تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۵/۰۸ - ۱۳:۱۴ | کد خبر : 6688

تو فکر یک سقفم

دختران و زنان زیادی از شهرهای کوچک به امید ساختن فردای بهتر و فرار از محدودیت ها ، راهی تهران می‌شوند

خوب، بد، زشت زندگی در خوابگاه‌‌های کارمندی زنان

پانیذ میلانی

خوابگاه برای خیلی‌ از ماها که تجربه‌اش را نداریم، شبیه خوابگاه دانشجویی کارتون جودی ابوت است. اتاق‌های خوابگاه‌ همان‌طور که در کارتون نشان می‌داد، تمیز و مرتب‌اند و هم‌اتاقی‌هایمان هم سالی مک‌براید و جولیا پندلتون هستند! فکر می‌کنیم در خوابگاه همیشه همه با هم دوست‌اند و خبری از دعوا و کشمکش و داستان‌های عجیب و غریب نیست. اما واقعیت همیشه آن‌طور که ما فکر می‌کنیم، نیست.

زندگی عاریه‌ای
اگر از روزهای دانشجویی هرکسی که حتی چند صباحی تجربه زندگی دانشجویی در خوابگاه را داشته بپرسید، شروع می‌کند به تعریف کردن خاطرات شیرین آن روزها، اما منظور ما همان چند صباحی نیست که دانشجویان به هوای درس خواندن دور هم جمع می‌شوند و بعد از تمام شدن درسشان هم هرکدام می‌روند دنبال زندگی خودشان. منظور ما سبک زندگی‌ای است که جدیدا خیلی نامحسوس و آرام، در پایتخت باب شده. این‌بار به جای دانشجویان و روزهای خوش دانشجویی، از دختران و زنانی می‌گوییم که با تمام داشته-هایشان به تهران آمده‌اند تا زندگی‌ جدیدشان را آن‌طور که خودشان دوست دارند، بدون ضرب و زور و محدودیت شروع کنند؛ زندگی‌ای که هیچ‌چیزش مال خودشان نیست. انگار که با همه داشته‌هایشان این زندگی را به امید ساختن فردای بهتر و فرار از چهارچوب‌های دست‌وپاگیر اجاره کرده‌اند، اما همیشه آن‌طوری نمی‌شود که ما انتظارش را داریم…

