هنرمندان از برشت میگویند
الهه حاجیزاده، سیدمهدی احمدپناه
تا وقتی زنده بود، بهرغم شهرتش، هیچ سرزمینی به او روی خوش نشان نداد و بهاجبار مدام از این کشور به آن کشور مهاجرت میکرد، اما مانند بسیاری از دیگر هنرمندان بعد از مرگش محبوب همه جریانهای فکری شد، حتی آنها که با او در تضاد بودند. از یک طرف، مقامات آلمان شرقی از او نمادی برای ادبیات آلمان ساختند و از طرف دیگر، آلمان غربی برای مقابله، بنیاد هنری او را تاسیس کرد. کشورهایی هم که او در آنها سکونت داشت، موزهها و نهادهایی به نام او برپا کردند، آمریکاییها هم برای آنکه از قافله عقب نمانند، همه آثار او را منتشر کردند. کسی که وقتی از مسائل اجتماعی سخن میگوید مارکس است، وقتی از وطندوستی با عشق سخن میگوید نیچه است، وقتی اندرزهای شگفتانگیز میدهد لاکوتزو است و در عین حال هیچکدام از اینها هم نیست. خودش است، برتولت برشت. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با هنرمندانی که آثار برشت را در تئاتر ایران به روی صحنه بردهاند.
فاصله از شور، نزدیکی به شعور
حمید پورآذری
برشت یک تفکر است نه یک سبک و سیاق. یک نوع خاص جهانبینی دارد که عقلانیت را جایگزین احساس در تئاتر میکند. او اعتقاد دارد زمانی که عقل وجود داشته باشد، احساس منطقی و عقلانی هم وارد تئاتر میشود. او تلاش میکند تماشاگر را از شور دور کند و به شعور نزدیک کند. او تماشاگر، بازیگر و عوامل نمایش را هیچوقت دستخوش احساسات شدید، که سوپاپ اطمینان انسان است و موجب خالی شدن انسان میشود، نمیکند. او همیشه میخواهد همه آگاه باشند. در تلاش است که به تمام عوامل نمایش و مخاطب آگاهی دهد. در ایران برشت بهخوبی معرفی نشده است و برخورد مردم و هنرمندان بسیار سطحی است، زیرا تمام افراد با اولین صحبت از برشت به فاصلهگذاری او اشاره میکنند. درحالیکه تئاتر برشت یک نوع تفکر است و برای اجرای نمایشنامهها و درک برشت باید مثل برشت فکر کرد. من در سال ۸۰ نمایش «ریچارد دوم» و سال ۸۴ نمایش «ننه دلاور» گروه برلین آنسامبل را که در تالار وحدت اجرا شده بود، دیدم. این نمایشها تفکرات برشت را بسیار بهروز اجرا کرده بودند. بازیگر، عوامل و نور و طراحی صحنه تماشاگر را به سمت آگاهی از این موضوع حرکت میداد که در یک سالن تئاتر نشسته است و نیاز به هیجان زیاد ندارد، بلکه باید با تئاتر به صورت عقلانی برخورد کند. ما باید به سمت تفکر برشت حرکت کنیم، زیرا او جزو کارگردانهای بزرگ و مهم تئاتر قرن ۲۰ بود که توانست تحول عظیمی در تئاتر و نمایشنامه ایجاد کند. او تحولی بسیار فراتر از سبک اجرا را پیشنهاد میکند؛ تحولی که به شما و برخورد جدید با جامعه اشاره دارد.
اجماعی سهل و سخت
داریوش ارجمند
برشت یک نویسنده و کارگردان بزرگ آلمانی است که تئاتر حماسی خود را با تاثیر گرفتن از تئاتر شرق بهخصوص تعزیه ایران به وجود آورده و در دوره خود بسیار مورد توجه قرار گرفته است. من نمایشهای بسیاری مثل «زندگی گالیله»، «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی» و «آدم آدم است» را در زمان تحصیلم در پاریس دیدم. این اجراها بسیار زیبا بودند. به نظر من اجرای نمایشنامههای برشت، هم راحت است و هم سخت. راحت از آن لحاظ که برشت تمام جزئیات صحنه را با استفاده از فاصلهگذاری در نمایشنامههایش نوشته است و سخت از آن لحاظ که درک این میزانسنها و هدف اصلی برشت از این میزانسنها بسیار سخت است. برشت در نمایشنامههایش موضوعات و مسائل مربوط به انسانها را بسیار زیبا و بیپرده بیان میکند. در «ننه دلاور» به جنگ میپردازد. به این مسئله که بسیاری از مردم مانند ننه دلاور چون از جنگ به دلیل شغلشان سود میبرند، طرفدار جنگ هستند و زمانی که پسرش کشته میشود، با جنگ مخالفت میکند. یا در «آدم آدم است» عنوان میکند که شرایط اجتماعی میتواند از یک فرد عادی و مظلوم انسانی قاتل بسازد.
