تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۱/۰۲ - ۲۰:۱۵ | کد خبر : 8743

کشف ابعاد تازه عشق

نامه‌ای به حمیدرضا صدر فرشید قلی‌پور سلام آقای‌ صدر عزیز. خیلی‌ مخلصیم‌ حمیدخان. دلمان خیلی‌ برایتان تنگ‌ شده است‌. حمیدخان اصلا بگذارید همین‌ اول سنگ‌‌هایمان را با شما وابکنیم‌؛ آخر این‌ چه‌ طرز رفتن‌ بود؟ اصلا چه‌ وقت‌ رفتن‌ بود؟ کجا با این‌ عجله‌؟ البته‌ شما همیشه‌ تندتند رفتار می‌‌کردید؛ یعنی‌ هر وقت‌ در تلویزیون […]

نامه‌ای به حمیدرضا صدر

فرشید قلی‌پور

سلام آقای‌ صدر عزیز. خیلی‌ مخلصیم‌ حمیدخان. دلمان خیلی‌ برایتان تنگ‌ شده است‌. حمیدخان اصلا بگذارید همین‌ اول سنگ‌‌هایمان را با شما وابکنیم‌؛ آخر این‌ چه‌ طرز رفتن‌ بود؟ اصلا چه‌ وقت‌ رفتن‌ بود؟ کجا با این‌ عجله‌؟ البته‌ شما همیشه‌ تندتند رفتار می‌‌کردید؛ یعنی‌ هر وقت‌ در تلویزیون بودید و قرار بود یک‌ مسابقه‌‌ فوتبال میان فلان تیم‌ با بیسار تیم‌ را تحلیل‌ کنید، همه‌ چیز را، تندتند می‌‌گفتید و جای‌ هیچ‌ بحث‌ دیگری‌ نمی‌‌گذاشتید! وقتی‌ می‌‌گویم‌ همه‌ چیز، یعنی‌ همه‌‌ زوایای‌ پنهان و پیدای‌ مسابقه‌ را. اصلا شما یک‌ چیزهایی‌ در آن مسابقه‌ می‌‌دیدید که‌ ما نه‌ می‌‌توانستیم‌ ببینیم‌ و نه‌ اگر هم‌ می‌‌خواستیم‌ ببینیم‌، متوجهش‌ نمی‌‌شدیم‌. همین‌ بود که‌ همیشه‌ تحلیل‌‌های‌ شما همه‌ را شگفت‌‌زده می‌‌کرد و خیلی‌‌ها این‌ جمله‌ را در دلشان می‌‌گفتند که‌: «اووووففففف‌ دیدی‌ چی‌ گفت‌؟!» از

بحث‌ دور نشویم‌. همین‌ تندتند حرف زدن شما از شما شخصیتی‌ ساخته‌ بود که‌ آدم می‌‌دانست‌ آقای‌ دکتر صدر در یک‌ مدت زمانی‌ محدود چیزهایی‌ را خواهد گفت‌ که‌ می‌‌شود در چند صفحه‌‌ روزنامه‌ نوشت‌. خب‌، حالا هم‌ با همان تندتندِ مخصوص خودتان بار از دنیا بربستید و رفتید! ای‌ بابا؛ این‌ چه‌ وضعش‌ شد حمیدخان؟!

یادم هست‌ وقتی‌ کتاب »تو در قاهره خواهی‌ ُمرد« تازه منتشر شده بود، من‌ برای‌ اولین‌ بار بود که‌ خرید اینترنتی‌ می‌‌کردم و کتاب شما را خریدم و دو روز طول کشید تا پست‌ برایم‌ بیاورد. اگر بدانید چه‌ کیفی‌ کردم با کتابتان. بیشتر به‌ خاطر نثر منحصر‌به‌‌فرد شما و آن قلم‌ شگفت‌‌انگیزتان که‌ لحن‌ خودتان را داشت‌. با آن تک‌‌جمله‌‌های‌ کوتاهِ بدون فعل‌ که‌ فرم قشنگی‌ برای‌ نوشتن‌ بود. و چقدر درجه‌ یک‌، رویدادهای‌ تاریخی‌ را به‌ قلم‌ کشیده بودید. آن‌جا بود که‌ به‌ جز تحلیل‌ فوتبال، از شما نوعی‌ سبک‌ نوشتن‌ هم‌ آموختم‌؛ نوعی‌ ساختار نوشتاری‌ ویژه‌ حمیدرضا صدر. کشف‌ این‌ُبعد از کاراکتر شما برایم‌ خیلی‌ جذاب بود.