۱.انقلابی‌ها
از در مترو انقلاب که پیاده می‌شوید، با این صحنه مواجه می‌شوید: از زمین و زمان و آسمان برایتان تراکت تبلیغاتی خوابگاه می‌بارد. خوابگاه‌ها هم مثل همه چیزهای دیگر دسته‌بندی دارند؛ خوب، متوسط و قابل سکونت. خوابگاه‌های قابل سکونت معمولا در حوالی خیابان انقلاب و شاید کمی پایین‌تر هستند. اگر آدرسی را که روی تراکت‌ها نوشته شده، دنبال کنید، شما را به ساختمان‌های کهنه و قدیمی می‌رساند. روی سردر خیلی از این خوابگاه‌ها عبارت خوابگاه دانشجویی نقش بسته، اما اکثر دانشگاه‌ها که خوابگاه اختصاصی دارند؛ پس برای چه دانشجویان باید این‌جا بیایند؟ اگر دانشجویان این‌جا نمی‌آیند، پس چه کسانی این‌جا می‌آیند؟ این سوالی بود که از یکی از همین خوابگاه‌های دخترانه دانشجویی حوالی انقلاب می‌پرسم. متصدی ثبت‌نام می‌گوید: در تابستان دانشگاه‌ها خوابگاه اجاره نمی‌دهند. می‌پرسم در زمستان که خوابگاه دانشگاه‌ها فعال است، چه کسانی این‌جا اقامت دارند؟ طوری که انگار می‌خواهد سریع از این سوال رد شود، می‌گوید: شما یک ماه آزمایشی این‌جا اقامت داشته باشید، جو و فضا را ببینید، آدم‌هایی را که این‌جا هستند ببینید، اگر راضی بودید، قرارداد را تمدید می‌کنیم.
همهمه اتاق ثبت‌نام از دور شنیده می‌شود و نزدیک است بچه‌ها سر گرفتن اتاق، با یکدیگر دعوا کنند. یکی از کسانی که در خوابگاه اقامت دارد، می‌خواهد برای دوستانش که قرار است از راه دور بیایند، اتاق رزرو کند و دیگری هم در حال تحویل اتاق است. چند نفری هم در صف قرار دارند و تلفن اتاق لحظه‌ای از زنگ خوردن دست برنمی‌دارد.
می‌گویم دو نفر هستیم و خودم کارمند هستم و خواهرم دانشجو. برای رزرو اتاق آمده‌ام. تا می‌گویم دو نفر هستیم، چشمانش برق می‌زند و می‌گوید: «اجاره اتاق دو نفره زیاد است. اجاره اتاق دو تخته، وی‌آی‌پی ماهانه برای هر تخت یک میلیون تومان وعادی ۸۰۰ هزار تومان است. ودیعه هم اندازه اجاره است. ما یک ماهه قرارداد می‌بندیم. اگر دو نفر هستید، ودیعه رو باهاتون راه می‌آیم. ودیعه‌ را ۲۰۰ یا ۱۰۰ تومن برایت حساب می‌کنم.»
از حرف‌هایش متوجه می‌شوم متقاضی اتاق در خوابگاه باید مبلغی را به عنوان ودیعه پیش خوابگاه بگذارد. البته این مبلغ هنگامی که متقاضی بخواهد برای همیشه از خوابگاه برود، به او بازگردانده می‌شود. مبلغ ودیعه و اجاره برابر است. مثلا اجاره هر تخت در اتاق چهار تخته ماهی ۵۶۰ هزار تومان است و مبلغ ودیعه هم برای هر تخت اتاق چهار نفره ۵۶۰ هزار تومان است. اجاره و ودیعه اتاق هشت تخته هم نزدیک ۴۰۰ هزار تومان است. البته این خوابگاه برای کسانی که می‌خواهند برای یک شب تختی را اجاره کنند، مبلغ ۴۰ هزار تومان را در نظر گرفته.
فضای کلی ساختمان تنگ و خفه است. در همان راهروی باریک از اتاق ثبت‌نام تا آسانسور، پر از وسایل کهنه و غیرقابل استفاده است. از تخت و ساک لباس بگیر تا چند تکه چوب و فلز. آسانسور با سروصدای خیلی زیاد پایین می‌آید. به نظر می‌رسد سال ساخت آسانسور حداقل به زمان جنگ ایران و عراق برمی‌گردد. درِ آسانسور باز می‌شود و حدودا شش، هفت نفر از یک اتاقک کوچک بیرون می‌آیند. چند دختر دیگر که چندتایی از آن‌ها دانشجوی دانشگاه علم و صنعت و دیگری دانشجوی دانشگاه هنر هستند هم برای اجاره اتاق آمده‌اند. ازشان می‌پرسم مگر دانشگاه خوابگاه ندارد؟ یکی از آن‌ها می‌گوید: «نه! مرض دارند!»
