تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۸ - ۰۳:۵۵ | کد خبر : 3347

ساندویچ ژامبون

سینا قلیچ‌خانی این شهر مصدق ندارد روز ۲۵ خرداد وزارت امور خارجه آمریکا اسناد دخالت در کودتای ۲۸ مرداد را که به دلیل حساسیت مذاکرات هسته‌ای با ایران محرمانه و دور از دسترس نگه داشته بود، منتشر کرد. در این اسناد به‌طور مشخص آورده شده که آمریکا پنج میلیون دلار به ارتشبد زاهدی برای کودتا […]

سینا قلیچ‌خانی
این شهر مصدق ندارد
روز ۲۵ خرداد وزارت امور خارجه آمریکا اسناد دخالت در کودتای ۲۸ مرداد را که به دلیل حساسیت مذاکرات هسته‌ای با ایران محرمانه و دور از دسترس نگه داشته بود، منتشر کرد. در این اسناد به‌طور مشخص آورده شده که آمریکا پنج میلیون دلار به ارتشبد زاهدی برای کودتا کمک کرده است و حتی متن سخنرانی‌ای را که محمدرضا پهلوی باید علیه مصدق می‌خواند، تنظیم کرده است. تا قبل از آن در محافل و تریبون‌های رسمی داخل این گمانه مطرح بود ‌که اگر دولت آمریکا به‌طور رسمی اعلام کند که در انجام این کودتا دخالت مستقیم داشته است، چیز تازه‌ای است. در جنجالی‌ترین سند این مجموعه سازمان سیا به آیت‌الله کاشانی و نیروهای مذهبی اتهام مخالفت با مصدق و طرفداری از موضع رژیم شاه را زده است. در کنار تمام این مسائل پسر آیت‌الله کاشانی در مصاحبه‌ای گفته هیچ کودتایی علیه مصدق انجام نشده است و مدعی است با انتشار اسناد تازه آزادشده وزارت خارجه آمریکا، مدیریت سازمان صدا و سیما نیز در بخش‌های خبری صبح روز جمعه ۲۶ خرداد و اخبار شبانگاهی چند بار به «اعتراف دولت آمریکا به کودتای ۲۸ مرداد و سرنگون کردن دولت ملی مصدق» پرداخت که این هم‌سویی صدا و سیما با بی‌بی‌سی فارسی در جای خود شگفت‌انگیز است. صدا و سیما در خبر کلیشه‌ای که از شبکه‌های سیما پخش کرد، از آن‌جا که هیچ سند و مدرکی مبنی بر این‌که مصدق از راه یک کودتا آن هم از سوی دولت آمریکا سرنگون شده باشد، در دست نداشت، روی این واقعیت انگشت گذارد که دولت آمریکا رقم پنج میلیون دلار به دولت زاهدی که پس از برکناری مصدق روی کار آمده بود، کمک کرد و این را تنها دلیل ادعای کودتا علیه مصدق برای بینندگان برشمرد! این در حالی است که نه در اسنادی که در سال ۱۹۸۹ از سوی وزارت امور خارجه آمریکا منتشر شد و نه در اسناد تازه انتشار‌یافته، کمترین سند و مدرکی که در آن نشان داده شود کودتایی علیه مصدق از سوی دولت آمریکا، سازمان سیا یا سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیا سازمان‌دهی شده باشد، وجود ندارد.
به این ترتیب باز دوگانگی مصدق-کاشانی هنوز پابرجاست و با وجود انتشار این اسناد رسمی هنوز تهران خیابانی به اسم مصدق ندارد.

ماجرای مارادونا و غضنفر
هر از گاهی خبرنگار‌ها مورد طعنه و نیش چهره‌هایی که دیگر به لطف شبکه‌های اجتماعی خودشان رسانه دارند، قرار می‌گیرند. آن‌ها دیگر ترسشان از دوربین و قلم خبرنگار جماعت ریخته. بله، ترس. اگر هنوز در کشورهایی که نفوذ رسانه جمعی پابرجاست کافی است اسم خبرنگار بیاید تا حتی رئیس جمهور هم مراقب رفتارش باشد، در این‌جا بازیگر درجه چندم خیلی بی‌پروا، چه حق داشته باشد چه نه، بدترین الفاظ را در مورد آن‌ها به کار می‌برد و یادش نیست که این بی‌پرنسیبی در مقابل قدرت رسانه به خودش برمی‌گردد. حالا که گرد و خاک خوابیده و جمع خودمانی است، باید دید که این حمله‌ها کدام سوراخ دفاعی را نشانه رفته است. چند وقتی است با خبرنگارهای میکروفونی مواجه هستیم که تلویزیون اینترنتی راه انداخته‌اند. صاحبان این شبکه‌ها خبرنگارهایی را از کیسه بیرون آورده‌اند که بیشتر شبیه مانکن هستند و شعاع سوال‌هایشان از شوهر و غذا و عمل دماغ بیشتر نمی‌رود. بی‌ارزش‌تر از این نمی‌شود تولید خبر کرد. تصور آن‌ها نسبت به خبرنگار بودن این است که می‌تواند سلبریتی‌ها را از نزدیک ببیند و عطش فضولی‌هایش را سیراب کند. وقتی خبرنگاری دیالوگ‌های نعمت‌الله را شبیه به کیمیایی می‌داند، انگار فقط قیصر او و حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیمش را شنیده. پس شاید بهناز جعفری این حق را به خود می‌دهد که فکر کند طرف سوالش «چیزی بالا» انداخته است. اگر ما با بازیگرهای بی‌اخلاق طرف هستیم، در آن طرف خبرنگارهای بی‌سواد هم مقابلش ایستاده‌اند. چیزی برای شکایت نیست.

چقدر خوبه که هستید
کافه‌های دوست‌داشتنی. کافه‌های دنج و آرام. کافه‌های پرسروصدا. تین‌ایجرهای مو آبی و صورتی و دود کردن سیگارهای پایه بلند و درباره دوبورا صحبت کردن. مردان خسته کار و دمنوش. قرارهای ۱۰ نفره و تک نفره. صدای کوهن و فرهاد. رومیز کوبیدن چپ‌ها و لبخند کج راست‌ها. آب‌میوه فصل و پنینی. کتاب‌های بیژن نجدی و یوزپلنگانی که با من دویدند. نگاه عاشق به معشوق. سرهایی که توی هم رفته‌اند و پچ‌پچ می‌کنند. این تصویر محبوب این روزهای تهران است. پاتوق‌هایی که در حال تکثیر هستند. جایی که می‌شود گپ زد و با خیال آسوده خودت باشی. لزوما نباید از دل این کافه‌ها سارتر و همینگوی بیرون بیاید. نباید حرف‌های عجیب و غریب زد. آن‌ها هستند که ما در آخر روز جایی را برای رفتن داشته باشیم. جایی برای «تن». «تن»‌های ما نیاز دارند که احساس کنند به آن‌ها احترام گذاشته می‌شود. کافه‌های این روزهای شهر این احترام را می‌گذارند.

شماره ۷۱۱

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