نقطه مقابل چخوف
امیر دژاکام
در یک کلمه میتوان برشت را با کلمه عقلانی معرفی کرد. این به این معنا نیست که سایر نمایشنامهها عقلانی نیستند، بلکه بیشتر نمایشهای دراماتیک درنظر دارند با بیان وقایع، یک تجربه احساسی برای مخاطب به وجود بیاورند. اما برشت در نظر دارد یک تجربه عقلانی را برای تماشاگر بهوجود بیاورد و اعتقادی به برانگیختن احساسات تماشاگر ندارد. نهتنها به احساس اعتقاد ندارد، بلکه به همزادپنداری بین بازیگر و تماشاگر در لحظات اوج نمایش هم اعتقاد ندارد و دوست دارد در لحظات اوج هم تماشاگر با عقلش شاهد این لحظات باشد، نه احساسش. این همزادپنداری را به وسیله نور، متن، دیالوگ، بازیگردانی و… از بین میبرد. تماشاگر درزمانی که نمایشنامه برشت به روی صحنه میرود، آگاه است که در یک تئاتر نشسته است و باید با عقل وآگاهی خود شاهد یک نمایش باشد. نکته بعدی که در آثار برشت وجود دارد، استفاده از وقایع کاملا واقعی است. مسائلی که از نظر جامعهشناسی امکان دارد هر اجتماعی با آن برخورد داشته باشد. او به مسائل اقتصادی و اجتماعی میپردازد و کمتر یا اصلا به موضوعات روانشناسانه نمیپردازد. ولی تجربههای جامعهشناسی در آثار او بسیار یافت میشود. سرخوشانه بودن این آثار یکی دیگر از ویژگیهای نمایشنامههای برشت است. او سرخوشانه به سمت واقعیتهای جامعه میرود و با نگاهی عاقلانه، سعی میکند ذهنیات تماشاگر را به نفع تغییر این واقعیات و حیاتی بهتر تغییر دهد. بسیاری ازمردم ما شاید اسم برشت یا تکنیکهای اورا نشناسند، اما بسیاری از این افراد مواجهه بسیار خوبی با این نمایشها داشتند. نقطه مقابل محبوبیت برشت در ایران را میتوان نویسندهای مانند چخوف بیان کرد. معمولا اجراهای چخوف در ایران با شکست روبهرو شده است و هر بار میگویند کارگردان و بازیگر نتوانستهاند متن را بهدرستی اجرا کنند. به نظر من مردم ما نمیتوانند با متنهای چندلایه چخوف ارتباط برقرار کنند، ولی با متنهای ساده برشت ارتباط بیشتری میتوانند برقرار کنند. من «استثنا و قاعده» را در سالهای بسیار دور و «دایره گچی قفقازی» و «ننه دلاور و فرزندان او» را در سالهای اخیر به صحنه بردهام و نمایشنامه «آرتور و اویی» را در سال آینده اجرا میکنم. مردم برشت را میفهمند و درک میکنند، زیرا استعارههای پیچیدهای در آن وجود ندارد و قابل درک و فهم است و برایشان لذتبخش است. لذتبخشی یکی از مهمترین ویژگیهای متنهای برشت است.
همه آنچه درباره برشت نمیدانید، یا میخواهید بدانید، ولی…
مخالفت با نظریه هنر برای هنر
برتولت برشت از مخالفان جدی آیین هنر برای هنر بود. او به هنر متعهد باور داشت، هنرمندان را در برابر جامعه مسئول میدانست و اعتقاد داشت که هنر تنها برای سرگرمی نیست، بلکه باید به جامعه خدمت کند و بهویژه زحمتکشان را که به حقوق خود آشنا نیستند، به فکر وادارد. او معتقد بود که برای خنثی کردن تبلیغات رژیم نازی، تئاتر باید زحمتکشان را به مقاومت و اعتراض برانگیزد. برای رسیدن به همین هدف بود که او تئاتر اپیک یا روایتی را پایهگذاری کرد.
