نگاهی به فیلم «بوتاکس» ساخته کاوه مظاهری
امیرحسین توکلی
۱.«بوتاکس» نخستین فیلم بلند به کارگردانی کاوه مظاهری و محصول مشترک ۲۰۲۰ ایران و کاناداست. این فیلم هماکنون در سینماهای هنر و تجربه در حال اکران است و نکته غمانگیز آن اینکه من بهتنهایی در سالن اکران فیلم بودم و باید بگویم بروید و فیلم را ببینید. شاید الان پیش خود بگویید حتما یک فیلم هنر و تجربهای است که با بازیهای فرمیک و محتواهای جغور و بغور یک ملغمه به ظاهر هنری مینماید. به اصطلاح یک پازل هزار تکه درست کردهاند و آخرش هم حتما در ساختمان دارای سقف باران میبارد. نه، شما در این فیلم با اثری داستانگو، تریلری جنایی و هنری مواجهید. اثری که نوید میدهد این ژانر کمتر بررسیشده در سینمای ما، به کارگردانی کاوه مظاهری، که ذوق خوبی در عمق بخشیدن و روایت داستانی جنایی و روانکاوانه دارد، احیا شده و بتواند به جایگاه واقعی خود برسد. سخت است درباره ژانری که نهتنها در سینما، که در ادبیات نمایشی ایران هم بهایی ندارد، صحبت کردن؛ ژانر جنایی و روانی که «بوتاکس» را شکل داده است.
*******
۲.«بوتاکس» داستانی است که در آن جرم و جنایات خانوادگی مورد بررسی قرار میگیرد؛ موضوعی که در بسیاری آثار بهویژه خارجی مورد بررسی قرار گرفته است، اما روایت چنین داستانی در زمان، مکان، مردم و تاریخ ایران، نهتنها مهارت و بهاصطلاح اینکاره بودن، که جسارت میخواهد، و کاوه مظاهری با قدم زدن روی خط قرمز، به بهترین شیوه نهتنها داستانش را روایت میکند، که خود نوآور و عجیب است، نبوغش را نیز نشان میدهد. در این فیلم، که فیلمنامه آن را خود کاوه مظاهری نوشته، بهخوبی تصورات ما از جنایت و قتل تحول مییابد. آشناییزدایی فیلم از خصوصیات، موقعیات و داستانهای جرم و جنایت و قتل، در مایههای طنز، سیاه و سرد نقطه عطف آن است. فیلمی که روایتگر داستان قتل برادر به دست خواهران خویش است؛ برادری که در دریاچه یخزده و مخوفی فرو میرود و با خود، خواهرانش را نیز میبرد؛ یکی را با تاثیرات روانی و روحی و دیگری را با ترس از اینکه رازشان برملا شود. دو خواهر به نامهای اکرم و آذر به همه میگویند برادرشان (عماد) به صورت قاچاق به آلمان رفته و از او خبری ندارند. به مرور این دروغ در ذهن اکرم به یک واقعیت تبدیل میشود، تا حدی که روزها را در انتظار برگشتن برادرش از آلمان سپری میکند و صحبتها و سخنانش درباره اینکه برادرش را دیده و کارهایی از این دست، هر روز و هر روز، آذر را عصبیتر میکند، تا جایی که با او بهشدت برخورد میکند. این برخورد کافی است برای به صدا درآمدن ناقوس مرگ، تا عاقبتی که باری برای برادر، زمانی که قهقهزنان اکرم را مسخره میکرد، نهتنها آذر را که خود اکرم را، به قهقرا ببرد.
