چرا نقشآفرینی زنان در عاشورا مهم بود؟
علیاشرف متحی
بی هیچ تردیدی زنان را باید رکن بیبدیل واقعه عاشورا دانست. کاروان امام حسین(ع) کاروانی نظامی نبود و از همین رو تعداد قابل توجهی از زنان و کودکان همراه این کاروان بودند و همین عده، جمعیت اسرای کربلا را تشکیل دادند و در عراق و شام و حجاز منشأ اثر شدند.
گزارشهای موجود درباره نقش زنان در واقعه کربلا و روزهای اسارت و آوارگی، حاکی از درخشش بیشتر این زنان و نقش پررنگ آنها حتی در کنار مردان و در روز عاشوراست. این درخشش منحصر به محارم امام حسین(ع) نیست و مادران و همسران برخی شهدا نیز رفتارهای متهورانه و تحسینبرانگیزی از خود نشان دادهاند. این گزارشها را باید در فضای جهان اسلام در ۱۴ قرن پیش فهمید و تحلیل کرد. جهان عرب هنوز هم شاهد مردسالاری است و زن را جنس دوم میداند. در غرب نیز ارتقای جایگاه و نقش زنان به یک قرن هم نمیرسد. اما ۱۴ قرن پیش در قتلعام بیسابقه منتقدان امپراتوری یزید در کربلا زنان نقشی همپای مردان ایفا کردند. البته شیعیان نخستین باری نبود که چنین نقشآفرینی از زنان شاخص جامعه میدیدند. در نخستین هفتههای پس از رحلت پیامبر اسلام، فاطمه (س) سردمدار جریان اعتراضی علیه حاکمان وقت شده بود.
اما تفاوت میان سال ۱۱ هجری که مدینه شاهد سخنرانی حماسی و اعتراضی فاطمه(س) بود، با سال ۶۱ هجری که کوفه و دمشق نظارهگر سخنرانی حماسی و اعتراضی دختران فاطمه(س) شد، فقط یک تفاوت زمانی نیمقرنه نیست. زنان واقعه کربلا در زمانی دست به حرکت اعتراضی و افشاگرانه زدند که جهان اسلام دوره ۲۰ ساله سلطنت و اختناق مزورانه معاویه را به نام دین گذرانده و فرهنگ انفعال در تاروپود جامعه نوپای اسلامی ریشه دوانده بود. آنچه در دهههای بعدی به نام مُرجِئه لقب گرفت و جریان عمومی صدر اسلام شد، ریشههایش در دوره معاویه شکل گرفت و استحکام یافت. کافی است گزارشهای تاریخی موجود درباره اتفاقات مسیر حرکت امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا را بخوانیم و ببینیم که امام با هر مردی که روبهرو میشده، از او نصیحت میشنیده که انفعال پیشه کند و ساکت باشد. اگر تاریخ کربلا را به سه بخش تقسیم کنیم، در بخش نخست، عمدتا شاهد همین نصیحتها و انفعالهای مردانه هستیم و در بخش سوم نیز فعالیتهای اعتراضی زنان بهعنوان بیشترین بازماندگان و شاهدان فاجعه، نقش محوری به خود میگیرد. انفعال مردانه در بخش نخست تاریخ کربلا معلول همان فرهنگی است که معاویه تثبیت کرد تا هیچکس نه جرئت، که انگیزه شرعی و وظیفه دینی نیز برای انتقاد و اعتراض نسبت به رفتارهای غلط حاکمان احساس نکند. در این فرهنگ که آن را باید عامل بزرگ انحطاط جهان اسلام دانست، مردم نباید معاویه و حاکم جامعه اسلامی را قضاوت کنند و داوری درباره رفتارها و عقاید او را به روز قیامت و محکمه عدل الهی بسپارند تا مبادا حکومت معاویه از قِبل این انتقادها و نصایح، تضعیف شود و خلافتش مضمحل شود. این فرهنگسازی که بدون جنگ روانی عوامل معاویه میسر نمیشد، در وقایع نیمه دوم سال ۶۰ هجری که امام حسین (ع) از مدینه خارج شده بود، بهوضوح در سخنان مردان خیرخواه جامعه اسلامی نیز خودنمایی میکند. کافی است سخنان عبدالله بن عمر را بخوانید که بهعنوان یکی از سه چهره مهم مخالف یزید و فرزند خلیفه دوم، چگونه سعی دارد بذر ترس و احتیاط و انفعال را در دل امام حسین (ع) بکارد و او را از سر دادن فریاد اعتراض علیه حکومت برحذر دارد:
«یا اباعبدالله! آرامتر! از تصمیمى که گرفتهاى، دست بردار و از همینجا به مدینه برگرد و مثل مردم از در آشتى درآى و از زادگاه خود و حرم جدت رسول خدا غایب مباش و براى این گروه بىبهره، بهانهاى علیه خود نتراش. اگر هم مىخواهى بیعت نکنى، با تو کارى ندارند. شاید یزید چندان عمر نکند.»