مخالفت با نظریه ارسطو
برشت به تئاتری که جانمایه آن محاکات یا تقلید باشد و هدف اصلی آن تزکیه یا پالایش روحی تماشاگر یا کاتارسیس باشد، آنگونه که ارسطو بیان کرده بود، اعتقاد نداشت و معتقد بود اینگونه تئاتر تنها احساسات تماشاگر را به بازی میگیرد، همچون مخدری قوی او را بهطور موقت به رخوتی لذتبخش فرو میبرد، اما درنهایت او را کودن و ابله رها میکند تا همچنان پیرو و مدافع «وضع موجود» باشد. او فکر میکرد باید تئاتری خلق کند تا تماشاگران را به دگرگون ساختن وضع موجود مجاب و توانا سازد.
مخالفت با تئاتر بورژوایی
برتولت برشت معتقد بود که آنچه را میداند، باید به دیگران بیاموزد و چه کلاسی بهتر و کارآمدتر از نمایشنامه و تئاتر؟ تئاتری که میتواند مفاهیم موردنظر را آنطور که میل خالقش است، منتقل کند و این کار را به ظرافتی انجام دهد که آنکه نباید بفهمد، چیزی درنیابد و آنکه مستحق فهمش است، دریابد. به همین خاطر بود که برتولت برشت تئاتر را از برج عاج به زمین و میان مردم کوچه و بازار آورد و تا میتوانست آن را از مظاهر بورژوازی خالی کرد.
آثار منتشرنشده برشت
از او ۴۸ نمایشنامه، ۵۰ قطعه نمایشی که فقط هفت تای آنها قابل اجراست، تعدادی طرح رمان، ۱۳۰۰ شعر و ترانه، سه رمان و ۱۵۰ نثر ادبی باقی مانده که فقط نزدیک به نیمی از آنها تاکنون منتشر شده است.
برشت کمدینویس
در اکثر آثار برشت یک قاعده وجود دارد. این آثار لحظات خندهآور زیادی دارند و حتی در لحظات تراژیک نیز احساس همدردی برنمیانگیزند. برشت نمایشنامههایی برای بازیگری مردم عامی نوشت که متن آنها را آگاهانه ساده نوشته بود. هدف برشت این بود که مردم عادی در اثر بازی کردن در این نمایشها با موضوعاتی که در آنها مطرح میشوند، درگیر شوند و از این طریق آموزش ببینند.
خالق تئاتر اپیک برشت نیست
نام برشت با تئاتر اپیک و حماسی گره خورده است، اما باید بدانیم یکی از تلاشگران اولیه در این زمینه اروین پیسکاتور بود که در دهه ۱۹۲۰ میخواست از به نمایش در آوردن سرگذشتهای فردی مرسوم در تئاتر آن زمان به سوی نمایش دادن ناهنجاریهای اجتماعی و سیاسی برود. پیسکاتور از شیوه مدرن نمایش چندوجهی و چندواقعهای همزمان و نیز نمایش فیلم مستند در تئاتر همزمان با واقعه صحنهای استفاده میکرد که از تکنیکهای تئاتر اپیک است.
دادگاهی شدن برشت در آمریکا
پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، تقریبا تمام هنرمندان و نویسندگانی که زمانی در آمریکا نسبت به خطر نازیسم و فاشیسم هشدار داده و مبارزه با آن را خواستار شده بودند، در مظان عقاید کمونیستی قرار گرفتند. برشت هم یکی از آنان بود. وقتی به دادگاه احضار شد، اینگونه از خود دفاع کرد: «برخی از شعرها و نمایشنامههایی که من در مبارزه با رژیم هیتلر نوشتهام، موجب احضار من به این دادگاه شدهاند. فعالیتهای من، حتی آنها که مستقیم علیه هیتلر هستند، صرفا جنبه ادبی دارند و به هیچ جا وابسته نیستند. اگر به هرکس اجازه دهد که از رقابت آزاد در حوزههای فرهنگی جلوگیری کند یا هنر را از آزادی محروم سازد، بهزودی از هنر هیچچیز باقی نخواهد ماند.» بعد از دادگاه برشت از جریان دادگاه راضی بود و با خنده میگفت: «آنها اصلا به بدی نازیها نبودند. نازیها هرگز نمیگذاشتند که من در دادگاه سیگار بکشم. در واشنگتن به من اجازه دادند سیگار بکشم و من اینطور میتوانستم بعد از هر سوالی پکی بزنم و خودم را برای جواب آماده کنم.»