*******
۳.نقطه عطف فیلمهای جنایی روانکاوانه شخصیت و پردازش آن است، البته نه به این معنا که داستان آن بیاهمیت است، اما آنقدر میشود با شخصیت بازی کرد، که کمبودهای داستان دیده نشود و با اینکه قدرت جنایت اساسا در قصه جدید است، شخصیت توان پوشش آن را دارد. بااینحال، «بوتاکس» داستانی کلیشه و عادی ندارد. زمانی که با آن مواجه شدید، خواهید دید که نوع جنایت در «بوتاکس» سمی، سرد و سخت است. شخصیت اصلی این فیلم اکرم است که آن را سوسن پرور بازی میکند و بهواقع باید گفت که شگفتآور است. او در این فیلم به یاری سکوت، نگاههای ممتد، ژستها، شکلکها و حرکات اکرم را خلق میکند. در چشمان و وجود او بیتفاوتی مرگ و سرمای زمستان هویداست و در کنار اینها، آن نفهم بودن، کُند بودن، تحقیر را پذیرفتن و توسریخور بودن شخصیت نیز درآمده است. اکرم با اینکه دختر بزرگ خانواده است، به دلیل چهره، رفتار و نقصهای ذهنی و جسمی مورد تمسخر و اذیت و آزار قرار میگیرد، حتی از سوی خواهر کوچکتر و برادرش. او را اکیتاکی مینامند، امر و نهیش میکنند، صبحها باید آنقدر ماشین را هل بدهد که روشن شود، خانه را تمیز کند، و درکل چون نوکری با او رفتار میشود. بااینحال، هیچ مشکلی با این موارد ندارد. چون کودکی کارهای دیگران را تکرار میکند، کاردستی درست میکند و زندگی خودش را دارد. در دنیای خودش است، دوست دارد بقیه دوستش داشته باشند، همانگونه که او دارد، اما بچهها نیز مسخرهاش میکنند. او یک عیب بزرگ دارد، زمانی که عصبی شود، حالتی هیستریک فرا میگیردش که برادرش را پرت میکند و خواهرش را کتک میزند. او خواهان محبت است. زمانی چند پس از مرگ برادرش، در درگیری با آذر بر سر اینکه فکر میکند عماد هنوز زنده است، میپرسد چرا هیچوقت عماد دوستش نداشت. انگار که اگر محبت به او میشد، اگر برادرش جدی میگرفتش، هیچوقت آن فاجعه رخ نمیداد. بههرحال، او بیگناه است. یک قربانی است.
سوسن پرور اولین جایزه سینمایی خود را به عنوان بهترین بازیگر زن جشنواره تورینه سینه فست گرفت و فصل جدیدی را در بازیگری خویش آغاز کرد. شخصیت اصلی دیگر، آذر است، با بازی مهدخت مولایی، که پردازشی تئاتری و باتجربه باعث شده دلربایی، زیبایی و دغلی از سر و رویش ببارد. زنی که تنها به فکر خود است، و برای طمع نهتنها به بوتاکس قانع نیست که میخواهد وارد تولید قارچ توهمزا شود. او کسی است که آخرین قدم را برای مرگ عماد برداشت و اینجاست که میخواهم به سوال چه کسی گناهکار است پاسخ دهم. عماد میتوانست زنده بماند، اگر آذر دهان او را نمیبست و رهایش نمیکرد تا بمیرد. او گویی منتظر چنین موقعیتی بود که از یک آقابالاسر راحت شود. چه کسی را کشتن بهتر از پسری که عاشق آلمان است و هر لحظه میتواند ناپدید شود. این آذر بود که قصد کشتن داشت. اکرم تنها تنشی درونی را نتوانست سرکوب کند و جواب تحقیرش را داد. این آذر بود که جنازه عماد را در همان دریاچهای غرق کرد که خود او از تاریخ آن میگفت؛ ساواکیهایی که مجرمانشان را به آنجا میبردند، و حالا عماد، چون مجرم جبر روزگار در آن شناور بود. این استعاره نشان میدهد ما خود میتوانیم ساواکیهایی برای اطرافیانمان باشیم.
