تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۰۷ - ۰۷:۲۳ | کد خبر : 2766

نامزدهای هاله‌دار

محمدعلی مومنی ادغام سرشماری نفوس با ثبت‌نام انتخابات! شنوندگان عزیز با توجه به حماسه‌آفرینی شما در ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری، قرار شد از این به بعد ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری با طرح «سرشماری نفوس و مسکن» ادغام شود. قبلا که می‌گفتند یک نوک پا بیایید به وزارت کشور و اسمتان را بنویسید، برای این بود […]

محمدعلی مومنی

ادغام سرشماری نفوس
با ثبت‌نام انتخابات!
شنوندگان عزیز
با توجه به حماسه‌آفرینی شما در ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری، قرار شد از این به بعد ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری با طرح «سرشماری نفوس و مسکن» ادغام شود.
قبلا که می‌گفتند یک نوک پا بیایید به وزارت کشور و اسمتان را بنویسید، برای این بود که سر جمع ۱۰ نفر در ته اعماقشان رئیس جمهور پنهان می‌دیدند. الان ماشاءالله همه از دم یک رئیس جمهور درونی دارند که می‌خواهند آن را در چشم و چار در و همسایه و فک و فامیل فرو کنند!
این اشتیاق بعد از ریاست جمهوری دوره نهم و پس از نهم هم بیشتر شد. حق هم داریدها. محمود احمدی‌نژاد خودش گفت ایران ۷۰ میلیون احمدی‌نژاد دارد! پس همه می‌توانند رئیس‌جمهور شوند!
حالا که این‌جور است، ۷۰ میلیون نفر که نمی‌توانند بروند وزارت کشور. حالا که این همه چیز میز با هم ادغام شد، طرح سرشماری نفوس و مسکن با ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری هم ادغام شود.

همه که نامزدن، پس کی رأی می‌ده؟!
مامور در کوچه فریاد می‌زند: آماااار می‌گیریم. ثبت ناااام می‌کنیم. بعد هم در یک خانه را می‌زند.
مامور: ببخشید خانم، فکر کنم اشتباه اومدم. انگار این‌جا مدرسه است. ما داریم آمار خانواده‌ها رو می‌گیریم! هم‌زمان ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری هم می‌کنیم.
خانم: نه آقا اینا بچه‌هامن.
مامور: چه معلم خوبی که همه اینا رو بچه‌های خودش می‌دونه! زنگ بزنم بچه‌های تلویزیون بیان یه گزارش بگیرن!
خانم: آقا چرا فانتزیش می‌کنی قضیه رو؟! اینا رو خودم زاییدم!
مامور: چند نفرین؟!
خانم: برای سرشماری آمار یا برای ثبت‌نام ریاست جمهوری؟!
مامور: مگه فرق می‌کنه؟!
خانم: بله. برای آمار ما ۱۴ نفریم. برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ۱۸ نفریم.
مامور: ببخشید اون چهار نفر چیه ماجراش؟
خانم: اون چهار نفر از بس الو می‌گیرن و اذیت می‌کنن، طردشون کردیم. جزو آمار خانواده حساب نمی‌کنیم. آقامون می‌گه نون‌خور اضافه نمی‌خوایم.
مامور: پس نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری چطور می‌تونن؟!
خانم: اون‌جا دیگه همه باید اختلاف‌ها رو کنار بذارن! بعدشم گفته من و شوهرم که ملاک نیست. هر چی مراجع قانونی بگن.
مامور: پس برای نامزدی انتخابات چند نفر بنویسم؟!
خانم: الان؟ یا آینده؟ الان هجده نفر! آینده هم خدا می‌دونه!
مامور: واقعا این تعداد زیاد واسه چیه؟!
خانم: زاییدن؟!
مامور: نه ثبت‌نام کردن!
خانم: اینا نامزدهای پوششی‌ان. بعد هم آقامون همیشه می‌گه: «هر چی خواستن بدن، همه‌اش رو بگیرین. یارانه بود، کالا بود، هر چی بود بگیرین. »
خانم: خودتون هم ثبت‌نام می‌کنین؟!
خانم: بله دیگه. بالاخره یه چیزی هم به ما برسه. ورزشگاه که نریم. دانشگاه که نریم. دو ماراتن هم که نریم. لااقل یه ثبت‌نام و رد صلاحیت که شامل حال ما بشه.
وقت بدبختی و بیچارگی ما می‌شیم «رجل» وقتای دیگه نمی‌شیم؟! شوهرم هزار بار تایید و تاکید کرده «تو مرد خانواده‌ای» البته می‌دونم واسه این می‌گه که از زیر کار در بره. ولی در کل منظورش همون رجله!
مامور: خیلی ممنون. برای بازتاب رسانه‌ای هم خودتون یه عکس سلفی بگیرین و توی صفحه خودتون منتشر کنین. هر شهروند، یک رسانه، یک نامزد انتخاباتی! یکی یکی اسم‌هاشون رو بگید پس.
زن: ببخشید شوهرم گفت: هر وقت اومدن بگو گزینه Sellect All رو بزنن.

