درباره اهدای جایزه نوبل ادبیات به باب دیلن
فاضل ترکمن
جمع شین، نویسندهها، منتقدا،
که با قلمتون پیشگویی میکنین
و چشمانتون رو خوب باز کنین
فرصت دیگه پیش نمیاد
هنوز خیلی زوده که چیزی بگین
چون چرخ هنوز داره میچرخه
و نمیشه گفت که کی
اسمش درمیاد
چون بازنده امروز
برنده فرداست
چون زمانه داره عوض میشه.
«زمانه داره عوض میشه». باب دیلن ـ سرودهها ـ
ترجمه م. آزاد و سعید توکلی پارسان. انتشارات سخن (ص ۶۲)
کسانی مثل او قرار است جهان را، آدمهای جهان را و زمین و زمان را دچار تناقض کنند. قرار است کاری کنند که هر طرف دنیا را نگاه کنی، ببینی روشنفکران و هنرمندان با هم اختلاف دارند. با هم بحث و جدل میکنند. درباره هر چیز و ازجمله: «جایزه نوبل… اینکه آیا باب دیلن شایسته دریافت چنین جایزهای بود؟ و اصلا ارتباط یک خواننده راک با جایزه نوبل ادبیات حتی با درنظر گرفتن خلاقیتهایی که در ترانهسرایی داشته، چقدر پررنگ و قابل توجیه است؟» کسانی مثل او کارشان همین است. همین که آدمها را به چالش بکشانند و بعد خودشان یک گوشهای مشغول خواندن کتاب یا نواختن موسیقی یا سرودن ترانهای نو باشند؛ تا جماعتی یکه بخورند! فرقی ندارد چگونه یکه بخورند. مهم درست کردن چراییهای کوچک و بزرگ برای آدمهاست. چراهایی که باعث یکهخوردن آنها شود. چراهایی که آنها را غافلگیر کند.
هر طرف که نگاه میکنی، میبینی مردم با هم اختلاف دارند،
وادارت میکند که بایستی و کتابی بخوانی
آره، همین دیروز در خیابان کسی را دیدم
که واقعا یکه خورد. (ص ۱۶۲)
حالا اینبار سهم باب دیلن در چراییِ نوبل ادبیات و اهدای آن به او چقدر است؟ او در به وجود آمدن این چالش ارتباط مستقیمی ندارد. ارتباط او با این چرایی، کاری است که ترانههاش با ذهن و قلب آکادمی نوبل کرده است؛ وگرنه باب دیلن در سن ۷۵ سالگی و با درنظرگرفتن جایگاه تاثیرگذارش در موسیقی راک و ترانهسرایی اجتماعی، بینیاز است از دریافت جایزه نوبل ادبی و غیرادبی!
آنچه دنیای فرهنگ و هنر و مخاطبان این جایزه را دچار تناقض کرده، انتخاب باب دیلن در جایزهای است که قرار بوده وجوه ادبی دریافتکنندهاش پررنگتر از وجوه هنریاش باشد. هرچند که مرز میان ادبیات و هنر باریکتر از مو باشد. هرچند که موسیقی آمیخته باشد با ادبیات و ادبیات با موسیقی. این تناقضها تا جایی پیش رفته که به تنازعهای طنزآمیز تبدیل شده است. طرح سوالهایی از قبیل اینکه: «آیا جایزه گِرمی هم برای ادای یک نوع پُز روشنفکری یا آوانگارد، حاضر است جایزهای را که قرار بوده نصیب یک موزیسین یا خواننده شود، تقدیم به یک شاعر کند که اوزان شعرهایش از موسیقی خلاقهای برخوردار هستند؟!»، تا مثلا با این حرکت گوشزد کند که سیمهای خاردار مرز ادبیات و هنر را در دنیای مدرن و پستمدرن امروز باید برداشت. گوشزد کند که دنیا بزرگتر از این حرفها شده است و وجه اجتماعی و آرمانگرایانه باب دیلن را حتی مهمتر از وجوه ادبی و هنری مرتبط با موسیقی و آلبومهاش بداند.
انگار نوبل قبل از هر چیز به این بند از مفاد خود پایبند بوده است. اینکه جایزهاش را به هنرمندی با «گرایش آرمانخواهانه» اهدا کند. هنرمندی که «جنگ ویتنام» را فراموش نمیکند. هنرمندی با رویکردی امپرسیونیستی که در طول فعالیت هنریاش در تلاش برای خلق ترانههایی با درونمایههای پررنگ اجتماعی، صلحطلبانه و آزادیخواه بوده است. اما آیا آکادمی نوبل که سالهاست برای اهدای جایزه به باب دیلن گمانهزنی میکند، بههمان اندازه که گرایشهای آرمانخواهانه آثار باب دیلن را مدنظر داشته، به جهانشمول بودن معانی و قابلیت گسترش این آثار در قارهها و کشورهای دیگر نیز فکر کرده است؟
جان وسلی هاردینگ
یار تهیدستان بود،
وقتی سفر میکرد در هر دست هفتتیری داشت
در سرتاسر این خطه
خیلی درها را باز کرد
اما هرگز شنیده نشد
که به آدم شریفی آسیب برسونه
در ناحیه «چِینی»
درباره زمانی صحبت میشه که
او در حالی که بانویش در کنارش بود،
درگیر شد.
