تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۲۱ - ۰۷:۲۸ | کد خبر : 1570

شاعرسخن نگفت…

به‌مناسبت زادروز احمد شاملو در ۲۱ آذر ابراهیم قربانپور حالا هر سال این موقع که می‌شود، همه جا پر می‌شود از تکه پاره کردن تو. نمی‌دانم اگر بودی، از همان زهرخندها می‌زدی که در عکس‌های این سال‌های آخر روی صندلی چرخ‌دار به لب داری، یا از آن فریادها که در سال‌های دورتر. نمی‌دانم با خیل […]

به‌مناسبت زادروز احمد شاملو در ۲۱ آذر

ابراهیم قربانپور

حالا هر سال این موقع که می‌شود، همه جا پر می‌شود از تکه پاره کردن تو. نمی‌دانم اگر بودی، از همان زهرخندها می‌زدی که در عکس‌های این سال‌های آخر روی صندلی چرخ‌دار به لب داری، یا از آن فریادها که در سال‌های دورتر. نمی‌دانم با خیل ادیبان که تئوری‌های ادبی فرنگی را به زبان اصلی خوانده‌اند و با توجه به آن‌ها معتقدند آن‌چه نوشته‌ای بی‌ارزش است، چه می‌کردی. نمی‌دانم این جمله چقدر به گوشت مضحک می‌آمد اگر می‌شنیدی که کسی گفته است: «پژوهش‌های شاملو درباره حافظ و فردوسی بی‌ارزش است، چون با متدهای آکادمیک پژوهش هم‌خوانی ندارد.» نمی‌دانم برایت چه طنینی داشت اگر می‌خواندی که کسی نوشته است: «مشخصا شاملو در انتخاب کتاب‌های غربی کج‌سلیقه بوده است و انتخاب‌هایش برای ترجمه نشان می‌دهد که درک درستی از ارزش ادبی آثار نداشته است.» هیچ برایم قابل تصور نیست که اگر می‌دانستی زمانی درباره «کتاب کوچه» خواهند گفت «کاری پرزحمت و کم‌ارزش»، چه می‌کردی.
دنیای ما حالا تو را به تیغ تئوری‌های ادبی می‌سنجد. شاعرانگی چه سهم کمی دارد در دنیایی که شعرهای تو را می‌خوانند و می‌گویند موسیقی شعر آن‌طور که ادعا کرده‌ای، در آن‌ها نیست، بلکه فقط تکرار ساده و کلاسیک قوافی است که احساس موسیقی را منتقل می‌کند. شاعرانگی چه غریب است در دنیایی که با یاس‌ها به داس حرف می‌زنند. در دنیایی که شعرهای تو را صرفا به حکم آن‌که هنوز به اندازه حافظ شیراز از ما دور نشده‌ای، در قفسه دیگری می‌چپانند و با ابزارهای دیگری سنجیدنش را می‌آزمایند.
تو را تکه تکه کرده‌اند. شاملوی شاعر. شاملوی نویسنده. شاملوی مترجم. شاملوی پژوهش‌گر. شاملویی که درباره فردوسی بی‌رحمانه قضاوت می‌کند. شاملویی که به جای ستایش از داریوش هخامنشی (که حکم کرده‌اند صفت بزرگ را به انتهای نامش بچسبانیم) از شورشیانی که او سرکوب کرد، سخن می‌گوید. شاملویی که به کار روزگار امن و امان نمی‌آید. شاملویی که از رفیقانش می‌سراید. شاملویی که یکی از شعرهایش سهم سخن نگفتن مبارز گمنامی است به نام وارطان. شاملویی که از مقاومت و شکوه مقاومت سخن می‌گوید. شاملویی که به کار روزگار آرامش و به همه چیز آری گفتن نمی‌آید. شاملویی که آشوب و اعتراض در واژه واژه‌اش در تلاطم است. شاملویی که ریاکارانه شعری را که در وصف خسرو روزبه سروده و از تقدیم کردنش به او پشیمان شده، از مجموعه آثارش قلم نمی‌گیرد. شاملویی که می‌فهمد «انسان ماه بهمن» بودن چه باشکوه است. شاملوی عاشق. شاملوی مبارز. شاملوی شاعر.
دوست دارند تو یکی از این‌ها باشی. دوست دارند تکه‌هایی از تو را دور بریزند. دوست دارند تو هم شاعری باشی مانند هزاران که آمدند و سرودند و رفتند و نامی شدند در کتاب‌های تاریخ ادبیات. دوست دارند تو شاعر «نامت را به من بگو/ دستت را به من بده/ حرفت را به من بگو/ قلبت را به من بده/ من ریشه‌های تو را دریافته‌ام/ و با لبانت برای همه سخن گفته‌ام» باشی، بی‌آن‌که چند سطر بعدتر گفته باشی «چراکه مردگان آن سال عاشق‌ترین زندگان بودند». دوست دارند فراموش کنند که تو با همان لطافت عاشقانه شانه به شانه مردمی ایستاده بودی که به رزم «دیب» می‌رفتند. دوست دارند شاملوی شاعر از شاملوی مبارز اعلام برائت کند. دوست دارند شاملوی شاعر دشنه به سینه شاملوی مبارز فرو کند. دوست دارند عشق و مبارزه این‌طور در تو درهم‌تنیده نباشد.
شعر تو شعر تو فریادی است که در روزگار لبخند غریب است. روزگار ما شایسته شعر تو نیست. شعرت را برای روزگار بهتری می‌گذاریم شاعر. برای روزگاری که این‌طور دیده در دیده خود حقیرمان ندوخته باشیم…

شماره ۶۸۸

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. مهسا محمدخانی
    22, آذر, 1395 10:32

    عالی بود. درودها بر شما

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