حال در چنین جامعهای که شناختهشدهترین و محترمترین مردان آن چنین منفعل و محتاط شدهاند، میبینیم که حسین بن علی(ع) نسلی از زنان و دخترانی را به تاریخ معرفی میکند که حتی پس از یک قتلعام بزرگ خانوادگی و از دست دادن اغلب عزیزانشان، آن هم به بدترین و شنیعترین وضع ممکن، سخنرانیهای آتشین و غرا در مسیر اسارت ایراد میکنند. آنها زنانی فوقانسان نبودند. کافی است بدانیم که دو چهره شاخص آنها یعنی زینب کبری (س) و رباب، خواهر و همسر محبوب امام، که در سال ۶۱ هجری شاهد این مصیبت هولناک بودهاند، سال ۶۲ هجری از دنیا میروند؛ خواهر در میانسالی و همسر در جوانی. پس میبینیم که آنها با همه خصال و آسیبپذیریهای طبیعی هر انسان، اینچنین فعالانه و جسورانه در حساسترین روزهای تاریخ اسلام ظاهر میشوند و بار همه مردان غایب را به دوش میکشند. بر ناقههای بیمحمل سوارشان میکنند تا تحقیر و تعزیر شوند، اما قویتر از هر مردی در برابر خلیفه و عمله ظلم او خطابه میخوانند و سکوت سنگین حاکم را میشکنند.
شاید این را باید یکی از معجزات امام حسین(ع) نامید که از همان شب عاشورا که پیشبینی بیتابی زنانه و عاطفی زنان را میکرد، به زنان و دختران این کاروان سفارش کرد که بعد از شهادت مردانشان، صبور باشند و سخنان شایسته بر زبان آورند.
اینجاست که جایگاه این صبر و اعتراض اسطورهای را میتوان در پسزمینه آن فرهنگ انفعال و بیمسئولیتی بهتر درک کرد. زنان در حساسترین برهه تاریخ اسلام که نقطه عطف بزرگی تلقی میشود، بار مسئولیتنشناسی و انفعال و خانهنشینی مردان بزرگ جامعه خود را به دوش میکشند و در نمایش کاخ یزید که قرار بود مانور شکوه و اقتدار خلیفه جوان اموی و امپراتوریاش باشد، گذشته ننگین پدران او را به رخ او کشیده و به یادش میآورند که:
«آیا گمان کردهای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خواری ما و موجب کرامت توست؟!
ای پسر کسانی که جدم رسول خدا در روز فتح مکه آزادشان کرد! آیا این عادلانه است که زنان و کنیزان تو مورد احترام باشند و دختران پیامبر را اسیر کنی؟!»
از واکنش امپراتور ناپخته پیداست که چنین کنشگری غیرمنتظرهای چگونه ذهن و روان او را به هم ریخته و تصمیم میگیرد دختر نوجوان امام حسین(ع) را بهعنوان کنیز به یکی از سرمایهداران دمشق ببخشد که البته اینجا نیز با واکنش تند زینبی مواجه شده و منصرف میشود.
همه این دادهها را اگر کنار هم بگذاریم و فرهنگ انفعالی مرجئه را در نظر بگیریم، خواهیم دید که عاشورا صحنه حضور فعالانه و مسئولانه انسانیت محض است؛ بدون در نظر گرفتن جنسیت و نژاد و قبیله و طبقه. گویا که حسین این پیام را به تاریخ میدهد که اگر قرار باشد دین را به نام دین ذبح کنند و استبداد و ستم را به نام دین تثبیت کنند، آزادگی با همه ابعادش ایستادگی خواهد کرد و به قربانگاه خواهد رفت. دیگر اینجا جنسیت، مانع حماسهسازی نیست و هیچ زنی به صرف زن بودن، به پستوی خانه فرستاده نمیشود و به سکوت وادارش نمیشود کرد. اینجا خط قرمزی است که انسانیت و آزادگی باید با همه ابعادش قد علم کند که: فکونوا احرار فی دنیاکم…
شماره ۷۲۱