تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۰۳ - ۰۳:۴۲ | کد خبر : 2313

سخنرانی در زمین بی‌طرف، بدون تماشاچی!

اختراع جدید قالیباف در اصفهان محمدعلی مومنی اختلاس کردن جرم نیست، بیماریه! زینگ‌گ‌گ‌گ‌گ‌گ‌گ… شنوندگان عزیز! با سلام… یه لحظه اجازه بدین، ببینم کیه؟! الو؟! – با سلام و عرض تبریک. کارشناس امور رومانی هستم؛ در خدمتم. بفرمایید سوال‌هاتون رو. رادیوچل: شما تماس گرفتین! ما بپرسیم؟ – حالا چه اشکال داره؟ الان مسائل رومانی مهمه، شما […]

اختراع جدید قالیباف در اصفهان

محمدعلی مومنی

اختلاس کردن جرم نیست، بیماریه!
زینگ‌گ‌گ‌گ‌گ‌گ‌گ…
شنوندگان عزیز!
با سلام… یه لحظه اجازه بدین، ببینم کیه؟! الو؟!
– با سلام و عرض تبریک. کارشناس امور رومانی هستم؛ در خدمتم. بفرمایید سوال‌هاتون رو.
رادیوچل: شما تماس گرفتین! ما بپرسیم؟
– حالا چه اشکال داره؟ الان مسائل رومانی مهمه، شما باید به یه کارشناس زنگ بزنین، ازش نظر بخواین. نزدین. گفتم شاید دستتون بنده، یا دل و دماغش رو ندارین. داوطلبانه زنگ زدم که با من درباره مسائل اخیر رومانی گفت‌وگویی بکنید.
رادیو چل: ببخشید، چه جوریه که تا یه اتفاق یه جای دنیا می‌افته، کارشناس‌هاش هم آفتابی می‌شن؟! شما از کجا می‌دونستین توی رومانی قراره یه روز اتفاقی بیفته که عدل کارشناس رومانی شدین؟ مثلا چرا کارشناس مسائل بلغارستان نشدین؟ همون بغل رومانیه!
– حالا رومانی رو ول کن! به اتفاق‌هاش بچسب. چقدر گیرین شما فرمالیست‌ها. می‌چسبین به فرم، محتوا رو ول می‌کنین. به محتوای رومانی توجه کن. من درواقع کارشناس مسائل محتوایی‌اش هستم.
رادیو چل: ما چون نمی‌دونستیم که شما قراره زنگ بزنین، سوال نداریم. کلا نظرتون چیه؟!
– من واقعا از رومانی خوشم اومد. از بلندنظری و واقع‌بینی مسئولانش خوشم اومد. چقدر فهیم و با درکن؟! اشک توی چشمام جمع شد! ببینید، چقدر باحال واقعیت رو قبول می‌کنن.
رادیو چل: کدوم واقعیت؟!
– همین واقعیت «فساد مالی و سوءاستفاده از قدرت». خب چقدر باید این واقعیت رو انکار کرد و هی باهاش مبارزه کرد؟!
وقتی یه اتفاق هی تکرار می‌شه، یعنی نیازه. بعد این نیاز به رسمیت شناخته می‌شه. خیلی چیزا که الان قبول داریم، قبلا حرفشو می‌زدی، با پشت دست می‌زدن تو دهنت.
رادیو چل: کدوم نیاز؟!
– نیاز به اختلاس و فساد مالی و سوءاستفاده از قدرت دیگه. تحسین‌برانگیزه! مسئولان رومانی به اختلاس‌کننده به چشم مجرم نگاه نمی‌کنن. مگه خود ما قبلا فکر نمی‌کردیم معتاد مجرمه؟! ولی فهمیدیم آخر آخرش بیماره.
رادیو چل: یعنی اختلاس‌کننده هم مجرم نیست، بیماره؟!
– احسنت! بالاخره حالیت شد! تازه اگه بیماری باشه! ما باید از تجربه‌های رومانی استفاده کنیم و این‌قدر گیر ندیم به چهار تا دونه اختلاس. دولت رومانی می‌خواست مجازات اختلاس رو کم کنه، یه مشت خس و خاشاک ریختن توی خیابون‌ها. ولی «بدانید که این رودخانه زلال ملت جایی برای خودنمایی آن‌ها نخواهد گذاشت!»
رادیو چل: ببخشید خودتون رو معرفی کنید!
– نیاز نیست. ولی از کانادا زنگ می‌زنم!

