تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۰۸ - ۰۶:۲۵ | کد خبر : 630

یک دقیقه silence

به بهانه اجرای تئاتر «یک دقیقه سکوت» به کارگردانی محمد یعقوبی  الهه حاجی زاده،سید مهدی احمد پناه نزدیک به دو دهه از اولین اجرای تئاتر «یک دقیقه سکوت» به نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی در ایران گذشته، ولی او که مدتی است در خارج از ایران روزگار می‌گذراند، به‌تازگی این نمایش را که در مورد […]

به بهانه اجرای تئاتر «یک دقیقه سکوت» به کارگردانی محمد یعقوبی 

الهه حاجی زاده،سید مهدی احمد پناه

نزدیک به دو دهه از اولین اجرای تئاتر «یک دقیقه سکوت» به نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی در ایران گذشته، ولی او که مدتی است در خارج از ایران روزگار می‌گذراند، به‌تازگی این نمایش را که در مورد بازتاب تحولات تراژیک جامعه ایرانی است، با گروهی از بازیگران کانادایی و به زبان انگلیسی در این کشور به روی صحنه برده. اجرایی که با استقبال مخاطبان غیرایرانی مواجه شده و همین امر سبب شد با محمد یعقوبی درباره اجرای این اثر به گفت‌وگو بنشینیم.

14060196_1596263770389578_1574059767_o

مضمون بیشتر آثار شما و بهویژه نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» درباره رویدادها و فضای جامعه ایران است. نگران این نبودید که مخاطب شما در خارج از ایران با آن ارتباط برقرار نکند؟

نه، نگران نبودم، چون سال ۲۰۱۳‌ نمایشنامه را به چند کانادایی داده بودم که بعد از خواندن آن تشویقم کرده بودند اجرایش کنم. سال ۲۰۱۵ هم در مسابقه نمایشنامه‌نویسی فرینج تورنتو شرکت کردم و برگزیده شد. درواقع بار دیگر مطمئن شدم با کار ارتباط برقرار می‌کنند. اما بهترین راه برای درک میزان ارتباط با کار این است که ببینید بازیگران چقدر با کار ارتباط برقرار می‌کنند. تماشاگر کار را یک بار می‌بیند و می‌رود، ولی بازیگران دست‌کم یک ماه با نمایشنامه سروکار دارند. عشق آنان به این نمایشنامه و نقششان بیش از هر کسی مرا به ادامه راه تشویق می‌کرد.

بازخوردی که از اجراهای این نمایشنامه تاکنون گرفتهاید، چگونه بوده؟

خوشبختانه ارتباط خوبی با کارمان برقرار کردند. در وب‌سایت گروه تئاترمان (www.nowadyastheatre.org) می‌توانید نظر تماشاگران را درباره کارمان بخوانید.

 آیا تفاوتی بین مخاطب تئاتر در ایران با مخاطب تئاتر در سایر کشورها میبینید؟

 با همه این حرف‌ها بدون شک نحوه ارتباط تماشاگران ایرانی با یک دقیقه سکوت چیز دیگری است. به هر حال این نمایشنامه درباره رویدادهای سه دهه‌ گذشته ایران است و تماشاگر ایرانی لحظه‌لحظه آن را زیسته یا شنیده است، ولی تماشاگران کشورهای دیگر فقط با داستان نمایشنامه ارتباط بر‌قرار می‌کنند. برای تماشاگر ایرانی به گمانم «یک دقیقه سکوت» داستان بازتاب چند دهه رنجشان است. برای تماشاگران این‌جا فقط یک داستان در کنار داستان‌های دیگر.

در مقایسه با تعداد زیاد نمایشنامههایی که هر ساله به زبان فارسی ترجمه میشوند، فکر میکنید به چه دلیلی فقط تعداد کمی از نمایشنامههای ایرانی به زبانهای دیگر ترجمه میشوند؟

برای این‌که ما بیشتر واردکننده‌ایم تا صادرکننده. برای این‌ منظور البته که نیاز است مدیران فرهنگی کشور هزینه کنند. اجازه بدهید مثالی بزنم تا منظورم را واضح و مبرهن گفته باشم. در کانادا اگر شما نمایشنامه یک نمایشنامه‌نویس کانادایی را به زبانی دیگر ترجمه کنید، از شما حمایت مالی خواهد شد. این اتفاق باید برای نمایشنامه‌نویس ایرانی هم بیفتد تا کسانی برای ترجمه نمایشنامه‌های ایرانی وقت بگذارند. به احتمال قوی نمایشنامه‌های سفارشی مورد قبول مدیران ترجمه خواهد شد و اسم خیلی از نمایشنامه‌نویسان و نمایشنامه‌های برجسته خط خواهد خورد. ما هنوز اندرخم یک کوچه‌ایم. مدیران ما حتی اگر بخواهند در این راه قدم مثبتی بردارند، هر روز باید نگران واکنش شعبان‌ جعفری‌های دنیای مجازی باشند که مبادا علیه آنان مطلب بنویسند.

