تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۱۰ - ۰۷:۰۷ | کد خبر : 1781

چو مستیان شبانه

اردلان امانت ۱ احتمالا هولناک‌ترین سیمای خواب شبانه باید چیزی باشد شبیه تجربه شبانه شهرزاد هزار و یک شب. خواب و فرورفتن در سکوت شبانه برای شهرزاد و همسر بدگمانش به معنی مرگ او خواهد بود. شهرزاد مادامی به زیستن ادامه خواهد داد که بیدار بماند و ملک را هم پابه‌پای خود بیدار نگه دارد. […]

اردلان امانت

۱

احتمالا هولناک‌ترین سیمای خواب شبانه باید چیزی باشد شبیه تجربه شبانه شهرزاد هزار و یک شب. خواب و فرورفتن در سکوت شبانه برای شهرزاد و همسر بدگمانش به معنی مرگ او خواهد بود. شهرزاد مادامی به زیستن ادامه خواهد داد که بیدار بماند و ملک را هم پابه‌پای خود بیدار نگه دارد. فارغ از این‌که ایده هزار افسان ریشه در کدام فرهنگ حوزه هزار و یکشب (هند، ایران، عراق یا مصر) داشته باشد، ایده بیدار ماندن شبانه احتمالا باید از فرهنگ عراق به کتاب نفوذ کرده باشد. نام شناخته‌شده در دنیای غرب کتاب «شب‌های عربی» هم تاییدی است بر همین نفوذ.
عمده داستان‌هایی که در آن از خلیفه بغداد و در اکثر موارد ‌هارون‌الرشید، نشانی هست، در شب می‌گذرند. حیات بغداد هزار و یک شب حیات شبانه است. اقلیم گرم و سوزان منطقه روز را چنان نامطبوع می‌کند که زیستن در شب یگانه دستاویز برای زنده نگه داشتن نشاط بشری است. خصلت تجاری و شاهراهی هم در این تمایل به شب‌نشینی موثر است. برای کاروان تجار در طول روز چیزی جز هرچه بیشتر پیش رفتن و طی طریق کردن بی معناست. خاموشی شبانه است که مسافران را از تجاری که نفر نفر بر پشت جزایر متحرک کوهان‌دارشان نشسته‌اند، به معاشرانی تبدیل می‌کند که گرد هم می‌نشینند. شب‌های بغداد هزار و یک شب پر است از مردانی که گرد آتش نشسته‌اند و در حال خوردن اطعمه و اشربه برای خلیفه مبدل‌پوش بغداد داستان‌های شگفت نقل می‌کنند.
بی‌دلیل نیست که از میان سه متن با استراتژی مشابه «هزار و یک شب»، «حکایت‌های کنتربری» و «دکامرون» تنها در اولی است که قصه‌گویی به شب موکول شده است. بی‌دلیل نیست که اعراب برای مدلول عجیب و – برای ما – کم‌کاربردی مانند «داستان و نقل شبانه» واژ‌ه‌ای به ظرافت و آهنگینی «سمر» دارند. اقلیم خاورمیانه شب را از شرارتی که در غرب به آن نسبت داده بودند، رهانیده بود. «شب» برای مردم خاورمیانه نه به خاموشی و مرگ، که به موسیقی و حکایت چسبیده است…

۲

اگر از مباحث کهنه و تمام‌نشدنی مانند وفاداری اقتباس و… بگذریم، احتمالا این حکم چندان غریبه به نظر نیاید که از میان اقتباس‌های سینمایی متفاوت از داستان «شب‌های روشن» داستایوسکی، اقتباس روبر برسون از همه بیشتر به هسته محوری داستان نزدیک شده است. این درست که در اقتباس ویسکونتی می‌توان وفاداری بیشتری به نص صریح متن پیدا کرد، یا در نمونه ایرانی به‌رغم تفاوت‌های جزئی تغییر قابل توجهی نسبت به سوگیری متن قابل مشاهده نیست، اما این تنها اقتباس برسون است که به اهمیت رابطه شخصیت‌ها در نسبت با شب پی می‌برد.
برسون هوشمندانه با تغییر دادن نام فیلم به «چهار شب یک رویابین» بر این استراتژی متن تاکید می‌کند که آن‌چه آن چند شب را از میان شب‌های بی‌شمار دیگر بیرون می‌کشد و روشن می‌کند، نه نیروی عشق یا چیزی شبیه به آن، که بازگشتن به ذات شب است. بازگشت به رویا. آن‌چه زن و مرد را (در داستان برسون اوضاع تا حدود زیادی با متن داستایوسکی متفاوت است، اما او به‌درستی نقطه مرکزی متن را حفظ کرده است) به آن چهار شب مرتبط می‌کند، از قضا نه بیدار ماندن آنان، که وفادار ماندنشان به چیزی است که تا حدود زیادی فراموش شده است؛ رویابینی.
نفوذ واقعیت روزانه به شب عملا آن را از هر گونه رمز و رویا تهی کرده است. بیداری شبانه کنونی ما بیش از آن‌که از سر تغییر در ماهیت شب باشد، از سر نشت دادن روز به شب است.

۳

اگر بنا باشد برای شب‌بیداری معاصر ما نمونه‌ای در ادبیات یا هنر یافت، احتمالا نباید آن‌قدرها هم عقب رفت. فیلم «بی‌خوابی» اریک اسکارشگود نمونه درستی از چیزی که هم‌اکنون در حال تجربه آنیم، به ما می‌دهد: کارآگاهی که به سبب بار سنگین گناهی که هرگز به‌خاطر آن مجازات نخواهد شد، نمی‌تواند بخوابد. بیداری کنونی شبانه ما نه بازمانده‌ای از شب‌زنده‌داری پیشینیانمان، که تجربه‌ای منحصر به انسان مدرن است؛ تجربه‌ای که به بازار داروهای رنگارنگ خواب نیز رونق داده است. مسیح تازه جهان احتمالا برای رستگار کردن بشر انگیزه‌ای مادی‌تر از رستگاری ابدی آنان خواهد داشت. مسیح تازه بشر شب را دوباره به او بازخواهد گرداند.

شماره ۶۹۰

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