۴.کارگردانی کاوه مظاهری نوآور است. یک نکته بسیار مهمی که باید اشاره کنم، این است که کارگردانان ایرانی در محدودیت خلاقتر هم میشوند. فیلم با نبوغ حیرتانگیزی لب گرفتن سعید و آذر را نشان میدهد. در این صحنه که به کمک تدوین، فیلمبرداری، چرخش بازیگرها و گریم ایجاد شده است، اکرم در سکوتی چند لحظهای آن دو را مینگرد و آنها خجالتزده در تلاشاند که گندشان را جمع کنند. مظاهری فضای فیلم را سرد و خاکستری صیقل داده و صحنهها را به بهترین شکل رهبری کرده است. در یکی از این صحنهها که آذر دارد بازی میکند که با برادرش در یونان حرف میزند، تلفن را به دست اکرم میدهد. او پس از چند لحظه سکوت خداحافظی میکند. چند لحظه بعد به جای آلمان از باتلاق نام میبرد و ما ناگهان بر خود میلرزیم که رازشان برملا خواهد شد. همچنین پلانها، نماها و ترکیببندیها بسیار تاثیرگذارند؛ پیکان سبز و سرمای زمستان دریاچه یخزده نشانی از جهانی سرد و یخ دارد که در آن آدمیان تنهایند و این تنهایی برخاسته از یک جنایت پنهان است. در همین نقطه درباره موسیقی باید بگویم که هر لحظه به ما نوید یک فاجعه را میدهد، با اینکه آرامشبخش و لطیف است، پسزمینه هولناکی دارد. درباره فیلمبرداری نیز بهخصوص در صحنهای که اکرم دنبال مردی که گمان میکند عماد است، به بازار میرود، ما شگفتزده میشویم از حرکات نامتعادل و لرزشی دوربین، با تصاویر انعکاسی، درهم و استحاله ایران به جای آلمان و برعکس. اینها در کنار انتخاب بازیگر، بهویژه سوسن پرور، نشان میدهد که کاوه مظاهری در فیلمهای کوتاهش، بسیار آزموده، چراکه «بوتاکس» با اینکه پایانبندی هنر و تجربهگونهای دارد، اما سراسر داستان هول و هراس و جنایت است که ما را جذب میکند.
*******
۵.گفتم شخصیت اکرم یک قربانی است، اما نگفتم چرا؛ این سکون و سکوت در وجود اکرم برخاسته از یک درد و نوعی فریاد بیصداست، که زمانهای عصبانیت سر بر میآورد. او یک قاتل بالفطره نیست. او از مرگ برادرش بهشدت ناراحت میشود، اما ما نمیبینیم، چراکه در لایه زیرین وجودش حل میشود، و بعد در چند جا نمود عینی پیدا میکند. اکرم به زبان برادرش ایراد میگرفت، ولی بعد از مرگ او، بر اینکه آلمانیاش خیلی خوب است، تاکید میکند و این نشان میدهد که ناراحت است. نشان میدهد متفاوت است از اکرم. او نمودی از شخصیتهایی است که ناخواسته دست به جنایت میزنند، و از همین رو، به دلیل اینکه اساسا شخصیتی ضعیف، مورد تمسخر و تنهایی است. در اولین عواقب مرگ برادرش، ذهنش شروع میکند بازیهایی در بیاورد و این بازیها به فراموش کردن قتل برادر در ذهن اکرم منجر شده، تا ذهن و روان به کمک خواست درونی اکرم بیاید و کاملا باورش کنند که عماد زنده است. این نشان میدهد که اکرم بیگناه است. او نمیخواهد مرگ برادر و جنایتشان را قبول کند. با این تصور که او به آلمان رفته و به عشقش رسیده، آرام میگیرد. اما هر بار آذر به او یادآور میشود که نه، او مرده و اکرم نیز شریک جرم است. شخصیت اکرم قربانی جامعه، وراثت و محیط است و کاوه مظاهری جدای از هنرش، در مقام یک جامعهشناس هشدار میدهد که سطح روانی جامعه ما تا چه حد در حال سقوط به قهقراست. ما باید منتظر قتلهای خانوادگی و زنجیرهای دیگری باشیم، که سیل آن روزگاری آمریکا را درنوردید. سیلی که شاید هنوز به ما نرسیده و چندتایی سونامی (پدر بابک خرم دین، اصغر قاتل و…) تنها چشیده باشیم، اما باید منتظر سیل باشیم. با اینکه من گمان میکنم بسیاری از این وقایع پنهان، از سوی دستگاه حکومتی یا خود مردم به فراموشی سپرده میشوند و تا فراموشی هست، خون، مرگ و قتل نیز خواهد بود.