همراه با مسئول ثبت‌نام وارد اتاقک آسانسور می‌شویم. آسانسور با تکان‌های شدید و چند بار خاموش و روشن شدن چراغ داخل اتاقک، می‌ایستد. بالاخره از شر هوای دم‌گرفته داخل آسانسور راحت می‌شویم و بیرون می‌آییم. کف خوابگاه از طبقه اول تا سوم با موکت و بعضی جاها هم با فرش رنگ‌وروپریده‌ای پوشانده شده. دسته‌های مو، تکه‌های غذا و هله‌وهوله، کاغذپاره و… را می‌بینی که به موکت چسبیده‌اند. در یک فضای ۲۰ متری که فضای مشترک بین اتاقک‌های طبقه سوم است، یک میز قرار دارد که روی آن از شانه تا لپ‌تاپ قرار دارد. به دسته چند تا از صندلی‌ها لباس‌های دخترانه آویزان است و دورتادور این سالن کوچک هم با ملحفه و بالش و چمدان و بند رخت و… پر شده. اتاق‌ها معمولا چهار تا هشت تخت دارند و تعداد اتاق‌های دو تخته کم است. کمتر اتاقی است که پنجره‌ای رو به خیابان داشته باشد، به همین دلیل اکثرشان کم‌نور هستند. اتاق‌ها بیشتر از ۱۰ متر نیستند و تخت‌های دو طبقه دورتادور اتاق را گرفته‌اند. خانم مسئول درِ هر اتاقی را که باز می‌کرد، چند دختر در کنار هم نشسته‌اند و هرکدام سرشان به کار خودشان است، طوری که انگار ما وجود نداریم. نگاهشان نشان می‌دهد چندان از هم‌اتاق جدید استقبال نخواهند کرد. طبیعی است که در اتاق به این کوچکی که هشت نفر هم در آن زندگی می‌کنند، هیچ‌چیز سر جای خودش نباشد. آشفتگی اولین چیزی است که با باز کردن درِ هر اتاق می‌بینید. از لباس‌های آشفته و آویزان بین زمین و هوا تا جزوه‌های جسبیده به موکت کف اتاق، از فرط تراکم به کسی اجازه ورود نمی‌دهد. از تک‌تک سلول‌های این فضا بوی نم و نا می‌آید. چند اتاق را می‌بینیم و سوار آسانسور می‌شویم. خانم مسئول چشمکی می‌زند و با لحنی که کمی شیطنت قاطی آن است، رو به من می‌کند و می‌گوید: «بذار این‌ها که رفتند، اتاق‌های خوب را نشانت می-دهم.» به طبقه بالا می‌رویم. این طبقه کمی خلوت‌تر است. درِ یکی از اتاق‌های خالی را باز می‌کند. اتاق مرتب است و یک پنجره دارد، اما چندان نورگیر نیست. اندازه اتاق به حدی است که چهار نفر به‌زور می‌توانند کنار یکدیگر بنشینند. بازدید اتاق‌ها که تمام شد، به اتاق ثبت‌نام برمی‌گردیم. صبر می‌کنم اتاق خلوت شود تا با خانم مسئول تنها شوم.
درباره جو خوابگاه می‌پرسم و می‌گویم برای خواهر دانشجویم نگران هستم. چه جور افرادی این‌جا می‌آیند و می‌روند؟
می‌گوید: «زندگی در خوابگاه قانون‌های خودش را دارد. این‌جا قرار نیست همه چیز آن‌طور که ما می‌خواهیم، باشد. آدم‌های مختلف با یکدیگر در یک اتاق زندگی می‌کنند که هر کدام هم عادت‌های خودشان را دارند. بعضی موقع‌ها بحث و دعوا بین بچه‌ها هست، اما نمی‌گذاریم درگیری بالا بگیرد.»
ساعت رفت‌وآمد در این خوابگاه از ساعت شش صبح تا ۱۱ شب است.
مسئول ثبت‌نام شماره‌اش را به من می‌دهد و می‌خواهد هر چه سریع‌تر و نهایتا آخر شب تکلیفم را مشخص کنم، تا اگر نخواستم، اتاق‌ را به بقیه افراد حاضر در صف بدهد. شماره‌اش را می‌گیرم و تشکر می‌کنم و از خوابگاه بیرون می‌آیم.
کمی بالاتر از خوابگاه همان دختری را می‌بینم که در اتاق ثبت‌نام داشت اتاقش را تحویل می‌داد. جلو می‌روم و از او درباره جو خوابگاه می‌پرسم؛ این‌که زندگی در خوابگاه چطوری است و چه مشکلاتی دارد و چه جور آدم‌هایی در این‌جا رفت‌‌وآمد می‌کنند. او می‌گوید: «کسی که بخواهد در خوابگاه زندگی کند، باید خیلی محکم باشد.»
می‌پرسم محکم از چه نظر؟
کمی من و من می‌کند و می‌گوید: «یعنی در خوابگاه هر کسی عادت مخصوص خودش را دارد. آدم‌های مختلف هستند؛ یکی تمیز است، یکی کثیف، یکی خروپف می‌کند، یکی لباس‌هایش را پرت‌وپلا می‌کند. کسی که می‌خواهد در خوابگاه بماند، باید از آن ویژ‌گی‌ها و عادت‌های سفت و سخت دست بکشد و یاد بگیرد با بقیه کنار بیاید.»
شنیده بودم در خوابگاه‌ها دعوا زیاد است و گاهی هم کار بیخ پیدا می‌کند. وقتی درباره این‌جور دعواها می‌پرسم، می‌گوید: «نگران نباشید، آن‌طوری دعوا نمی‌شود که کار به کتک‌کاری برسد. گاهی دعوای لفظی می‌شود، ولی فیصله پیدا می‌کند.»
تشکر و خداحافظی می‌کنم و از او جدا می‌شوم و به راهم ادامه می‌دهم.

