چند وقت پیش یه مقاله توی گاردین میخوندم که اینطوری شروع میشد: «اگر این روزها موقع خوندن روزنامه یا سر زدن به سایتهای خبری بابت وضعیت بشریت افسوس نمیخورید و افسرده نمیشید یا گشت زدن توی شبکههای اجتماعی ناامیدتون نمیکنه، بهتون تبریک میگم؛ چون به شکلِ قشنگ و تر و تمیزی ناهنجاری دارید!»
میخوام بگم این غم و غصه جمعی که ما این روزها تحملش میکنیم، چند سالی میشه که با دوز خیلی پایینتر اغلب دنیا رو هم درگیر کرده. یه عده معتقدند این که حس میکنیم اوضاع روزبهروز داره فلاکتبارتر میشه و هی داریم منزویتر میشویم، به خاطر «نگتیویتی بایاس» (negativity bias) یا همون سوگیری منفینگره. یعنی هر چیزی که منفی باشه، بیشتر درگیرمون میکنه و اتفاقهای بد رو شدیدتر از اتفاقهای خوب تجربه میکنیم و وقتی تعداد خبرهای منفی از یک حدی بالاتر بره، دیگه هیچ بهانهای نمیتونه برای شادی دور هم جمعمون کنه.
صدر برای کشورهای اسکاندیناوی
تو دنیا کلی نهاد و موسسه هستند که هر سال شادترین کشورها رو معرفی میکنند و چند تایی شاخص تعریف شده که شادی ملتها رو باهاش میسنجند. اسم چند تا کشور مثل کشورهای اسکاندیناوی هم همیشه توشون تکرار میشه. حالا سوئیس رو بگی، یه چیزی، که قشنگ و ثروتمنده و ساعتهای شیک و راجر فدرر داره، ولی یک سری کشورها هم هستند که ماهها رنگ آفتاب رو نمیبینند و تو دمای زیر صفر، شادترینند.
ایتالیا و برزیل
از اون طرف یک سری کشور هم هستند مثل برزیل که اصلا کشور کارناوال و فوتباله، اما توی هیچ فهرستی راهش نمیدن. برزیلیها یه کلمه دارن به اسم ساوداد Saudade که این حس رو توصیف میکنه که دنبال شادیای باشی که زمانی داشتی. این کلمه تو قرن پونزدهم رواج پیدا کرده؛ وقتی که کشتیهای پرتغالیها به سمت آفریقا و آسیا رفتند و اونهایی که جا موندند، دلتنگ عزیزانشون شدند.
پرتغالیها توی قرن شانزدهم برزیل رو اشغال کردند و اونهایی که مقیم سرزمین جدید شدند، از این واژه برای توصیف سرزمین مادریشون استفاده کردند. ولی حتی همین حس عمیق و غمانگیز هم بهانهای شده برای جشن گرفتن تو برزیل. یک روز رو به این اسم نامگذاری کردند و بهانهای برای دورهمی و ستایش زندگی قرارش دادند؛ زندگیای که حزن هم بخشی جدانشدنی از اونه.
ایتالیا
ایتالیاییها هم مثل برزیلیها تو هیچ کدوم از رنکینگهای شادی بالا نمیآن، ولی سبکباری به سبک ایتالیاییها توی دنیا مشهوره. ایتالیاییها این «هیچ کاری نکردن» رو به معنای واقعی کلمه خوب انجام میدن و اتفاقا جمعی هم انجامش میدن؛ این که روی صندلی کافه توی پیادهرو بنشینی و قهوه و جلاتو بخوری و به توریستها لبخند بزنی.
توی زبان بانتو یه اصطلاحی دارند به اسم اوبونتو ubuntu. معنیش این میشه که «تویی که به من ارزش میدی و منام که به تو ارزش میدم.» توی آفریقای جنوبی از این عبارت برای القای حس همبستگی استفاده میشه و تو دههی ۹۰ میلادی هم حکم چراغ راهنما رو برای جنبش ضد آپارتاید داشته.
اوبونتو میگه برای شادی فردی باید اول مطمئن بشیم که دیگران هم شاد هستند؛ حتی دیگرانی که نمیشناسیمشون و هر از گاهی بهانههای مشترکِ کوچک و بزرگی کنار هم جمعمون میکنه که شادی رو تجربه کنیم؛ حتی اگه به قول سیمین دانشور عین فرو مردن یک چراغ، شتابزده باشه؛ در میان مردمی معمولی که دوستشان داریم و سنگشان را به سینه میزنیم.
این متن با صدای مریم عربی، نویسنده مطلب در قسمت دوم پادکست رادیوچل پخش شد.