تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۲۰ - ۰۷:۱۵ | کد خبر : 1559

ماجرای‌اعظم‌ساراو‌ملیحه

آن‌چه زنان و مردان باید بدانند شمیم شرافت ماجرای اعظم شوهرم اولین بار که عصبانی شد، مرا از موهایم گرفت و سرم را به میز آشپزخانه کوباند. بعدها که بچه‌دار شدیم، برای این‌که بچه‌ها از وحشی‌گری او آگاه نشوند، مرا در اتاق با سیم می‌زد و جلوی دهانم را می‌گرفت که کودکانم صدای مرا نشنوند. […]

آن‌چه زنان و مردان باید بدانند

شمیم شرافت

ماجرای اعظم
شوهرم اولین بار که عصبانی شد، مرا از موهایم گرفت و سرم را به میز آشپزخانه کوباند. بعدها که بچه‌دار شدیم، برای این‌که بچه‌ها از وحشی‌گری او آگاه نشوند، مرا در اتاق با سیم می‌زد و جلوی دهانم را می‌گرفت که کودکانم صدای مرا نشنوند. به‌مرور، این عادت از سرش افتاد. امروز نمی‌زند، اما به من فحش می‌دهد. به خانواده‌ام. هرچه درمی‌آورد خرج خانواده‌اش می‌کند. یکی از پسرهایم به‌شدت پرخاشجو شده است. آن‌ها هم که دیده‌اند پدرشان چطور با من برخورد می‌کند، کمترین احترامی در خانه برای من قائل نیستند. خیلی وقت‌ها به طلاق فکر کرده‌ام، اما می‌ترسم، یک‌بار که قهر کردم و به خانه مادرم رفتم؛ چنان دعوایی با برادرم کرد که نزدیک بود کسی جانش را از دست بدهد. رفتن من شاید به قیمت مرگ کسی باشد. خودم می‌مانم و می‌سوزم و می‌میرم. اخیرا احساس می‌کنم پسرم رفتارهای پدرش را با نامزدش نیز تکرار می‌کند.

ماجرای سارا
مدت ۱۰ سال است که باهم زندگی می‌کنیم؛ اما از زمانی که من به ام‌اس مبتلا شدم، همه‌چیز تغییر کرد. شب‌ها دیر به خانه می‌آمد. دیگر از محبت و ابراز علاقه‌اش خبری نبود. روزی سرزده به محل کارش رفتم و واقعیت را دیدم. واقعیت زنی بود که باهم می‌خندیدند. بعد از آن راحت به من گفت، به من گفت قلبش به دونیم تقسیم‌شده است. من و آن زن. به من گفت که حالا وضع جسمی تو خوب است، اگر روزی حالت خراب شود چه کسی به من رسیدگی می‌کند؟ چه باید بکنم؟ به چشم‌هایم نگاه کرد و گفت تو نرو، اما بگذار او هم باشد. جایی ندارم که بروم. من پشتوانه مالی ندارم. اگر برم، دیگر کسی به سراغ من نمی‌آید. اگر بروم، با بی‌پولی چه کنم. وضعیت بیماری‌ام بدتر شده است. فکر می‌کنم، علتش او است.