۲.بی‌حاشیه‌ها
تعریف این خوابگاه را زیاد شنیدم و در یکی دو پیج اینستاگرامی هم تبلیغشان را دیده‌ام. با شماره تلفنی که در پیج اینستاگرامشان گذاشته‌اند، تماس می‌گیرم و درباره مبلغ اجاره و ودیعه می‌پرسم. مبلغ اجاره ماهانه این خوابگاه برای هر تخت اتاق‌های چهار تخته ۸۴۰ تومان، چهار تخته کوچک‌تر ۵۱۰ تومان، هفت تخته ۴۴۰ و برای اتاق‌های هشت تخته ۴۰۰ تومان است. در این خوابگاه هم مبلغ ودیعه و اجاره ماهانه با هم برابر است.
خوابگاه در خیابان ویلاست. ساختمان خوابگاه نو و تر و تمیزتر از خوابگاه حوالی میدان انقلاب است. دختر خانم خوش‌برخوردی همراه با من داخل می‌شود. سراغ اتاق مدیر را می‌گیرم و او هم با ملایمت دفتر سرپرست خوابگاه را نشانم می‌دهد. در را که باز می‌کنم، خانم جوانی با لباس راحتی روی مبلی لم داده. اتاق اصلا شبیه اتاق مدیرها نیست؛ انگار اتاق یکی از ساکنان خوابگاه است. اول فکر می‌کنم اشتباه آمده‌ام، اما وقتی می‌پرسم، متوجه می‌شوم سرپرست خوابگاه خود اوست. برخورد صمیمی و راحتی دارد، جوری که حس غریبی نمی‌کنم. اتاق‌ها را تک به تک و با حوصله نشانم می‌دهد. خبری از شلختگی و نامرتبی خوابگاه میدان انقلاب نیست. کف زمین با سرامیک شیری‌رنگ پوشانده شده و مشخص است به تازگی تمیز شده. اتاق‌های بزرگ‌تر نورگیرتر هستند و اتاق‌های کوچک‌تر و ارزان‌تر در انتهای راهروهای هر طبقه قرار دارند و تاریک‌تر و دل‌گیرترند. این‌جا مانند خوابگاه قبلی آشفته و به‌هم‌ریخته نیست، اما نمی‌شود گفت همه چیز خیلی عالی است. این‌جا هم آدم‌های مختلف با تفکرات و عقاید مختلف کنار هم زندگی می‌کنند؛ از کارمند تا دانشجو.
ساکنان بعضی اتاق‌ها از ورود فرد جدید استقبال نمی‌کنند و بعضی دیگر وقتی در باز می‌شود، سلام علیک گرمی می‌کنند و خوشامد می‌گویند. بعضی اتاق‌ها مرتب است و بعضی دیگر هم کمی شلوغ‌تر است. از خانم مسئول می‌پرسم برای خواهرم که دانشجو است، نگرانم. تابه‌حال تجربه زندگی خوابگاهی را نداشته… حرفم را قطع می‌کند و می‌گوید: «نگران نباشید، ما قبل از پذیرش درباره متقاضیان تحقیق می‌کنیم و هرکسی را هم پذیرش نمی‌کنیم. ما این‌جا از تمام شهرها دختر داریم؛ از ایلام بگیر تا مازندران. از همه جای ایران، شهری نیست که از آن‌جا دختر نداشته باشیم.»
از شرایط خوابگاه می‌پرسم. در این‌باره می‌گوید: «ساعت رفت‌وآمد در خوابگاه ما ساعت ۱۱ است. خانم‌ها تا سن ۳۵ سالگی می‌توانند در خوابگاه ما حضور داشته باشند. در ضمن اگر شب آقایی شما را می‌رساند، به او بگویید حتما چند کوچه بالاتر شما را پیاده کند. سر کوچه هم نیاید. بالاخره چند خانم در خوابگاه اقامت دارند و رعایت این مسائل ضروری است.»
از این خانم مسئول هم تشکر می‌کنم و بعد از خداحافظی خوابگاه را ترک می‌کنم.