نامزدهای رأی پس ندهنده!
اسکار وایلد: در ایام قدیم ادبا کتاب می‌نوشتند و عامه مردم می‌خواندند. امروز عامه مردم کتاب می‌نویسند و هر کسی آن را می‌خواند.
محمدعلی مومنی: در ایام قدیم رجال نامزد انتخابات ریاست جمهوری می‌شدند و عامه مردم رأی می‌دادند. امروز عامه مردم نامزد انتخابات ریاست جمهوری می‌شوند، اما هم‌زمان می‌گویند که «من که رأی نمی‌دم!»

نصب دست‌اندازهای ثبت‌نام‌کننده‌گیر!
گویا قرار است قانون تغییراتی بکند که جماعت این‌جوری برای پیک‌نیک نروند به وزارت کشور. بروند در پارک‌ها و نقاط تفریحی. ولی من چشمم آب نمی‌خورد تغییر قانون هم وضعیت را عوض کند. نه این‌که نفوس بد بزنم‌ها.
حالا قانون‌گذار هر شرطی که دلش می‌خواهد بگذارد. مثلا سطح تحصیلات را بگذارند «دکترا». خب مثلا خیلی شرط شاخی است؟ این را که خوش‌بختانه امروز همه دارند. این همه دکتر داریم که مازادشان دارند مسافرکشی می‌کنند.
اگر به سابقه مدیریت باشد که این را هم همه دارند. توی خانه خود ما هر کسی چند تا گروه تلگرامی دارد که آن‌ها را مدیریت می‌کند و خیلی هم موفق بوده. ماشاءالله هر گروهی چند K عضو دارد.
البته کار سختی نیست‌ها. ما همین باشگاه سر کوچه هم می‌خواستیم ثبت‌نام کنیم، مدیر باشگاه یک نگاه به سرتاپای ما می‌کرد، می‌فهمید که ما به درد باشگاه آمدن می‌خوریم یا نه. اگر می‌خوردیم که می‌گفت: «داش خوش اومدی.» اگر هم نه، می‌گفت: «برو بچه این‌جا جای شوما نیست.»
برای ثبت‌نام به نظرم همین شیوه خیلی باحال است. آدم یک نگاه به هر کس بکند، می‌فهمد که ایشان جنم رئیس جمهور شدن دارد یا ندارد.
وگرنه سال ۸۴ و ۹۲ هم آن کسی که رئیس دولت بود، دکتری بود در هاله‌ای از ابهام. البته خودش فکر می‌کرد هاله‌ای از نور است. خلاصه از ما گفتن بود!

هر مهمانی بستر یک خبر نافرم است!
به خبری که هم‌اکنون به دستم رسید، توجه فرمایید.
«چهل جوان در باغی در اصفهان بازداشت شدند.»
اجازه بدهید!‌ من هر چه نگاه می‌کنم، در این خبر اشاره‌ای نشده که چه تعداد دختر و چه تعداد پسر بودند! از اتاق فرمان اشاره می‌کنند که قاطی نبودند! بودند؟ اشاره می‌کنند که چهل جوان پسر بودند. پس اگر این‌جوری باشد، من نمی‌دانم دقیقا دلیل بازداشت چه بوده! چون به گفته همکارانم مهمانی مختلط نبوده. از اتاق فرمان اشاره می‌کنند که «مختلط نبوده و دیگه چه بدتر!»
با این خبرها آدم نمی‌داند باید به چه جور مهمانی‌هایی برود؟! که حرف درنیاورند! حتی من به‌شخصه باید در روابطم با دوستانم تجدیدنظر کنم. تا حالا فکر می‌کردم چه آدم خوب و سالمی هستم که هیچ نوع رابطه با غیررجل ندارم. اما حالا می‌فهمم که کلا هر نوع رابطه می‌تواند بستر حادثه باشد و خیلی خبر ناجوری باشد که حتی موقع اعلام کردنش هم آدم نداند باید چطوری اعلام کند؟! اصلا با چه رویی اعلام کند!

