تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۱۶ - ۰۹:۴۹ | کد خبر : 263

همه‌اش تقصیر من است

آموزش وظایف شهروندی یکی از فعالیت‌های شهرداری‌هاست. اما از چه طریقی و با چه منطقی شهرداری‌ها می‌فهمند که باید چه موضوعی را آموزش بدهند؟ سری که بچرخانیم توی کمپین‌های تبلیغاتی معروف دنیا متوجه می‌شویم رابطه‌ای بین جامعه و آموزش‌های شهروندی وجود دارد. مثلا کمپین معروف هندی که خون از گوشی تلفن به‌صورت پرسناژ درون تصویر […]

آموزش وظایف شهروندی یکی از فعالیت‌های شهرداری‌هاست. اما از چه طریقی و با چه منطقی شهرداری‌ها می‌فهمند که باید چه موضوعی را آموزش بدهند؟ سری که بچرخانیم توی کمپین‌های تبلیغاتی معروف دنیا متوجه می‌شویم رابطه‌ای بین جامعه و آموزش‌های شهروندی وجود دارد. مثلا کمپین معروف هندی که خون از گوشی تلفن به‌صورت پرسناژ درون تصویر پاشیده، نشان می‌دهد در هند صحبت با تلفن همراه حین رانندگی، حادثه‌ساز است. یا آن کمپین آلمانی که مرد مست با مشت به صورت همسرش می‌کوبد و درحقیقت رانندگی در حال مستی را با کتک زدن همسر مقایسه می‌کند، به ما نشان می‌دهد رانندگی در حال مستی برای آلمان مسئله‌ای اجتماعی است و البته قبح تعرض فیزیکی به همسر آن‌قدر هست که از تشبیه این دو بشود کار تبلیغی کرد. یا آن تبلیغ فرانسوی علیه نژادپرستی و قضاوت بر مبنای رنگ پوست و از این دست بسیار. ولی چرا ما در ایران برای مستی در حین رانندگی یا برابری نژادها تبلیغ نمی‌کنیم؟ جواب مشخص است! چون فروش مشروبات الکلی در ایران ممنوع است و دیگر چنین تبلیغی موضوعیت ندارد. هم‌چنین ایران کشوری تک‌نژادی است. ما آفریقایی‌تبار نداریم و طبعا نگاه نابرابری نژادی هم نداریم، پس برای برابری نژادی هم تبلیغ نمی‌کنیم. در هر جامعه‌ای آمارها و مطالعات اجتماعی، مشکلات را نشان می‌دهند و گردانندگان آن جامعه برای بهبود اوضاع کار تبلیغاتی می‌کنند.
این روزها در و دیوار شهر تهران مقارن با روز کارگر پر شده از تبلیغاتی که آشکارا می‌گوید: بلند شو کار کن! تنبلی آفت زندگی است. اسم کمپین «شهروند کوشا» است. حتما مسئولان شهرداری مطالعه کرده‌اند و فهمیده‌اند «ما تهرانی‌ها» تنبل و از زیرکار دررو هستیم که چنین آموزش‌های شهروندی را به ما می‌دهند. تصحیح می‌کنم «ما ساکنان تهران»؛ چرا که این شهر نماینده تمام مردم ایران است و همه ساکنانش تهرانی نیستند. بیش از ۱۰ درصد جمعیت کشور ساکن تهران هستند و بسیاری‌شان در طلب کار به این شهر آمده‌اند. بسیاری از هم‌دوره‌های دانشجویی و خدمت سربازی من بعد از پایان تحصیلات یا خدمت وظیفه، ساکن تهران شدند و مشغول کار. چراکه در تهران بهتر کار گیرشان می‌آمد. اصلا چرا راه دور برویم؟! خود آقای شهردار و بسیاری از اطرافیانش هم برای کار از مشهد به تهران آمده‌اند. حالا نمی‌دانم چطور با این وضع که اساسا مهاجرت به تهران بخش عمده‌ای به‌خاطر یافتن شغل است، باز شائبه تنبلی وجود دارد و شهرداری محترم تهران می‌فهمد که باید با آن مبارزه کند؟ شاید به‌خاطر آمار بالای بی‌کاری باشد.