۳.به وقت لاکچری‌بازی
مثل همه چیزهایی که لاکچری‌اش با سرعت وارد بازار می‌شود، پانسیون و خوابگاه‌ها هم عقب نماندند و به‌سرعت وارد فاز لاکچری‌بازها شدند. طبیعتا اکثر کسانی که خوابگاه را برای زندگی انتخاب می‌کنند، خیلی پول‌دار نیستند، اما به نظر می‌آید برخی دیگر آن‌چنان هم در مضیقه مالی نیستند، تا جایی که از پس ودیعه ۱۲۰۰ و اجاره ماهانه ۱۲۰۰ برای هر تخت اتاق‌های دو نفره برمی‌آیند. البته اتاق‌های بالکن‌دار کمی گران‌تر هستند و اجاره هر تخت آن‌ها ماهی ۱۴۰۰ است. این خوابگاه اتاق یک تخته ندارد. برای بازدید از یکی از این خوابگاه‌های لاکچری، بعد از هماهنگی به سمت آدرسی که در صفحه اینستاگرامشان مشخص کرده‌اند، می‌روم. خوابگاه کمی بالاتر از خیابان بهشتی قرار دارد. درِ ورودی رو به حیاط دل‌بازی باز می‌شود. محوطه ورودی آپارتمان هم آرام و خنک است. همه چیز مرتب و تمیز در کنار یکدیگر چیده شده‌اند. حتی یک چوب کبریت اضافی هم روی زمین نیست.
مسئول ثبت‌نام هم خانمی مودب و آراسته است. در همان ابتدای ورود و بعد از سلام و علیک طوری که انگار جواب سوالش حتما باید بله باشد، با وسوال خاصی می‌پرسد دانشجو هستی دیگه؟ هول می‌کنم و می‌گویم: بله دانشجو هستم. سری تکان می‌دهد و می‌گوید: موفق باشی.
این خوابگاه هم با آن‌که لاکچری است، اما متقاضیانش کم نیست. در همان پنج دقیقه حضور من در اتاق ثبت‌نام، سه نفر برای رزرو اتاق تماس می‌گیرند. خانم مسئول با آرامش اتاق‌ها را یکی یکی به من نشان می-دهد. این خوابگاه‌ از سایر خوابگاه‌ها کم‌جمعیت‌تر و ظرفیت آن ۳۰ نفر است. اتاق‌های خوابگاه همگی مبله هستند و علاوه بر تخت‌خواب، میز و صندلی و کمد دیواری‌ هم دارند. هر طبقه حمام و دست‌شویی به همراه آشپزخانه مجهز به ماکروفر، لباس‌شویی، آب‌سردکن و آب‌میوه‌گیری و اینترنت اختصاصی خودش را دارد. در هر طبقه سه اتاق دو نفره قرار دارد. خبری از آشفتگی و نامرتبی در این خوابگاه نیست. همه چیز آرام است. حتی ساکنان هنگام بالا و پایین کردن پله‌ها حواسشان به صدای قدم‌هایشان است و آرام می‌روند و می‌آیند. یک اتاق مطالعه هم در طبقه آخر هست که در مجاورت پشت‌بام قرار دارد.
اکثر اتاق‌ها خالی هستند و ساکنان در این ساعت کمتر در خوابگاه حضور دارند. مسئول خوابگاه درِ یکی از اتاق‌ها را که دخترخانمی در آن حضور دارد، می‌زند و برای ورود اجازه می‌گیرد. دخترخانم مهربانی با ظاهری مرتب و پیراهنی اتوکشیده پیش پای ما بلند می‌شود و سلام می‌دهد. با لحنی ملایم از خانم مسئول می‌پرسد: قرار است هم‌اتاقی من بشوند؟ او هم جواب می‌دهد: اگر قسمت بشود. اتاق را می‌بینیم و خداحافظی می‌کنیم و به طبقه پایین برمی‌گردیم. در طبقه پایین هم یک اتاق با تلویزیون ۴۹ اینچی صفحه ال‌ای‌دی و یک سرویس مبل اِل‌شکل قرار دارد. دو دخترخانم که از بچه‌های خوابگاه هستند، در این اتاق نشسته‌اند و با صدای خیلی آرام با یکدیگر صحبت می‌کنند. وقتی متوجه ورود ما می‌شوند، لبخند می‌زنند.
از این اتاق به همان اتاق ثبت‌نام برمی‌گردیم. از خانم مسئول درباره بچه‌های این‌جا می‌پرسم. می‌گوید: ۹۰ درصد بچه‌های این‌جا دانشجو هستند. ما برای جلوگیری از هرگونه بحثی طبقه‌ها را بر اساس سن و شغل دسته‌بندی کرده‌ایم. کارمندان و کسانی را که سن بیشتری دارند، در یک طبقه اسکان دادیم و دانشجویان و کسانی که سنشان کمتر است، در یک طبقه. ساکنان هر طبقه از نظر سن و شغل با یکدیگر سنخیت دارند.
می‌پرسم: تا چند وقت می‌شود در این خوابگاه ماند؟
می‌گوید: کسانی هم بوده‌اند که از زمان تاسیس ما یعنی یک‌سال و نیم با ما بوده‌اند. اما قراردادها یک ماهه است.
از خانم مسئول ثبت‌نام تشکر می‌کنم و از این خوابگاه‌ هم بیرون می‌آیم.