تجربه کار با بازیگران خارجی که ایران و فضای جامعهای را که بستر نمایشنامه است نمیشناسند، چگونه بود؟

یکی از بهترین و لذت‌بخش‌ترین تجربه‌های این سال‌هایم کار با بازیگران این‌جا بود. این‌که ناگزیر بودم به زبانی دیگر کارگردانی کنم، آزمون بزرگی برای من بود. این‌ها درست تربیت شده‌اند. ادا و اطوار بازیگران ما را هم ندارند. پذیرفته‌اند که فقط بازیگر نیستند، کارگر صحنه هم هستند. ابا ندارند که هم‌زمان با بازی دکور هم جابه‌جا کنند. روزی هشت ساعت کار می‌کردیم و روز اول تمرین دیالوگ‌هایشان را تقریبا از بر بودند.

ترجیح نمیدادید برای این اجرا از بازیگران ایرانی که مسلط به زبان انگلیسی هستند، استفاده کنید؟

برای اجرای تئاتر در این کشور تصمیم درست کار با بازیگران خودشان بود. تورنتو شهر مهاجران است و از این نظر شهری شگفت‌انگیز. اشتباه بزرگی است که در این‌جا زندگی کنی و فقط در حلقه هم‌زبانان خودت سر کنی. فرصتی است برای ارتباط با فرهنگ‌های دیگر. من این تجربه‌ گران‌بها را مدیون سهیل پارسا هستم که تشویقم کرد به کار با بازیگران انگلیسی‌زبان. البته یک بازیگر فارسی‌زبان هم در جمع ما بود، پارمیدا کاکاوند. در جلسه انتخاب بازیگر چنان خوب خودش را نشان داد که راهی جز انتخاب برای من نگذاشت. با این همه برنامه من این است که بعد از چند اجرا با بازیگران انگلیسی‌زبان، شروع کنم به کار با بازیگران فارسی‌زبانی که به انگلیسی هم مسلط هستند.

آیا قصد دارید نمایشنامه دیگری را هم در خارج از ایران ترجمه و اجرا کنید؟

بله. من تازه شروع کرده‌ام. شاید کار بعدی من «خشک‌سالی و دروغ» باشد، شاید هم «ماه در آب».

به جای تولید تئاترهای تجاری و بازاری و نوستالژی فروش.

14037616_1596263930389562_1937068193_o

فرصتی برای کشف

امین عظیمی

در میانِ انبوه جشنواره‌ها و رویدادهای فرهنگی/هنری سالانه در تورنتو، دو جشنواره فرینج (Fringe) و سامرورکز (SummerWorks) به هنرهای اجرایی ازجمله تئاتر اختصاص دارد. جشنواره غیررقابتی «فرینج» که انتخاب آثار نیز در آن بر اساس قرعه‌کشی انجام می‌شود، فرصتی مساوی برای گروه‌ها یا هنرمندانی است که فارغ از هرگونه بررسی و نظارتِ کیفی، روی صحنه بروند. از این‌رو بسیاری باور دارند، در این جشنواره گاه کیفیت، قربانی روحِ به‌شدت آزادی‌خواه و مبتنی بر انتخاب تصادفی آثار می‌شود و بیشتر امکانی برای جوان‌ترها، دانشجویان و هنرمندانِ جویای نام است. در مقابل، جشنواره سامرورکز که از سال ۱۹۹۱ در تورنتو متولد شده است، یک رویداد حرفه‌ای با متر و معیارهای مشخص در حوزه هنرهای اجرایی ازجمله رقص، هنر زنده، موسیقی و تئاتر است و برای ورود به آن باید نظرِ مساعدِ هنرمندی کارکشته را که در هر دوره وظیفه انتخاب آثار را دارد، جلب کرد. امسال محمد یعقوبی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان شناخته‌شده تئاتر ایران با اجرای «A Moment Of Silence» که بازتولیدی از نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» با همراهی بازیگران کانادایی است، در این جشنواره حاضر شده است. متن و اجرای «یک دقیقه سکوت» در تئاتر پس از انقلاب ایران یک اتفاق مهم اجتماعی و هنری به حساب می‌آید. بازتاب تحولات تراژیک جامعه ایرانی، بر بسترِ یک ساختار روایی تجربه‌گرا و بهره‌گیری از زیبایی‌شناسی متاثر از ادبیات داستانی و سینما در صحنه تئاتر، این اثر را به یک رویدادِ نمادین در تاریخ تئاتر و ادبیات نمایشی ایران بدل کرده است. حالا یعقوبی پس از نزدیک به دو دهه این اثر را به زبان انگلیسی و به مخاطبی غیرایرانی عرضه کرده است. می‌توان از دو منظر به این اتفاق نگاه انداخت: نخست انعکاسِ نمایشنامه‌نویسی معاصر ایرانی در یک جشنواره انگلیسی‌زبان که بدون شک مانند شکستن سدی در جهت به رسمیت شناختن تئاتر و ادبیات نمایشی مدرن ایران است و یعقوبی شجاعانه و یک‌تنه در این مسیر گام برداشته و با تولید آن در چهارچوب استانداردهای تئاتر آمریکای شمالی به دستاوردی مهم در کارنامه حرفه‌ای خویش نیز رسیده است؛ به‌ویژه آن‌که این نمایشنامه‌نویس توانسته از پس چالش‌های ارتباطی در زمینه زبان و فرهنگ با بازیگران غیرایرانی برآید و آنان را به سربازان وفادار و آگاه نمایشنامه‌اش در صحنه بدل کند. بازی‌های روان و شخصیت‌های زنده و قابل لمس روی صحنه نشانی روشن از این اتفاق است. اما در دیگر سو، دامنه تلاش یعقوبی برای بازنمایی این نمایشنامه در سرزمینی دیگر نیازمند دراماتورژی جدیدی بوده است که فقدان آن، به تحدید ادراک و انتقال زمینه‌های سیاسی و اجتماعی اثر – که همواره نقطه قوت آن بوده است- به مخاطب غیرایرانی بدل شده است؛ مخاطبی که در جست‌وجوی راهی برای ارتباط با آدم‌های نمایشنامه است، کمتر می‌تواند از طریق دنبال کردن روایت بر صحنه، به درک عمیق فضا و هویت یگانه آن‌ها دست یابد و پرسش‌های بی‌شمارش در مورد سپهر سیاسی و اجتماعی این رویدادها راه به جایی نمی‌برد. پرسش‌هایی که متن و اجرا نیز تلاشی در جهت پاسخ دادن به آن نمی‌کند و تمرکز خود را بر وجوه ملودراماتیک زندگی چند زن و مرد و نمایش لخمِ رویداد تهدید متمرکز کرده است. رویکردی که به اجمال می‌توان آن را ترجمه صرف و نه دراماتورژی نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» دانست.