پیش‌‌تر هم‌ به‌ نوعی‌ دیگر مجذوب شخصیت‌ شما شده بودم. وقتی‌ که‌ درباره‌ سینما حرف می‌‌زدید و مستانه‌ و مدهوش از سینما بودید. یک‌ نقد مبسوط از سینمای‌ برایان دی‌‌پالما ارائه‌ دادید که‌ همه‌‌ زوایای‌ سینمایی‌‌اش را بیان می‌‌کرد. عالی‌ بود. من‌ همیشه‌ نقدهای‌ شما را از سینما دوست‌ داشتم‌. آخر شما فیلم‌ را هم‌ مانند فوتبال یک‌ جور دیگر نگاه می‌‌کردید. یک‌ چیزهایی‌ از توی‌ فیلم‌ کشف‌ می‌‌کردید که‌ ما اگر بار اول می‌‌دیدیم‌، متوجهش‌ نمی‌‌شدیم‌. حمیدخان، شما کاشف‌ رازهای‌ لایه‌‌لایه‌‌ آثار سینمایی‌ جهان بودید. یک‌ بار وسط‌ یک‌ مسابقه‌‌ فوتبال، شما بحث‌ مسابقه‌ را به‌ فیلم‌ »دزدِ دوچرخه‌«‌ ویتوریا دسیکا گره زدید. وای‌؛ من‌ که‌ داشتم‌ پای‌ تلویزیون غش‌ می‌‌کردم برای‌ آن تحلیل‌ شما. و چقدر درست‌ و به‌‌جا بود! چطور می‌‌شود از یک‌ مسابقه‌‌ فوتبال به‌ یک‌ فیلم‌ سینمایی‌ نقب‌ زد و همسانی‌ رویدادهایش‌ را با هم‌ گره زد؟! شما سینمای‌ کلاسیک‌ را دوست‌ داشتید، سینمای‌ نوآر را. سینمای‌ موج نوی‌ فرانسه‌ و سینمای‌ موج نوی‌ ایتالیا. آن‌قدر خوب و جامع‌ این‌ سینما را تحلیل‌ می‌‌کردید که‌ آدم دلش‌ می‌‌خواست‌ کاش آن برنامه‌ یا آن مقاله‌ یا آن کتاب هرگز تمام نشود و شما همه‌‌اش حرف بزنید. تقریبا پس‌ از همه‌‌ نقدهای‌ سینمایی‌‌تان، دوست‌ داشتم‌ برای‌ شما دست‌ بزنم‌، ولی‌ می‌‌دانستم‌ که‌ شما صدای‌ تشویقم‌ را نخواهید شنید. راستی‌ الان چی‌؟ الان اگر برایتان دست‌ بزنم‌، صدایش‌ را خواهید شنید؟ حتما می‌‌شنوید.

حمیدخان، فوتبال و فیلم‌ چیزهایی‌ بودند که‌ شما به‌ تحلیلشان کشیدید و یک‌ درس بزرگ برای‌ من‌ داشتید؛ هم‌ من‌ و هم‌ شاید کسانی‌ که‌ مثل‌ من‌ فکر می‌‌کنند؛ این‌‌که‌ می‌‌شود منتقد بود و متشخص‌ بود، می‌‌شود منتقد بود و منصف‌ بود، می‌‌شود منتقد بود و مودب بود، می‌‌شود منتقد بود و مغرض نبود. شما همواره در نهایت‌ ادب و احترام و متانت‌ و دانش‌، هم‌ سینما را نقد کردید و هم‌ فوتبال را. گمان نکنم‌ کسی‌ از نقد شما رنجیده باشد، بس‌ که‌ وقار داشت‌ و درست‌ و اصولی‌ بود. برعکس‌ گمانم‌ خیلی‌‌ها که‌ آدم حسابی‌ بودند، از نقدهای‌ شما بهره‌ها هم‌ برده باشند. این‌ هم‌ یکی‌ دیگر از چیزهایی‌ بود که‌ از شما آموختم‌.