خوابگاه‌های دانشجوییvs خوابگاه‌های کارمندی

حالا که فضای خوابگاه‌ها را از نزدیک دیدیم، تصمیم گرفتیم با یکی از کسانی که مدتی در یکی از این خوابگاه‌ها اقامت داشته، صحبت کنیم تا بفهمیم جو و فضای داخلی خوابگاه‌ چطور است؟
این خانم که هم تجربه زندگی در خوابگاه دانشجویی در دوران تحصیلش را دارد و هم مدتی برای کار در یکی از خوابگاه‌های حوالی خیابان مطهری اقامت داشته، درباره فضای کلی و جو خوابگاه‌های کارمندی می‌گوید: «می‌توانم بگویم خوابگاه‌های دانشجویی از نظر جو و فرهنگ زمین تا آسمان با خوابگاه‌هایی که بانوان برای کار اقامت در آن را انتخاب می‌کنند، فرق دارد. آن امنیت و حس خوبی که در خوابگاه‌های دانشجویی وجود دارد، اصلا در خوابگاه‌های خودگردان تهران دیده نمی‌شود. چون خوابگاه دانشجویی تحت نظر دانشگاه است. از نظر امنیت و جو و فرهنگ هم ساکنان خوابگاه‌های دانشجویی برای درس خواندن این مکان را برای اقامت انتخاب کرده‌اند. اما خوابگاه‌هایی که افراد برای کار به آن‌جا می‌آیند، یعنی به ته خط رسیده‌اند که مجبور به چنین انتخابی شده‌اند و چاره دیگری نداشته‌اند. بنابراین با هر روحیه و هر فرهنگی در این خوابگاه حضور دارند. آدم‌هایی که حتی متوجه نیستند وقتی فردی در اتاق خواب است، نباید با صدای بلند صحبت کنند و مسائلی از این دست.»

زندگی در کنار دستگاه سمباده و هم‌اتاقی ناخن‌کار
از او می‌خواهم کمی بیشتر از تجربیاتش و آدم‌های مختلف خوابگاه بگوید. مثلا تعریف می‌کند هم‌اتاقی ناخن‌کاری داشتند که در اتاقی که برای همه ساکنان اتاق است، دستگاه کارش را روشن می‌کرد و شروع می‌کرد به تمرین کردن. سروصدای کار یک طرف و گرد و غبار و خاک ناشی از سمباده زدن ناخن از طرف دیگر، صدای ساکنان دیگر اتاق را درآورده بود. بالاخره چند تا از ساکنان به او تذکر دادند که این‌جا اتاق ما هم هست و ما هم در این اتاق زندگی می‌کنیم. اما فرد مذکور نه‌تنها عذرخواهی نکرد، بلکه با داد و فریاد گفته بود این‌جا اتاق من است و تا یک هفته هم با همه قهر کرده بود.
او می‌گوید خیلی از افرادی که در این خوابگاه بودند، اصلا فرهنگ زندگی شهری را بلد نبودند و فکر می‌کردند می‌توانند با هرکس هرطور بخواهند، رفتار کنند. اصلا نمی‌دانستند خیلی از کارها را نباید انجام داد، چراکه به دیگران آسیب می‌رساند.