*******
۶.یکی از ویژگیهای به تباهی کشاننده در بسیاری فیلمها طمع و زیادهخواهی شخصیت است؛ همان طمعی که مالک را نابود میکند، اینجا باعث میشود که آذر، با اینکه درآمد خوبی دارد، دست به نگهداری و پرورش قارچ توهمزا بزند و برای اینکه بتواند راحتتر به اهدافش برسد، آخرین قدم برای مرگ برادرش را برمیدارد و او را گم و گور میکند. گویی هیچوقت نبوده است. اما نکتهای که در یادداشت «زخم کاری» نیز گفتم، خون عاقبت دارد. در «بوتاکس» هم خون خرخره خواهران را میگیرد، اما نه مرگی خونین و کثیف، که مرگ خاموشی چون پایان فیلم «لتیان»، هر دو خواهر را در خواب میبرد؛ آذر را غرق تصورات مالی و شهوت خویش و اکرم را آواره از تصورات برادرش و گناهکار دانستن خود به آرامشی ابدی رهنمون میکند.
یکی از ویژگیهای به تباهی کشاننده در بسیاری فیلمها طمع و زیادهخواهی شخصیت است؛ همان طمعی که مالک را نابود میکند، اینجا باعث میشود که آذر، با اینکه درآمد خوبی دارد، دست به نگهداری و پرورش قارچ توهمزا بزند و برای اینکه بتواند راحتتر به اهدافش برسد، آخرین قدم برای مرگ برادرش را برمیدارد و او را گم و گور میکند. گویی هیچوقت نبوده است. اما نکتهای که در یادداشت «زخم کاری» نیز گفتم، خون عاقبت دارد. در «بوتاکس» هم خون خرخره خواهران را میگیرد، اما نه مرگی خونین و کثیف، که مرگ خاموشی چون پایان فیلم «لتیان»، هر دو خواهر را در خواب میبرد؛ آذر را غرق تصورات مالی و شهوت خویش و اکرم را آواره از تصورات برادرش و گناهکار دانستن خود به آرامشی ابدی رهنمون میکند.
*******
۷.فیلم «بوتاکس» یک هشدار است. یک فریاد که جدی بگیریم مسائل خانوادگی را که میتواند چون داستان پدر بابک خرمدین به مسئله اجتماعی بدل شود. در این فیلم بوتاکس نه به معنای عملی که بر زیبایی میافزاید، که مادهای است که میتواند منجر به فلج شدن و حتی مرگ شود و قرار گرفتن یک کلینیک زیبایی تنها برای گمراه ساختن ماست که گمان کنیم عنوان فیلم از اینجا میآید. اما نه، این یک تمثیل است، آذر بوتاکس میکند، زیبایی ایجاد میکند، اما زیر پوستش، پر از کثیفی است. او باعث و بانی نابودی آن خانه است. شاید کار اکرم تنها به او کمک کرده باشد، اما بدون او نیز این اتفاق میافتاد؛ دیر یا زود. در پایان، فیلم «بوتاکس» با پرسوناژهای کم، لوکیشنهای محدود و بودجه مناسب، اثری است مینیمال و ساده که داستان و مفاهیمی عظیم، مهم و مهمتر از همه واقعی را برای ما نمایان میکند و لرزه بر انداممان میاندازد.
چلچراغ۸۳۴