گورخر شیره، مثل شمشیره!
اگه تا حالا فکر می‌کردید حیوانات، موجودات گوگولی مگولی هستند، در اشتباه بودین. اگه هی واسه گربه محله‌تون چیز میز می‌اندازین بخوره، دارین چوب توی چرخ صنعت می‌کنین. اگه هی سگ و شغال و گنجشک و کبوتر نجات می‌دین، رسما دل خجسته‌ای دارین.
البته تا حالا نمی‌دونستین، اشکال نداره. ولی از حالا که می‌دونین، تکرار کنین یعنی با وزیر صنعت و معدن لج‌بازی می‌کنین.
من خودم هم نمی‌دونستم که گورخر چقدر برای پیشرفت کشور مضره. این خانوم ابتکار یه مشت گورخر و جک و جانور دیگه رو نمی‌دونم از کجا جور کرده و ریخته توی دست و پای صنعت‌کاران.
هر چقدر هم این آقا نعمت‌زاده می‌گه «جلو این گورخرهات رو بگیر» به گوش خانوم ابتکار نمی‌ره!
البته تا حالا چند مسئول دلسوز در باب مضرات گورخر و بقیه جک و جانورها حرف‌هایی زده‌ان‌ها. استاندار فارس توی دولت پس از نهم گفته بود: «محیط زیست اجازه بهره‌برداری از معادن سنگ‌آهن نی‌ریز را نمی‌دهد. چون محل زندگی ۳۰۰ گورخر و منطقه حفاظت‌شده است. گورخرها مصیبتی برای مردم فارس شده‌اند!»
کسی در تایید حرف‌های آقای استاندار گفته بود: «بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر/ دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!»
همه هم گفته بودن «احسنت!»
آقا استاندار قصد داشت مثل خانه‌های تاریخی استان فارس این گورخرها رو هم صاف کنه. ولی متاسفانه گورخر مثل بنای تاریخی آروم و قرار نداره. صاف کردنش عزم همگانی می‌خواد.
آقا نعمت‌زاده هم زبونش مودار شد از بس گفت: «گورخرهاتون رو جمع کنین، ما معدن‌هامون خوابیده.»
می‌بینید؟ یه گورخر می‌تونه واسه خودش هر کاری بکنه! ولی دست دیگران بسته است!
آقا نعمت‌زاده گفته «عبور چهار گورخر معادن ما را تعطیل کرده. محیط‌ زیست روی معدن بهرام گور دست گذاشته و اجازه کار در آن‌جا را نمی‌دهد.»
دل آقای وزیر شکست که خانوم ابتکار این‌جوری جانب گورخرها رو گرفت. یهو بگن وزارت صنایع و معادن تعطیل، خیال همه رو راحت کنن.
اگه می‌شد خانوم ابتکار همه جک و جونورها رو از محیط زیست ایران جمع می‌کرد و یه زمین تخت و آماده به وزارت صنایع و معادن تحویل می‌دادن، آقا نعمت‌زاده چنان می‌ساخت می‌رفت بالا که همه کیف بکنن. سخت‌تر از کار توی معدن، راضی کردن این محیط‌ زیستی‌هاست.
افسوس که بعضی‌ها گورخر رو ترجیح می‌دن!