برشت پزشک
برشت در سال ۱۹۱۷ در رشته پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی لودیگ ماکسیمیلیان شهر مونیخ ثبتنام کرد و به تحصیل پرداخت. و در دوران سربازی هم در رشته پزشکی خدمت کرد. نمایشنامه «طبلهای شبانه» حاصل همین دوران است و داستان سربازی را بازگو میکند که از جنگ به خانه بازمیگردد و میبیند نامزدش به عقد یکی از سودجویان جنگ درآمده است. این اولین نمایشنامه در آثار برشت بود که روی صحنه رفت. «طبلهای شبانه» مهمترین جایزه ادبیات نمایشی آلمان را نصیب این نویسنده کرد.
برشت نوازنده
برشت در اوایل کارش بعد از اینکه نواختن پیانو و آموختن نتهای موسیقی را پشت سر گذاشته بود، تصمیم داشت منتقد موسیقی و تئاتر بشود. اما در نتیجه جنگ جهانی او با این نوع موسیقی قطع رابطه کرد و به موسیقی مردمی روی آورد. او معتقد بود که با موسیقی باید از ریتمهای احساسی و مذهبی بیرون بیاید و با شرکت دادن مردم عادی در فهم و تکرارش روی قابل تغییر بودن اوضاع جهان انگشت بگذارد. او هم در تئاتر و هم در اشعارش از نوعی از موسیقی بهره میجست که با روندهای اجتماعی خاص قابل انطباق باشند. او در آغاز برخی از اشعارش را در همراهی با گیتار برای دیگران میخواند و بعدها آهنگسازی را به آهنگسازان و خواندن آوازها را به بازیگران و خوانندگان سپرد.
برشت و شخصیتهای زنش
در بسیاری از آثار برشت، پدر وجود ندارد و خانواده از مادر و فرزندان تشکیل میشود. این را میتوان به وضعیت جنگی زمانهای که برشت در آن میزیسته نسبت داد. زنان آثار برشت بدون همسر یا معشوق هستند، چراکه آنها یا در جنگ کشته شدهاند یا در میدان جنگاند. این وضعیت همچنین نشان میدهد که زنان و فرزندان قربانیان اصلی جنگ هستند. برشت در آثار نمایشیاش از شخصیت مادر بسیار بهره برده است و مادر در چندین اثرش نماد زن و زنانگی نیز هست. برخی میگویند که انقلاب موردنظر برشت انقلابی زنانه یا مادرانه بوده است.
برشت و هالیوود
با به قدرت رسیدن نازیها، برشت ادامه کار را ممکن نمیدید و کتابها و نمایشنامههایش در آلمان ممنوع شد. پلیس و گشتاپو هر جا که نامی از او به میان میآمد، با خشونت تمام با افراد برخورد میکردند. او ابتدا به پراگ، از آنجا به وین و بعد به زوریخ و فنلاند رفت. و در آنجا نمایشنامههای «ارباب پونیتلا و نوکرش ماتی»، «ننه دلاور و فرزندانش» و «زن نیک ایالت سیچوان» را نوشت. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و سعی کرد وارد هالیوود شود؛ تلاشی که با توجه به اعتقادات او چندان موفق نبود. تنها فیلم نسبتا موفق هالیوودی او «قاتل هم مرد» نام داشت.
برشت و زندگی خانوادگی
برتولت برشت و همسرش هلنه وایگل زندگی ناآرامی داشتند. مهاجرت اجباری و مسافرتهای جداگانه آنها را بارها از هم دور کرد. در این جداییها نامههای بیشماری به هم نوشتند که بیشتر آنها از بین رفته است. نامههای او به همسرش گرچه خاص و کوتاه است، اما حاوی اطلاعات بیشتری از شخصیت و سردی رابطه ۳۰ ساله آنهاست. مجموعه نامههایی که منتشر شده، نشان میدهد که رابطه آنها کمتر با عشق و وفاداری و بیشتر بر پایه توافق، نیاز دوسویه و همکاری هنری شکل گرفته. بهعنوان نمونه آخرین نامهای که برای همسرش نوشته، به بخشنامهای اداری شبیه است. او سه سال قبل از مرگ، آخرین دستورهای اجرایی را به هلنه وایگل، همسر و مدیر تئاتر، ابلاغ میکند:
خواهش میکنم که هلی رسیدگی کند:
۱. از مرگ مطمئن شود.