ماجرای ملیحه
تا به حال یک‌بار هم نگفته دوستت دارم. یک‌بار دست نوازش بر سرم نکشیده است. ۲۸ سال است که در کنار هم زندگی می‌کنیم، دخترمان ازدواج کرد و به خانه خودش رفت. من ماندم و او در خانه. شوهرم طوری زندگی می‌کند، انگار من وجود خارجی ندارم. همه زندگی‌اش تلویزیون و دوستانش است. هیچ‌وقت با من صحبت نمی‌کند. هیچ‌وقت کنارم نبود. زمانی که مادرم بود، احساس می‌کردم مأمنی دارم. تا زمانی که دخترم در خانه ما بود، همدمی داشتم؛ اما الآن، در سن ۵۴ سالگی هیچ‌کس را ندارم. من نشسته‌ام در خانه، با شوهری که انگار نمی‌شناسمش، نمی‌شناسد مرا. در سکوت به صفحه تلویزیون خیره شده‌ایم.
***
نام‌ها تخیلی‌اند؛ اما داستان‌ها واقعی. این‌ها داستان‌های زنانی هستند که هرروز در حال نابودی‌اند. زنانی که نه بلندگویی دارند، نه رسانه‌ای، نه صدایی، نه شنونده‌ای. زنانی که محصور در قفس، به آینده موهوم خود می‌نگرند. افسرده در پنجه تقدیر… گاهی حتی مردان نمی‌دانند که چه کرده‌اند. گاهی فشار اقتصادی به مرد چنان روانه شده است که خود را تنها و بدون کمک می‌بیند. همه قربانی خشونت خانوادگی هستند. گاهی اگر از مردی که خشونت می‌کند، بپرسید که چرا این کار را انجام می‌دهد، می‌گوید، نمی‌دانم. نمی‌داند چه کند.
خشونت خانوادگی امری تخیلی نیست. واقعی است و زنان بسیاری هرروز آن را تجربه می‌کنند، از آزار جسمی و جنسی تا توهین و تحقیر. پیمایش ملی سال ۱۳۸۳ نشان داده است که ۶۶ درصد زنان ایرانی حداقل یک‌بار در زندگی مشترک خود در معرض خشونت خانوادگی قرار گرفته‌اند. به همین دلیل این نیاز احساس شده تا کارزاری در حمایت از خشونت خانوادگی علیه زنان آغاز به کار کند. روایت‌های بالا متعلق به تمام زنان ایران است. کرد و لر و بلوچ و ترک و فارس؛ بنابراین راهی باید باشد تا این خشونت‌ها کاهش و سپس متوقف شوند. اولین گام نیز آگاهی خود زنان از خشونتی است که به آن‌ها وارد می‌شود. این خشونت البته در خانواده، تنها به زن آسیب نمی‌زند، چراکه چرخه معیوب خشونت، آن را در فرزندان نیز جاری می‌کند و آینده آنان نیز با مشکلات متعددی همراه خواهد بود. مردان خشونت گر نیز خود نیاز به کمک دارند. خشونت علیه زنان یک مسئله و یک آسیب اجتماعی است که نیاز به اقدام عملی دارد. به همین منظور پس از آن‌که همه زنان و مردان را از آن‌چه خشونت خانوادگی نامیده می‌شود آگاه کردیم، نیاز به این داریم که حمایتی برای آنان فراهم کنیم. اعظم و ملیحه و سارا و مریم و آزاده و فرخنده‌هایی هستند که نیاز به کمک دارند. چیزی بیش از آگاهی آنان. قانونی برای مقابله با خشونت علیه آن‌ها. زنان نیاز به خانه‌های امنی دارند که در صورت بروز آزار به آن پناه ببرند. نیاز دارند تا خیالشان جمع باشد، مردی که به آن‌ها خشونت کرده است، اجازه ندارد به آن‌ها نزدیک شود. نیاز به آموزش مهارت‌هایی دارند که در صورت مواجهه با خشونت آن‌ها را بکار بگیرند و نیاز دارند تا به مراجع قضایی علیه فرد آسیب‌رسان شکایت کنند و خیالشان راحت باشد که کسی یا کسانی از آن‌ها حمایت می‌کنند. امروزه بسیاری از کشورها باوقوف به اهمیت این مسئله به ارائه راهکارهایی برای آن پرداخته‌اند و اکنون زمان آن رسیده است تا ایران نیز به جمع کشورهایی بپیوندد که در کنار جامعه شناسان و حقوقدانان و مددکاران اجتماعی به ارائه راهکاری عملی در این زمینه بپردازد. این امر میسر نخواهد شد مگر با همکاری مردم، جامعه مدنی و قانون‌گذاران.

شماره ۶۸۸

خرید نسخه الکترونیک

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