌که در سال جدید قصد دارد به‌جای مشاور مدیر مسئول چلچراغ، به سمت‌های بزرگ دیگری در کشورش برسد تا بتواند در فضای امید و اعتدال، خدمت بیشتری به انواع گونه بشر داشته باشد، صحبت می‌کند. از آن طرف نسیم بنایی عمل زیبایی بینی خودش را مهم‌ترین حرکت جدی خودش در سال مرغ برمی‌شمارد. در همان لحظه مریم عربی زیرچشمی به او می‌غرد و می‌گوید: «آدم باید خودش خوشگل باشه!» و بعد اظهار می‌کند که سال جدید می‌خواهد بخش جهان چلچراغ را ارتقا بدهد و در همین راستا قصد گفت‌وگویی خیالی با دونالد ترامپ درباره محمود احمدی‌نژاد را دارد! مریم عربی همیشه همین‌قدر خلاق است و برای هر مسئله‌ای یک راه‌حل خوب پیدا می‌کند! بنابراین اگر دیدید در سال جدید حتی با آن خانمی که رومن پولانسکی بزرگ به او ارادت خاصی در جوانی‌اش داشته، گفت‌وگویی فمنیست‌واره کرد، اصلا تعجب نکنید، چون تمام این گفت‌وگو به‌طرز خلاقانه‌ای در ذهن او شکل می‌گیرد و به‌شکل خیال‌واره‌ای آن را برای شما تنظیم می‌کند تا بدانید ایرانی می‌تواند! الهه حاجی‌زاده هم قول داده سال ۹۶ روی جمله‌بندی و املا و انشای خودش کار کند تا آقای خلیلی از دستش کهیر نزند! راستش! ما هم انتظار بیشتری از الهه نداریم و همین‌که بتواند درست حرف بزند و درست بنویسد، جای شکرش باقی است! سیدمهدی احمدپناه با اعتمادبه‌نفس خاصی می‌گوید: «اسکار سال بعد تو مشت منه!» و وقتی سینا دلیل این توهم فانتزی او را جویا می‌شود، با طمانینه می‌گوید: «چون رفتم کلاس اصغر فرهادی شرکت کردم و یاد گرفتم چه‌جوری باید در سه سوت اسکار را توی مشت خویشتن فرو برد!» فرنوش ارسخانی همان لحظه درحالی‌که انگار دست‌کم تارانتینو را پیدا کرده، با ذوق و شوق می‌گوید: «تو رو خدا یه وقت مصاحبه به من بدین! تو رو خدا!» و بعد گفت‌وگو با سیدمهدی را بزرگ‌ترین گفت‌وگوی سال جدید تلقی می‌کند! محمدمهدی حسین‌نیا قول داده در سال جدید فکری به حال ریش‌های خودش بکند و معایب لاغری خودش را پشت محاسن مودار خودش پنهان نکند، تا دیگر هیچ‌کسی در جهان هستی بابت لاغری به من و ابراهیم قربان‌پور که دقیقا ده‌برابر من اضافه‌وزن دارد، فخرفروشی نکند! ابراهیم قربان‌پور که مثل همیشه با ژست مسخره‌ای که یعنی حق همیشه با من است و اصلا «انا الحق!» و این‌ها روی صندلی‌ لم داده و ولو شده، تنها لبخند مکش‌مرگ‌مایی می‌زند و می‌گوید: «ما چاق زاده شدیم و چاق می‌میریم!» و بعد از من می‌خواهد که کتاب جملات قصار چرت و پرتش را برایش در یک نشری چاپ کنم! مکرمه شوشتری که ارادت خاصی به مطالب ابراهیم قربان‌پور دارد و در کانال و اینستای چلچراغ تنها با هشتگ ابرهیم‌ـقربان‌ـپور مخاطبان را به حظ وافر می‌رساند، می‌گوید: «ولش کن آقای قربان‌پور! خودم جملات قصارتم می‌ذارم توی اینستا و کانال! همون یه مطلبی هم که از آقای ترکمن به‌روز کردم، دلیت می‌کنم تا حالش گرفته شه!» بنفشه چراغی که کلا سالی یک بار عصبانی می‌شود و آن هم بابت چاپ نشدن اسمش زیر مطلبی است که نوشته و در دیگر مواقع کاملا مهربان و گوگول‌مگولی رفتار می‌کند، با یک جیغ شاعرانه می‌گوید: «بیایید سال جدید به حرمت سال مرغ، با مرغ‌ها مهربان باشیم و دیگر مرغ نخوریم و حتی تخم‌مرغ نخوریم!» ابراهیم قربان‌پور با چشم‌غره‌ای اساسی سعی می‌کند بنفشه را از تصمیم خودش منصرف کند و بعد مثل غولی که توی «جک و لوبیای سحرآمیز» بود، با عصبانیت ران مرغ سوخاری را که برای ناهار خریده، به دندان می‌کشد! مرتضی قدیمی چون اصولا اهل تصیم‌گرفتن نیست، تنها با اصرار بچه‌ها