تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۰/۰۸ - ۱۳:۴۱ | کد خبر : 4398

Do We Have To Fight Again؟

نگاهی به فیلم «تمارض» شکیب شیخی فرنگی‌ها عبارت‌های ترکیبی خوبی دارند، مثلا من اگر فرنگی بودم، در مورد فیلم «تمارض» که به انگلیسی می‌شود «Simulation»، می‌گفتم: «Simulation is the feel-good movie of the year» که خودمانی‌اش می‌شود: «تمارض خوش‌حس‌ترین فیلم سال است.» غروب سردی که از سینما خارج و وارد باغ فردوس شدم، به دوستم […]

نگاهی به فیلم «تمارض»

شکیب شیخی

فرنگی‌ها عبارت‌های ترکیبی خوبی دارند، مثلا من اگر فرنگی بودم، در مورد فیلم «تمارض» که به انگلیسی می‌شود «Simulation»، می‌گفتم: «Simulation is the feel-good movie of the year» که خودمانی‌اش می‌شود: «تمارض خوش‌حس‌ترین فیلم سال است.» غروب سردی که از سینما خارج و وارد باغ فردوس شدم، به دوستم گفتم: «فیلم با این‌که یه ایراد و یه ریسک بزرگ داشت، اما چقدر حال داد دیدنش!» پس همین‌جا هم می‌خواهم به ترتیب در مورد «حال کردن با یک فیلم»، «خوب بودن فیلم «تمارض»» و «ریسک» و درنهایت «ایرادش» صحبت کنم. اما پیش از آن‌که وارد بخشِ «اسپویل‌کننده» متن برویم، تنها یک جمله باقی می‌ماند: تمارض را ببینید!فرنگی‌ها عبارت‌های ترکیبی خوبی دارند، مثلا من اگر فرنگی بودم، در مورد فیلم «تمارض» که به انگلیسی می‌شود «Simulation»، می‌گفتم: «Simulation is the feel-good movie of the year» که خودمانی‌اش می‌شود: «تمارض خوش‌حس‌ترین فیلم سال است.» غروب سردی که از سینما خارج و وارد باغ فردوس شدم، به دوستم گفتم: «فیلم با این‌که یه ایراد و یه ریسک بزرگ داشت، اما چقدر حال داد دیدنش!» پس همین‌جا هم می‌خواهم به ترتیب در مورد «حال کردن با یک فیلم»، «خوب بودن فیلم «تمارض»» و «ریسک» و درنهایت «ایرادش» صحبت کنم. اما پیش از آن‌که وارد بخشِ «اسپویل‌کننده» متن برویم، تنها یک جمله باقی می‌ماند: تمارض را ببینید!

از خوش‌گذرونی‌هامون بگیم

وقتی در مورد برخی از فیلم‌های «کمدی» -که این گیومه برای کمدیِ ایرانی موجودی حیاتی ا‌ست- با دوستانی صحبت و از فروش سرسام‌آور آن‌ها ابراز تعجب می‌کنیم، همه نهایتا به این نظر می‌رسیم که خیلی از مخاطبان بنا بر حقی که دارند، به سینما می‌روند تا دو ساعتی را خوش بگذرانند. بسیار عالی! من به تمام دوستانی که نظر این‌چنینی دارند و بابتش می‌روند «نهنگِ نمی‌دونم چی» و «چند کیلو فلان» و «جلف، جلف، جلف» می‌بینند –که اتفاقا این سه فیلم نقاط قوتی هم دارند- بروند و «تمارض» را ببینند.«تمارض» تا دلتان بخواهد صحنه آهسته، بزن و برقص، تیکه‌های خنده‌دار جوان‌پسند و افکت‌های صوتی جذاب دارد و دیدنش برای هر مخاطبی لذت‌بخش خواهد بود، البته به استثنای آن‌هایی که «فقط» برای یک سوپراستار به تماشای یک فیلم می‌نشینند که تعدادشان اصلا زیاد هم نیست. این لذت‌بخشی اما ناشی از فضای شاداب فیلم است، و فیلم‌ساز جوانی چون عبد آبست به هیچ عنوان قصد ندارد مانند سینمای جریان اصلی ایران با «مضحک‌بازی» مخاطب را جذب کند. به عبارت فنی‌تر، آتراکسیون یک معنا و چهارچوب و منطقی در «تمارض» پیدا می‌کند که اتفاقی کمیاب در سینمای ایران است.جایی از فیلم هست که شخصیت پیرمرد در فضای روشن نشسته و شخصیت‌های اطرافش تاریک می‌شوند. پیرمرد از سختی و مرگ فرزند می‌گوید، اما دیگران که حال طبیعی ندارند، بی‌خود و غیرارادی به او می‌خندند. با این‌که آن شکل از خندیدن برای بسیاری از ما بسیار آشناست، و این نوع مرثیه‌ هم برایمان غریبه نیست، اما ترکیب کردن و کنار هم نشاندن آن‌ها مانند کنار هم نشاندن «تاریکی» و «روشنایی» است. اگر «تاریکی» و «روشنایی» کنار هم بنشینند، چه اتفاقی می‌افتد؟ مرز پدید می‌آید. در همین گلوگاه‌هاست که فیلم در عین این‌که با احساساتی آشنا ما را بسیار درگیر فضایی که بسیار هذیان‌زده است، می‌کند، اما بیان‌هایی از ادراکاتی همچون همین «مرز» را هم برایمان به روی پرده می‌برد و از همین طریق تنظیمی بسیار خوب بین لذت سطحی و تفکر عمیق را به دست می‌دهد.لذت بردن از چیزی که می‌توانید به آن عمیقا فکر کنید، یا فکر کردن عمیق به چیزی که از آن لذت می‌برید، اتفاقی بسیار نادر در زندگی است و شاید برای بسیاری از افراد هرگز رخ ندهد. اگر بخواهم در حد این یادداشت کوتاه از خوبیِ این فیلم برایتان بگویم، شاید نیاز باشد به همین موضوع بسنده کنم که «تمارض» فرصتی را پدید می‌آورد تا این لحظه نادر برایمان اتفاق بیفتد. مشکلی نیست! بعدش که از سینما درآمدید، بگویید فیلم بدی‌ است، فحشش را هم به بنده بدهید، اما این فرصت را از خود با پیش‌داوری نگیرید.