۲. تابوت از آهن یا فولاد باشد.
۳. تابوت در معرض تماشا قرار نگیرد.
۴. اگر لازم بود که به تماشا گذاشته شود، در سالن تمرین باشد.
۵. نه بر سر تابوت و نه موقع دفن نطقی خوانده نشود، حداکثر میتوانید شعر «به آیندگان» را بخوانید.
۶. اگر قرار شد که عدهای سر تابوت پاس بدهند، فقط از هنرپیشههای تئاتر باشند.
۷. موسیقی در کار نباشد.
۸. محل قبر در باغ بوکوف باشد یا در گورستان نزدیک خانهام در «شاوسه اشتراسه» و روی قبر فقط نام «برشت» حک شود روی تخته سنگی ساده.
متشکرم هلی!
برشت، نوامبر ۱۹۵۳، برلین
برشت، همسری بسیار وفادار، اما به همه
برشت از دسته مردانی بود که زنان زیادی در زندگی او حضور داشتند و در عین حال پس از هر رابطه جدیدی که ایجاد میکرد، توانایی قطع روابط قبلی خود را نداشت و به نوعی تلاش میکرد معشوقههای خود را وابسته به خود نگه دارد. تنها زنی که سالیان دراز همسر و همراه او ماند، هلنه وایگل بود که از یک سو در کار تئاتر با برشت همکاری تنگاتنگ داشت و برشت با دادن نقشهای مهم به او از او دلجویی میکرد. از سوی دیگر وایگل پذیرفته بود که برشت علاوه بر او با زنان دیگر نیز رابطه داشته باشد. پس از مرگ برشت، وایگل به فرزند مشترکشان گفت: «پدرت مرد وفاداری بود، اما متاسفانه او به زنان بسیاری وفادار بود.»
برشت و سرخوردگی از اعتقادات
بعد از ۱۵ سال تبعید، زمانی که برتولت برشت به آلمان بازگشت و در آلمان شرقی اقامت گزید، گروه تئاتر برلین را پایهگذاری کرد. اما خیلی زود دریافت که جمهوری دموکراتیک آلمان برلین از آن کمونیسمی که مدنظر او است، فاصله زیادی دارد و حتی یک بار پلیس آلمان شرقی از ورود این نویسنده به یک مهمانی که برای بزرگداشت او برگزار شده بود، ممانعت کرد. برشت بیش از آن مغرور بود که بخواهد از آلمان شرقی بگریزد. او در آنجا زندانی ایدئولوژی و باورهایش شده بود. کسی که شاهد سانسور افکار و نوشتههایش در رژیم ایدهآلش بود. اشعار منتشرشده برشت پس از مرگش نشان میدهند او چقدر در سالهای زندگیاش در آلمان شرقی از این تناقضات خودش رنج کشیده است. برخی از دوستان هنرمند برشت مانند مایرهولد و ترتیاکوف در اتحاد شوروی قربانی تصفیههای استالینی شدند و این نمیتوانست از دید برشت پنهان بماند. این واقعیت که او پس از فرار از آلمان، به جای اتحاد شوروی، که کعبه آمال کمونیستها به شمار میرفت، آمریکا را انتخاب کرد، گویای همین نکته است.
برشت و پذیرش مرگ
برشت که از حدود یک سال قبل بیمار بود، روز دهم اوت ۱۹۵۶ برای آخرین بار به تئاتر رفت. با شاگردان و اطرافیان خود گفتوگو کرد و به آنها گفت از پیشرفت آنها و رونق کار تئاتر خوشحال است و میداند بدون او همه چیز بهخوبی پیش خواهد رفت. احساس ضعف میکرد و ناگزیر شد زودتر به خانه برگردد. سه روز بعد در خانه دچار تپش قلب شد و فشار خونش بهشدت پایین افتاد. شامگاه روز بعد، نزدیک نیمهشب نفس او در قفسه سینه محبوس ماند. خطاب به پزشکی که میکوشید قلب او را به کار اندازد، گفت: «راحتم بگذارید!» این آخرین کلام برشت بود. هنگام مرگ تنها ۵۸ سال داشت.
شماره ۶۹۶
خرید نسخه الکترونیک از طاقچه و فیدیبو