نصفش نکن! دو برابر پیشکش!
اگر فکر می‌کنید دوره معجزه‌ها تمام شده، واقعا خجالت بکشید. معجزه کم است، اما هست. مثل آب! کلا همه چیز این روزها همین‌جوری شده. «هست، اما کم است!»
معمولا هر چند سال یک بار معجزه‌ای رخ می‌دهد که بیشتر هم خیلی تصادفی و جالب هم‌زمان می‌شود با انتخابات ریاست جمهوری. آخرین معجزه‌ای که رخ داد، ما دقیقا نمی‌دانیم چه‌جور معجزه‌ای بود. اما به آن می‌گفتند «معجزه هزاره سوم!»
فکر کنم فله‌ای حساب کردند. یعنی یک اتفاق خاص معجزه نبود. خود کننده‌اش کمپلت معجزه حساب می‌شد!
داشت حوصله ما از بی‌معجزه‌ای سر می‌رفت که خوش‌بختانه آقا باقر قالیباف هم بیانیه داد و خبر خوش داد. خبر چه بود؟ «من پیامبر اقتصاد ایران هستم.»
آقا قالیباف گفته که در طول چهار سال درآمد کشور را دو برابر می‌کند.
عده‌ای از اقتصاددان‌ها هم منتظر فرصت بودند که منفی‌بافی کنند. آقای اقتصاددان! اگر بنا به علم اقتصاد بود که دیگر چه معجزه‌ای؟
مثلا همان هاله نور! واقعا با چه علمی قابل ثابت کردن است؟ کلا چرا بعضی‌ها دوست دارند هر چیزی را ثابت کنند؟
ما در رادیو چل سعی کردیم بفهمیم چگونه درآمد کشور در چهار سال می‌تواند جوری باشد که از رشد اقتصادی چین هم جلو بزند.
یکی از راه‌ها صرفه‌جویی در اختلاس‌هاست. اگر فرض کنیم که با اختلاس‌ها پول و پله کشور نصف می‌شود، پس حتما با اختلاس نکردن درآمد کشور دو برابر می‌شود. قدیمی‌ها به این حالت می‌گویند: «نه خانی آمده و نه خانی رفته.» ولی نامزدهای انتخاباتی به این حالت می‌گویند: «دو برابر شدن درآمد کشور.»
یکی دیگر از راه‌ها دو برابر شدن مالیات‌هاست. متاسفانه بعضی‌ها شروع می‌کنند به غر زدن. خالی خالی که نمی‌شود. اگر دوست دارید درآمد کشور دو برابر بشود، بالاخره باید از یک جا جور بشود دیگر. نمی‌شود که خدا را خواست و هم خرما.
آقا قالیباف توی همین تهران هم ثابت کرد که از هر چیزی پول درمی‌آورد. طفلی مجبور شد برای درآمد بیشتر میدان ولیعصر را بفروشد. این اولین بار در طول تاریخ بشریت بود که یک میدان فروخته شد!
طفلی مجبور شد راه‌پله‌های روبه‌روی پارک ساعی را بفروشد. شما خودتان حاضرید راه‌پله بخرید؟!
آقا قالیباف حتی اگر نفت هم نتواند بفروشد، این استعداد را دارد که همه چیز را بفروشد و بالاخره درآمد کشور دو برابر و نیم شود.
فقط با توجه به سابقه بعضی از معجزه‌ها در نصف کردن چیز میزها، امیدوارم یکهو دست کسی اشتباه روی گزینه‌ای نرود بزنند همین اقتصاد موجود را هم از وسط به دو نصف تقسیم کنند!

روغن ریخته و اسب پیشکش
دوستی دارم که همیشه منتظر است که من با او تماس بگیرم.
حالا که تماس رایگان تلگرام فعال شده، پیام داد: «بیداری با تلگرام بهت زنگ بزنم؟» جواب دادم: «شما چرا؟ اجازه بدین خودم الان تماس می‌گیرم خدمتتون!»
گفتم: روغن ریخته رو نذر امامزاده می‌کنی؟!
گفت: دندون اسب پیشکش رو می‌شمری؟!

ویوالدی کجایی که چهار فصلت رو کشتن!
رفتم داخل فروشگاه مجازی، آلبوم «چهار فصل» آنتونیو ویوالدی را بخرم. یک نسخه آورد با قیمت دو هزار تومان.
روی نوار «آثار مشابه» دیدم یک نمونه دیگر از همین آلبوم با طراحی و جلدی متفاوت ارائه شده.
کلیک کردم. نوشته بود شش هزار تومان.
به مدیر سایت پیام دادم: این نسخه با اون نسخه چه فرقی داره؟
گفت: هیچ فرقی!
پرسیدم: پس چرا این دو هزار تومنه، اون یکی شش هزار تومن؟!
گفت: شش هزار تومنی از روی صفحه یه آدم معروف پیاده شده. این یکی از روی صفحه یه آدم معمولی!
پرسیدم: دیگه چی داری؟
گفت یه ویوالدی دیگه هم دارم هزار تومن اگه می‌خوای. یه بار گوش داده، سی‌دی‌اش رو پرت کرده کنار. گفته: «اینا چیه به مردم قالب می‌کنن؟!» بیشتر شش و هشت دوست داشته.
آخر هم نفهمیدم این ویوالدی با آن ویدالدی، با آن ویوالدی خانم دکتر چه فرقی داشت.
ویوالدی کجایی که چهار فصلت رو کشتن!

قطعه بهار
اثر «آنتونیو ویوالدی»
از آلبوم «چهار فصل»

شماره ۷۰۳

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