قول می‌دهد که در سال ۹۶ آخرین قسمت صفحه «یادداشت‌های یک پدر کم‌تجربه» را بنویسد! صفحه‌ای که هزاران سال پیش از سریال «حریم سلطان» آغاز شد، اما حریم سلطان به پایان رسید و او هنوز در همین قالب طنز می‌نویسد. با اعتمادبه‌نفس هم می‌نویسد! پریسا شمس که کلا افتخار نمی‌دهد حتی یک ثانیه در تحریریه چلچراغ حضور پیدا کند و هنوز دفترچه‌ای که من زحمت کشیدم و از land mark برایش کادو خریدم، نیامده که بگیرد، قول می‌دهد سال جدید حضورش در تحریریه را از یک ثانیه به دو ثانیه ارتقا بدهد! نادر قبله‌ای درحالی که دستش را در دست همسرش، شهرزاد همتی گذاشته است، سوگند یاد می‌کند که سال جدید موقع بستن صفحه‌ها کمتر غر بزند و از شهرزاد اجازه بگیرد زمان بیشتری را در روزهای خروجی مجله در چلچراغ بماند! ضمن این‌که مرا هم کمتر بزند! چون همیشه روز خروجی مجله، آن‌قدر بابت دیرکرد مطلب کتکم می‌زند که دوشنبه‌ها سیاه‌ و کبود به خانه بازمی‌گردم! پگاه قادری که چند وقتی است تنها اخلاق خوبی هم که داشت، کنار گذاشته و دیگر در نقش مادر ترزا برای ما خوراکی نمی‌آورد و گرسنگان را سیر نمی‌کند، تعهد می‌دهد که دوباره به روزهای اوج خودش بازگردد و اگر مادر ترزا هم نمی‌تواند باشد، لااقل از نامادری سیندرلا بدجنس‌تر نشود! سعید بختیاری هم قول می‌دهد دیگر برای پیاده‌کردن مصاحبه‌های اینجانب، از من مبلغی دریافت نکند که این دومی را به‌هیچ‌وجه باور نمی‌کنم! خانم بهزادی که بچه‌محل ماست، اما آن‌قدر از من بدش می‌آید که نمی‌خواهد چنین حقیقتی را بپذیرد، مثل همیشه می‌گوید امیدوارم سال جدید حقوق‌های عقب‌افتاده را جبران کنیم و بعد زیر لب می‌گوید: «صنار بده آش!» خانم محمدطاهر که از فرط پیداکردن غلط در مطالب الهه حاجی‌زاده و بعضی‌های دیگر، ۹۹ درصد بینایی خودش را از دست داده(!)، برای سال ۹۶ آرزوی هدایت الهه و بعضی‌ها را می‌کند و ضمنا قول می‌دهد که یک پرس لوبیاپلو با گوشت‌خورشی که سال‌هاست به من قول داده با دست‌پخت خودش برایم درست می‌کند و می‌آورد، بیاورد دیگر! آقای اسماعیلی هم که هر سال قول می‌دهد مهربان‌تر باشد، اما دست خودش نیست و نمی‌تواند به قولش عمل کند، از پیدا کردن قهوه قجری اصل در سال جدید و فرستادن من با همین قهوه گرامی به آن دنیا خبر می‌دهد! آرش تنهایی با لبخندهای لطیف خودش سعی می‌کند ما را قانع کند که سال پیش‌رو غیر از مجله «آنگاه» که همه چیز مال خودش هست، کمی هم به فکر گرافیک درب و داغان چل باشد. اما مسعود رئیسی از پشت مانیتور اشاره می‌کند که باور نکنید. بعد هم نوید می‌دهد که سال ۹۶ رئیس انجمن گرافیست‌ها و تصویرسازهای خاورمیانه و حومه بشود. ما هم به او نمی‌گوییم که گول فامیلی‌ات را نخور مسعود جان! محمدعلی مومنی که دیگر کاملا رادیو چل را به گِل نشانده، از خوابیدن ۲۴ ساعته خود در وان نمک برای بانمک‌تر شدن خبر می‌دهد و من هم تنها قولی که می‌دهم این است که دیگر قهر نکنم و آدم‌های غیرقابل‌تحمل را تحمل کنم و با حالی که مثل جغدها و لاپشت‌های دانای توی کارتون‌های والت‌دیزنی، پیش‌بینی‌هایم درباره آدم‌های بدبد درست درمی‌آید، سعی کنم که به‌جای قهر کردن، آن‌ها را از مجله فراری بدهم! می‌ماند آقای خلیلی و آقای طالب‌زاده که تنها درخواست ناقابلشان از بچه‌ها عدم‌درخواست یک قران حق‌التحریر در سال جدید است، البته بعد از این‌که تهدید می‌کنند حق‌التحریر خواستن مساوی است با تعطیلی مجله! دیگر خود دانید!

شماره ۷۰۰

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