تاریخ انتشار:۱۴۰۴/۰۵/۲۸ - ۰۰:۵۷ | کد خبر : 11263

زنده‌باد چاقی، زنده‌باد صلح

پیشنهادی برای شعار معقول آینده‌

بابا مطمئن بود من هیچ‌وقت نمی‌توانم بجنگم. چون یک بار در جبهه مجبور شده بودند از مسیر لوله‌مانند زیر یک پل رد شوند و هر بار که به ضخامت من نگاه می‌کرد با اطمینان خاطر می‌گفت حتی اگر از سر لوله هم داخل می‌شدم حتما یک جایی وسط راه گیر می‌کردم. مسیر استدلالش شاید خیلی درست نبود اما به نتیجه‌ی درستی می‌رسید.

دو سه دفعه‌ای سعی کردم برایش توضیح دهم من اساسا انسان صلح‌طلبی هستم هر بار بعد از شنیدن مبانی مفصل فلسفی و اجتماعی پاسیفیسم اومانیستی رادیکال من می‌گفت: «آفرین! حالا اگر هم یه وقت جنگ شد شما نرو.» و دوباره همان تصویر اگزوتیک سرباز عینکی خپل گیرکرده وسط لوله را با جزئیات کامل تشریح می‌کرد.

یک بار اتفاقی با هم «غلاف تمام فلزی» کوبریک را از تلویزیون دیدیم؛ وقتی سرباز پایل بیچاره که تازه نصف ضخامت من را هم نداشت، دخل گروهبان و خودش را آورد، یک ترس به ترس‌های بابا اضافه شد؛ فوبیای سربازی‌ رفتن من. اصلا همین شد که سفت گرفت تا من معاف شوم. یک بار براش توضیح دادم که آدم خودکشی با اسلحه نیستم. خیلی مختصر جواب داد: «اونو می‌دونم، نگرانِ جانِ گروهبانم».

سرباز پایل
سرباز پایل – نمایی از فیلم «غلاف تمام فلزی»

من هنوز هم به اندازه‌ی همان زمان پاسیفیست هستم و البته تقریبا دو برابر قطر آن زمانم را دارم. نمی‌دانم قطرم تا چه اندازه در این گرایش موثر بوده اما این را می‌دانم که انسان‌های چاقی که در لوله زیر پل‌ها گیر می‌کنند یا آدم‌های لاغری که در خانه‌های زهوار دررفته‌شان پشت شیشه‌های لرزان پنجره‌های سستشان از وحشت صدای پدافند و موشک و بمب می‌ترسند، حتما ارزشی بیشتر از یک عدد در گزارش خبری ساعت ۱۴ دارند.

این را می‌دانم که عبارت «تلفات ناچیز» توهین‌آمیزترین اختراع تاریخ بشر است. مطمئنم قربانیان جنگ‌های صلح‌طلبانه‌ی تاریخ به اندازه‌ی قربانیان جنگ‌های جنگ‌طلبانه مرده‌اند. اطمینان دارم اظهار تأسف هیچ نهاد بین‌المللی نمی‌تواند آن اعداد را دوباره تبدیل به کالبدهای چاق یا لاغرشان کند و به زندگی برگرداند.

بابا لابد دوست داشت من خیلی لاغرتر از حالایم بودم. لابد دلش می‌خواست من برای جنگ، جنگِ احتمالیِ آینده، برای عبور از لوله‌های احتمالی زیر پل‌های احتمالی آینده آماده باشم. اما خودم حالا که فکر می‌کنم می‌بینم شاید دنیا جای بهتری بود اگر همه‌ی آدم‌هایش آن‌قدر چاق بودند که نمی‌توانستند از میان لوله‌ها رد شوند.

شاید جهان با نظامی‌های چاقِ عینکیِ تنبل به جای امن‌تری تبدیل می‌شد. چه می‌دانم شاید اصلا شعار معقول آینده این باشد: زنده‌باد چاقی، زنده‌باد صلح.

نویسنده: ابراهیم قربان‌پور

این متن با صدای نویسنده در قسمت دوازدهم پادکست رادیوچل منتشر شد.

پادکست رادیوچل را می‌توانید در کست‌باکس، اپل پادکست و سایر پادگیرها بشنوید.

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: ابراهیم قربان‌پور

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