داگویلْ معکوس

«داگویل» لارس فون‌تریه را به‌خاطر بیاورید. در جایی از آن فیلم برای اولین ‌بار به شخصیت اول داستان تعدی می‌شود و در همان حال آدم‌های به‌ظاهر بی‌گناه در خیابان‌های شهر «به زندگی روزمره خود می‌پردازند». آن شکل از طراحی صحنه در آن‌جا به این کار می‌آمد که ما در یک قاب تمام شهر را ببینیم و دیگر دیواری مزاحممان نباشد، اما «تمارض» مسیری عکس را پیش می‌گیرد.هرچه در «داگویل» بحث بر سر دیدن بود، در «تمارض» ندیدن اهمیت پیدا می‌کند. با این‌که صحنه «تمارض» مناسب دیدن است، در بسیاری موارد با حرکت ۱۸۰ درجه دور شخصیت‌ها فضاهای «نادیدنی» پوشش داده می‌شوند و برای مثال به ما نشان نمی‌دهد که مهمان‌های اولیه خانه پیرمرد چه افرادی هستند. عبد آبست در این‌جا موفق شده است که یک پیچیدگی مضاعف ایجاد کند. فیلم یک ظاهر روراست و صادق دارد، اما در باطن چیزی جز فریب و شعبده نیست. هدف از فیلم هم همین است؛ تمارض!آن کمان ۱۸۰ درجه دوربین که یکی از تمهیدات فرار از روراستی است، فضای فیلم را تا حد بسیار زیادی فانتزی می‌کند، اما این فانتزی شدن خیلی توی ذوق نمی‌زند، زیرا در بسیاری از جاها بدون این‌که نیازی به تکنیک‌های عجیب صوتی و تصویری باشد، از آن‌ها استفاده شده و فانتزی‌سازیِ روایت به امری عادی بدل گشته است، تا مخاطب دقیق متوجه نشود که فیلم چگونه او را فریب می‌دهد. البته باید بگویم که این یک ریسک بزرگ است و در بخش ابتدایی فیلم تا پیش از صحنه تصادف، افکت‌های صوتی و زوایای دوربین عجیب و غریب چون هنوز نالازم به نظر می‌رسند، ممکن است باعث پرتاب شدن مخاطب به بیرون از فیلم شوند.

چاقو دسته‌اش را برید؟

خب! چهار نفر دعوا کرده‌اند و به بازداشتگاه رفته‌اند! پیش از دعوا کردنشان هم صحبت از دعوا کردن مشابهی چندین سال قبل می‌شود که نتیجه‌اش به بازداشتگاه رفتنی مشابه بوده و دعوا هم مشابه بوده و خاطرات سربازی و اتفاقات در حال رخ دادن هم یکی هستند. مهمانان اولیه و ثانویه یکی هستند و سرباز و مجرم هم یکی. مسئله این‌جا رخ می‌دهد که چرا بازیگر نقش سربازها با افرادی که خاطرات سربازی خود را به همان شکل تعریف می‌کنند، یکی نیست؟ اگر تمام این داستان‌ها سر و ته یکی هستند و مدام در حال تکرارند، به‌ لحاظ منطقی باید سربازها و آن پسرهای جوان بازیگری مشابه داشته باشند، اما چنین نیست.حال که چنین نیست، بیایید فرض کنیم این تشابهات همه ذهن ما را به بی‌راهه برده‌اند و این اتفاقات همه در یک شب اتفاق افتاده‌اند و خاطره مرگ فرزند پیرمرد تنها در گذشته اتفاق افتاده است و ربطی به رخدادهای داخل فیلم –جز شباهت داستان- ندارد. بنابراین تا این‌جای کار یک شعبده عجیب از سوی عبد آبست رخ داده است که شاید هم خود او و هم بسیاری دیگر به این امر افتخار کنند، اما باید این نکته را در نظر داشت که تماشاچی در حین دیدن فیلم وقت فکر کردن به تمام این مسئله‌ها را ندارد و اگر نیاز باشد بعد از فیلم هم به فیلم فکر کند، خیلی شایسته‌تر است که با قضاوت‌ها و احساساتش تنها باشد تا با کارآگاه‌بازی و معماهای داستانی که نیازمند به‌خاطر سپردن جزئیاتی بسیار زیاد از فیلم هستند.بنابراین «تمارض» فیلمی خوب است، که در وهله اول یکدست به نظر می‌رسد، اما بعدش فکر می‌کنیم به ضد خودش بدل شده و باز هم بعد از رفع این مشکل یکدست می‌شود، اما با شمایلی جدید، و در نهایت امر اگر یک سال از عمرش بگذرد، باز هم به ضد خودش بدل می‌گردد.

چلچراغ ۷۲۴

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