این‌جا باید تفکیک کنیم بین تنبلی و بی‌کاری. اگر کار وجود داشته باشد و کار درخور و مناسب باشد و حقوق و مزایای قانونی داشته باشد، چند درصد از مردم هستند که تن به کار نمی‌دهند؟ وقتی می‌گوییم حقوق و مزایای قانونی، یعنی آن‌قدری که در کف نیازهای آدمی است. آن‌قدری که انسان از حیوان بارکش تفکیک شود. آقای شهردار حتما به یاد دارند آن کارگری را که جلوی چشم پسر ۱۴ ساله‌اش با پنجه‌بوکس کشته شد و رسانه‌ها این تیتر بی‌خطر را زدند: «مرگ یک کارگر براثر ضرب و شتم ماموران منتسب! به شهرداری تهران» گناه او هرچه که بود، تنبلی نبود. شاید بی‌کاری بود که مجبور بود دستفروشی کند یا پشت وانت جنس بفروشد و به قول ادبیات رسمی، «شغل کاذب» داشته باشد. فراوانی آن‌ چیزی که اسمش را می‌گذارند شغل کاذب و همواره با آن مبارزه می‌کند، یکی از معانی‌اش میل به کار کردن و نبود شغل مناسب و متناسب است.
بی‌کاری وجود دارد، اما مسئولش مردم نیستند و نباید به آن‌ها گفت تنبل. مسئول تولید شغل حاکمیت است. یا مستقیما شغل ایجاد می‌کند و یا شرایط را برای سرمایه‌گذاران مهیا می‌کند که آن‌ها شغل ایجاد کنند و اگر مردم شغل‌های فراهم‌شده را رها کردند و رفتند نشستند کنار جوی‌ها و توی پارک‌ها به سیگار کشیدن و فکر و خیال بافتن، آن‌وقت باید تبلیغ کنیم که بیایید بروید سر کارهایتان و لگد به بختتان نزنید.
اما بی‌کاری وجود دارد، اگرچه دولت قبل که مثل آقای شهردار اصول‌گرا بود، سعی کرد با تغییر در تعریف بی‌کاری نشان بدهد که همه شغل دارند، اما بی‌کاری طبق آمار رسمی باز هم وجود دارد و مسببش هم معلوم است؛ کسانی که خودشان شغل تولید نکردند و نمی‌کنند و سرمایه‌ها را هم فراری می‌دهند. آن وقت در این شرایط دعوت مردم به کار، نعل وارونه زدن است. رندها وقتی جایی را خالی می‌کرده‌اند، برای رد گم کردن، نعل وارونه به اسب‌هایشان می‌زده‌اند تا مسیرشان را درست برعکس مسیر واقعی‌شان نشان بدهند. یعنی حالا توپ افتاده در زمین ما شهروندان که تنبلیم و کار نمی‌کنیم.
این سکه یک روی دیگر هم دارد؛ این‌که اگر قرار است آموزش‌های شهروندی، معضلات و مشکلات جامعه را نشانه برود، چرا همه آن چیزهای دیگر فراموش می‌شود؟ چرا خشونت و نزاع‌های خیابانی و خشونت خانگی و تجاوز فراموش می‌شود؟ چرا طلاق و اعتیاد و خودکشی و مرگ‌ومیر ناشی از تصادفات و خیلی چیزهای دیگر فراموش می‌شود و در روز کارگر به جای نکوداشت این جماعت کوشای کم‌بهره، زخم زبان نثارشان می‌شود؟ اگر اسم این «مغلطه پهلوان پنبه» نیست، دقیقا چیست؟ این تبلیغات دوسر سود بود برای گردانندگان و دو سر باخت برای مخاطب ساده بی‌خبر از همه‌جا. تا هم دردهای اصلی‌اش را فراموش کند و هم در آن‌چه به یادش می‌ماند، مقصر تام و تمام باشد. دست‌مریزاد به هوش این طراحان! و البته مرادم از طراح آن، ۲۰۰ نفر دانشجوی گرافیک یا آن سه استاد دانشگاه که همکار بخش گرافیک این طرح بوده‌اند، نیست. منظورم آن ذهن خلاق و هوشی است که بلد است با گردش قلمی همه تقصیرها را گردن من شهروند بیندازد. مرحبا به آن هوش!
.
سعید باباوند، طراح گرافیک و کارشناس هنر

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. درب آکاردئونی شیک
    5, مرداد, 1399 10:04

    بسیار سایت خوبی دارید

    طراحی درب آکاردئونی شیک

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