اما بهزودی اوضاع در اونجا
روبهراه شد،
چون همیشه به این معروف بود
که به همه دست یاری میده.
ترانه «جان وسلیهاردینگ» (ص ۱۱۲)
از طرفی اگر گرایش آرمانخواهانه یک هنرمند بر وجوه ادبی آثارش میچربد، چرا نباید جایزه صلح نوبل را به او داد؟! آنوقت دیگر کسی اهدای جایزه نوبل به باب دیلن را جفا در حق مثلا هاروکی موراکامی، فیلیپ راث، جویس کرول اوتس، میلان کوندرا و دیگر نویسندگان بزرگ نمیدانست.
با این همه اما بهقول باب دیلن در یکی از آلبومهای معروفش: «زمانه داره عوض میشه.» مهمترین مشخصه این عوضیشدن (!) نیز برهمزدن پیشگوییهایی مبین و ساختارشکنیهای عجیب و غریب است. باید درنظر داشت که نوبل اولین جایزه ادبی اهداشده به باب دیلن نیست و پیش از این نیز جوایز معتبر دیگری ازجمله پولیتزر بابت دیگرگونی و بیان تازه باب دیلن در سرایش ترانه به او تعلق گرفته است. بنابراین دیگر آنچه میتواند مفید واقع شود، نه بحث بر سر چرایی و چگونگی اهدای جایزه نوبل به باب دیلن، که ترجمه و بررسی و تحلیل آثار اوست.
در ایران اشعار و ترانههای باب دیلن در کتابهای مختلفی و اغلب در قالب مجموعهای از ترانهسرایان نوپرداز منتشر شده است. تازهترین آنها «از هر ملوانی که خواستی، بپرس» (نشر نیماژ) شامل ترانههای باب دیلن، لو رید، دیوید بوئی، تام ویتس، نیک کیو، رابرت پلنت و… و جامعترین و کاملترین آن مجموعهای اختصاصی است شامل سرودههای باب دیلن. کتابی با عنوان «باب دیلن (سرودهها)» ترجمه م. آزاد و سعید توکلی پارسان (انتشارات سخن) که زبان شاعرانه محمود مشرف آزاد تهرانی را نیز بههمراه دارد. ضمن اینکه انتخاب و ترجمه سرودههای باب دیلن آن هم در سال ۱۳۷۷ نشانه پیشرو بودن این مترجم و شناخت صحیح و درک بالای ادبی اوست. بهخصوص در زمانی که هیچ حدس و گمانی درباره اهدای جایزه نوبل به باب دیلن نبوده و درایت م. آزاد بسیار تفاوت دارد با مترجمانی که حالا بهسرعت دستبهکار خواهند شد برای شرکت در یک دوی مارتن و ترجمه تکتک آثار باب دیلن که بیشتر از جانِ اثر، دنبال نانِ اثر هستند!
از جلوی پنجره من دور شو،
با هر سرعتی که خودت میخواهی.
من اونی نیستم که دنبالشی، کوچولو،
من اونی نیستم که بهش نیاز داری.
میگی دنبال کسی هستی که،
هیچوقت ضعیف نباشه و همیشه هم قوی باشه،
که مواظب تو باشه و ازت دفاع کنه
چه حق داشته باشی، چه نداشته باشی.
کسی که همه درها رو باز کنه.
اما، من اون نیستم، کوچولو،
نه، نه، نه، من اون نیستم کوچولو، من اونی نیستم که دنبالشی، کوچولو.
ترانه «من اون نیستم، کوچولو» (ص ۸۰)
دشواری ترجمه آثار باب دیلن جدا از ارجاعات تاریخمصرفدار و بومیاش، مربوط به زبان چندپهلو، طنزآمیز و محاوره آن است. زبانی شبیه به زبان راوی رمان «ناتور دشت» سلینجر، هولدن کالفید، که محمد نجفی بهترین ترجمه از آن را در نشر نیلا چاپ کرده است. در ترجمه آثاری که مولف از چنین زبانی استفاده کرده، باید همواره بهخاطر داشت که زبان از حالت یکدستی خارج نشود و بین زبان کتابی و محاورهای معلق نماند. ایرادی که در ترجمههای ایرانی موجود از آثار باب دیلن بهچشم میخورد، همین ناهمگونی زبان است که البته بخش عمدهای از آن به نداشتن یک ویراستاری صحیح و حرفهای بازمیگردد و بخش دیگر به جسارت مترجم در شکستن واژگان، دقیقا بههمان اندازه که در زبان مبدا مورد منظور بوده، بازمیگردد.
مگه من چقدر میدونم،
که دارم بیجا حرف میزنم.
ممکنه بگین من جوونم،
ممکنه بگین من نادونم،
گرچه جوونتر از شمام،
اما یک چیز رو خوب میدونم،
که حتی عیسی مسیح هرگز
کار شما رو نمیبخشه.
ترانه «اربابان جنگ» (ص ۳۲)
شماره ۶۸۲