از یک سو می‌توان انتخاب یعقوبی را کاربردی‌ترین تصمیم بر مبنای بضاعت موجود برای تولید و تعامل با مخاطب غیرایرانی در کوتاه‌ترین زمان ممکن – تولید سه هفته‌ای – در نظر گرفت. اما از منظری دیگر شاید ورای چنین راهِ میانبری تلاش برای دراماتیزه کردن ماهیت سیاسی اثر و زمینه‌های شکل‌گیری در بستر این نمایشنامه می‌توانست ارتباطی زنده‌تر با تماشاگران کانادایی به‌وجود آورد. مخاطب ایرانی هنگامی که نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» را می‌خواند، یا اجرایی از آن روی صحنه می‌بیند، بر مبنای تجربه زیست‌شده خود در نقش یک نیروی فعال در فرایند دراماتورژی عمل می‌کند؛ کوچک‌ترین اشاره و کنایه‌ای در صحنه برای او مثل بازشدن سفره‌ای از معناست و درک و پیوند او با شخصیت‌ها و رویدادهای اثر را تقویت می‌کند. اما مخاطب کانادایی در بهترین شکل سعی می‌کند از خطوط کلی رویداد – تهدید یک نویسنده به‌خاطر نوشته‌هایش – فرصتی برای کشف اشتراک میان آن‌چه متن روایت می‌کند و آن‌چه او از چنین حوادثی به‌صورت کلان در ذهن دارد، بسازد و تازه متن و اجرا در این زمینه او را یک‌سره تنها گذاشته است و ایده‌ای برای به‌کارگیری مابه‌ازاها و ایجاد امکانی برای هضم بهتر نمایشنامه نداشته است. این‌جاست که حتی تلاش یعقوبی برای تغییر شخصیت نویسنده از مرد به زن در نسخه کانادایی‌اش نیز تاثیر چشم‌گیری بر جا نمی‌گذارد و هرچه بیشتر به نوعی گردگیری بیرونی از نمایشنامه بدل می‌شود که گاه در هویت‌بخشی به شخصیت نویسنده نیز دچار تناقض‌های روان‌شناسانه و دراماتیک شده است. اما اگر بخواهم احساسم را به‌عنوان مخاطبی که شاهد اجرای این اثر در تهران و تورنتو بوده، در سطور پایانی این نوشته بیان کنم، تنها و تنها، احساس شادمانی، غرور و سپاس‌گزاری است. شادمانی و غرور از این‌که محمد یعقوبی نشان داد چگونه سختکوشی و تلاش می‌تواند جایگاه واقعی یک هنرمند تئاتر ایران را در رویدادی معتبر همچون جشنواره سامرورکز تثبیت کند و سپاس‌گزاری از او که به جای تولید تئاترهای تجاری و بازاری و نوستالژی فروش، راه درستی و حقیقت را در تئاتر دنبال می‌کند و موانع بی‌شمار اجرایی در کشوری دیگر همچون کانادا را با سختکوشی پشت سر می‌گذارد تا چهره‌ای الهام‌بخش برای ایرانیان سراسر جهان باشد.

 

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