حیف از این خانوم که توی آمریکاست!
رادیو چل: تماس ما با قاضی دادگاه فدرال آمریکای جهانخوار برقراره شده. سلام خانم آن دانلی ببخشید شنود که نمی‌شه؟!
دانلی:‌ بی‌خود می‌کنن شنود کنن!
رادیو چل: ئه‌ه‌ه‌ه! خانوم! عزیزان توی SIA و FBI هم زحمت می‌کشن دیگه. توی چهارچوب صحبت کنین که مایه دردسر نشه.
دانلی: کار شما چیه؟!
رادیو چل: می‌خوام از شما تشکر کنم!
دانلی: واسه چی؟!
رادیو چل: ای بابا! شما هم که اهل تعارفین؟
دانلی: یعنی برای چه موضوعی تشکر می‌کنی؟!
رادیو چل: واسه نقص حکم ترامپ دیگه. خوب حالشو گرفتی. دمت گرم! واقعا مردی!
دانلی: ببخشید اشتباه نگرفتین؟ من زنم!
رادیو چل: نه! واسه همین گفتم مردی. با این‌که زنی، ولی واقعا مردی!
دانلی: حالش رو نگرفتم. قانون رو اعمال کردم.
رادیو چل: خب حالا دیگه قپی قانون واسه ما نیا خانوم. خودمون ختم روزگاریم. ولی با این هوایی که زدی شما قهرمانی، بزرگی، شجاعی، استثنای تاریخی، نقل و نباتی. شکلاتی، شکلاتی!
دانلی: آخه من که کاری نکردم. خیلی گنده‌اش کردی ماجرا رو.
رادیو چل: پس حالیت نیست چی کار کردی. داغی الان! هوایی زدی به فرمان ترامپ. جون من خودت رو می‌زنی به اون راه، یا ما رو سر کار گذاشتی؟! هر جا دیگه بودی، الان کلی هشتگ برات ساخته بودن، عکس‌هات توی موبایل‌ها می‌چرخید. جمله‌های کوتاه و آموزنده‌ات توی تلگرام پخش می‌شد. خلاصه قهرمان ملی می‌شدی. فکر کنم اون‌جا قدر شما رو نمی‌دونن.
دانلی: همه می‌گن وظیفه‌ات رو انجام دادی!
رادیو چل: ئه ئه! نمک‌نشناس‌های قهرمان‌نپرور! لیاقت ندارن! حالا همه چیز به یه طرف، شما یه زنی. یه زن این‌جوری هوایی زده…
دانلی: خجالت بکش… تق… بوق… بوق…

اختراعات مرد ضد حرارت و ضد حریق تهران
فکر نکنین آقا قالیباف فقط شجاعه. فکر نکنین فقط ضد حرارته و ضد حریقه. (تو محل بهش می‌گن سیاوش) فکر نکنین فقط سر حرف خودش هست!
آقا قالیباف مبتکر و خلاق هم هست! برای سخنرانی راه‌پیمایی ۲۲ بهمن از تهران کوبید، رفت یه نوک پا اصفهان، سخنرانی کرد و برگشت و با این کار مکتب «سخنرانی در زمین بی‌طرف» رو پایه‌گذاری کرد.
تا قبل از این فقط تیم‌های ورزشی بودن که می‌رفتن توی زمین بی‌طرف بازی می‌کردن. ولی حالا دیگه هر کدام از مسئولان محترم که دوست نداشته باشه توی زمین خودش بازی کنی، می‌تونه بره توی زمین بی‌طرف.
البته متاسفانه تماشاچی‌ها از این اقدام آموزنده درس عبرت نمی‌گیرن و سرازیر می‌شن توی فضای مجازی و همون‌جا اقدام به تخلیه آبکش و قوری و کتری می‌کنن.
اگر کمیته انضباطی بتونه با وزارت ارتباطات وارد همکاری‌های دوجانبه بشه، وقتی بازی اون تیم برگزار می‌شه، اینترنت کشور رو هم قطع کنن، عالی می‌شه. اینترنت کشور که این همه به هر بهانه قطع می‌شه. دیگه چی بهتر از این‌که قطع اینترنت کمک به شاداب‌سازی فضا و بالا رفتن سطح ادب کنه.
حالا برای بالا رفتن سطح شعور باید فکرهای جدی‌تر کرد. با قطع اینترنت درست نمی‌شه!
از قضا آقا قالیباف، شهردار تهران، انگار باید جواب‌گوی همه چیز باشه. ساختمون پلاسکو ریخته. آقا قالیباف چه‌کاره است که عذرخواهی کنه.
ایشون هم خیلی با هوش و ذکاوتی که داره، برای سخنرانی به اصفهان رفت. اگر یه وقت خدای نکرده اصفهانی‌ها هم خواستن کاسه داغ‌تر از آش بشن و توی مسائل شهر تهران دخالت بکنن، اول بهشون یادآوری بشه، که به اونا ربط نداره و این دخالت آشکار در امور یه شهر دیگه است. پس‌فردا توی مسائل مربوط به خراسان هم می‌خوان دخالت کنن که دیگه واویلا. کاملا دخالت آشکار در مسائل یک کشور دوست و همسایه تلقی می‌شه!
ولی اگه سخنرانی در زمین بی‌طرف هم جواب نداد، مثل فوتبال که گزینه بازی توی زمین بی‌طرف، بدون تماشاچی روی میزه، برای سخنرانی هم این گزینه اجرا بشه.
سخنرانی در زمین بی‌طرف، بدون تماشاچی و شنونده!