حمیدخان، شما آن‌قدر معلومات و اطلاعات داشتید که‌ حظ‌ آدم را صدچندان می‌‌کردید. مای‌ مخاطب‌ همیشه‌ شیفته‌‌ دانش‌ و سواد شما بودیم‌، که‌ نتیجه‌‌ مطالعات فراوان شما بود.

کتاب قرین‌ همه‌‌ لحظه‌‌های‌ شما بود و عطش‌ سیری‌‌ناپذیر کتاب خواندن در شما بود که‌ همه‌ این‌ رویدادهای‌ عالی‌ را رقم‌ می‌‌زد. این‌ همه‌ بی‌‌وقفه‌ کتاب خواندن شما را من‌ همواره تحسین‌ کردم.

وای‌ بر من‌ِ این‌ همه‌ دوست‌‌دار شما که‌ در آستانه‌‌ یک‌ جام جهانی‌ قرار دارم. اولین‌ جام جهانی‌ بدون حمیدرضا صدر. حتما به‌ قول ما که‌ دست‌ کوچکی‌ در آتش‌ سینما و تئاتر داریم‌، یک‌ جام جهانی‌ مونوتون خواهد بود! یادش به‌‌خیر جام جهانی‌‌هایی‌ که‌ دور یک‌ میز بزرگ شما نشسته‌ بودید امیر حاج‌رضایی‌ و هوشنگ‌ نصیرزاده و عادل فردوسی‌‌پور. مگر داشتیم‌ از آن برنامه‌ جذاب‌تر با آن چهار مهمان جذاب‌ترش. یکی‌ از یکی‌ باحال‌تر و سخن‌‌ورتر. شما فوتبال تحلیل‌ می‌‌کردید، اما از ادبیات می‌‌گفتید؛ از داستایِوسکی‌ تولستوی‌ و همینگوی‌. شما فوتبال تحلیل‌ می‌‌کردید، اما از سینما می‌‌گفتید؛ از گدار و برگمان و هیچکاک. شما فوتبال تحلیل‌ می‌‌کردید و از رویدادهای‌ جامعه‌‌ شناسانه‌ و جنبش‌‌های‌ مدنی‌ می‌‌گفتید. و من‌ مجذوب شما و حرف‌هایتان تا پاسی‌ از شب‌ می‌‌نشستم‌ که‌ بیشتر از خودِ فوتبال به‌ تحلیل‌‌های‌ شما و دیگر مهمانان خوش‌سخن‌ آن برنامه‌ که‌ آن‌ها هم‌ سواد و ادب را توامان داشتند، گوش کنم‌.

حمیدخان، دلمان برای‌ شما تنگ‌ شده است‌. دلمان برای‌ آن کت‌ مخمل‌ کبریتی‌ قهوه‌ای‌ با آن تی‌‌شرت مشکی‌ که‌ خیلی‌ وقت‌‌ها به‌ تن‌ داشتید و جزو کاراکتر شما بود، تنگ‌ شده است‌. دلمان برای‌ آن دسته‌ از موهایتان که‌ یک‌ وری‌ به‌ روی‌ پیشانی‌‌تان می‌‌ریخت‌، تنگ‌ شده است‌. دلمان برای‌ آن نکته‌‌های‌ ریزی‌ که‌ حالاحالاها کسی‌ نخواهد توانست‌ به‌ خوبی‌ شما از فوتبال و فیلم‌ کشف‌ کند، تنگ‌ شده است‌.

حمیدخان، شما جزو معدود انسان‌هایی‌ بودید که‌ از فرصت‌ محدود حیات به‌ خوبی‌ و به‌‌درستی‌ بهره بردید و زیستی‌ هدفمند و درجه‌ یک‌ داشتید. خوشا ما که‌ شما را زندگی‌ کردیم‌. خوشا ما که‌ شما را دیدیم‌ و از شما آموختیم‌. حالا ما هستیم‌ و یک‌ ِآه بزرگ از نداشتن‌ شما.

به‌ قول حضرت صائب‌:

چه‌ عجب‌ اگر نسوزد دلِ کس‌ به‌ ِآه سردم نرسیده‌ام به‌ دردی‌ که‌ کسی‌ رسد به‌ دردم

چلچراغ ۸۲۶

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