خاک را صادر کنیم که ریزگردها بخوابن!
اشک شوق تو چشم من کارش دیر و زود داره، ولی سوخت و سوز نداره. اصلا لازم نیست موسیقی‌های غیرمجاز گوش بکنم و هی باهاش بخونم:
چشم من بیا منو یاری بکن
گونه‌هام خشکیده شد، کاری بکن
غیر گریه مگه کاری می‌شه کرد؟!
کاری از ما نمیاد، زاری بکن
بلکه یکهو می‌بینم از چشمم بی‌خود و بی‌جهت گوله گوله اشک میاد. اول فکر می‌کنم این حساسیت فصلی باشه. یا پشه‌ای چیزی توی چشمم رفته باشه. ولی بعد تصمیم می‌گیرم حالا که این اشک داره میاد، یه ربط بهینه‌تر و به‌صرفه‌تری بهش بدهم.
هر چه فکر می‌کنم غم و غصه‌ای به یادم نمیاد. جوان‌مرگی هنرمندی، استخر رفتن چهره سیاسی، حمام رفتن کسی…
آخر که خسته می‌شم، می‌گم ولش کن. مثلا این اشک شوقه. از هیچی که بهتره.
اشک شوق هم که بی‌جنبه! فرتی سرازیر شد و تازه دردسر شروع شد. باید به دلیلش فکر می‌کردم! اشک شوق چی آخه؟ حالا دلیل از کجا پیدا کنم؟
یهو به ذهنم رسید که این اشک شوق رو تقدیم کنم به کسایی که خیلی ریشه‌ا‌ی مشکلات رو حل می‌کنن.
مثلا همین ماجرای خاک‌یاری خوزستان! (حالا که آب نداریم، آب‌یاری کنیم؛ از این به بعد بگیم خاک‌یاری؛ که این ترکیب از زبان فارسی حذف نشه. فارسی بگوییم، فارسی بیندیشیم!)
یادم افتاد بهترین کار برای از بین رفتن گرد و خاک استان خوزستان همونه که خاکش صادر بشه، بره، از شرش راحت بشیم.
خاک می‌خوایم چی‌کار؟ حتی نسیمی کز بن آن کاکل آیو، این خاک‌ها رو بلند می‌کنه و این‌جوری باعث سیاه‌نمایی می‌شه.
جا داره همین‌جا از دست‌اندرکاران صادر کردن خاک خوزستان صمیمانه تشکر کنیم که این‌قدر عمیق و ریشه‌ای به مشکل نگاه می‌کنن.
خاک‌هاش که جمع شد، وزارت صنایع و معادن و شهرداری تهران یه آسفالت هم می‌ریزن و خلاص!

شماره ۶۹۸

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