تک‌فرزندها به خوابگاه نیایند!
از او می‌پرسم برای زندگی در خوابگاه چه چیز‌هایی را باید بدانیم؟ او می‌گوید: «البته بنا به منطقه‌ای که خوابگاه در آن قرار دارد و شهریه‌اش، شرایط خوابگاه‌ متفاوت است. بعضی خوابگاه‌ها که اتاق‌های یک یا دو نفره هم دارند، برای کسانی که به حریم خصوصی خیلی اهمیت می‌دهند، خوب است. اصولا کسانی که مثلا به یک صدای کوچک حساس هستند و کوچک‌ترین صدایی جلوی خوابیدن آن‌ها را می‌گیرد، باید فکر زندگی کردن در خوابگاه را از سرشان بیرون کنند. برای زندگی در خوابگاه ذهن باید آماده باشد، اگر در خانواده تک‌فرزند بودند و به آن‌ها در محیط خانواده بسیار بها داده می‌شده یا خیلی نسبت به نظافت و تمیزی حساس هستند، حوصله سروصدا و آدم‌های غریبه را ندارند و ارتباط اجتماعی خوبی هم ندارند، بهتر است خانه مجردی بگیرند، چراکه این‌طوری کمتر اذیت می‌شوند.»

زنبیل برای صف حمام
تعریف می‌کند اوایل که وارد خوابگاه شده و با قوانین خیلی آشنا نبوده، منتظر مانده تا نفر قبلی از حمام بیرون بیاید، اما شش ساعت مدام منتظر مانده و هر دفعه که می‌خواسته به حمام برود، می‌دیده که داخل حمام فرد دیگری است. تا این‌که بعد از شش ساعت یکی از هم‌اتاقی‌ها به او توضیح می‌دهد برای حمام رفتن باید جا گرفت، وگرنه تا صبح هم وقتش نمی‌شود. این‌طور که باید بروی پشت درِ حمام و به کسی که داخل است، بگویی که فلانی آمدی بیرون، بیا اتاق فلان نوبت من است.

از چاله به چاه می‌افتید اگر…
او تعریف می‌کند تعداد افرادی که بدون تخصص برای کار از شهرهای کوچک به تهران می‌آیند، در این خوابگاه کم نیست. از همه شهر‌ها هستند، اما تعداد کسانی که از شهرهای غربی به تهران می‌آیند، بیشتر است. فشار خانواده‌ها برای ازدواج، دیدگاه‌های سنتی و… همه باعث می‌شود یک دختر مجبور شود دست به چنین انتخابی بزند. طبیعی هم هست که در این صورت استقلال و آزادی بیشتری دارد، اما اگر تخصصی نداشته باشد که به آن تکیه کند، وضعش از قبل هم بدتر می‌شود.
او تعریف می‌کند که آن هم‌اتاقی ناخن‌کارش که از یک شهر کوچک هم به تهران آمده بود، بعد از مدتی زمان بیرون ماندنش از خوابگاه زیاد می‌شود و شب‌ها دیروقت به خوابگاه برمی‌گردد. مسئولان خوابگاه که در ابتدای ثبت‌نام بسیار سخت‌گیر به نظر می‌رسیدند، کاری به ساعات رفت‌وآمد او نداشتند. کار به جایی کشید که کم‌کم او ساعت شش صبح به خوابگاه برمی‌گشت. کم‌کم بیشتر به ظاهرش می‌رسید و پول بیشتری هم در دستش بود. وقتی از او می‌پرسیدیم کجا می‌روی، هربار می‌گفت می‌روم دربند! بدترین قسمت ماجرا هم برخورد کارکنان خوابگاه با او بود که به‌راحتی با او کنار می‌آمدند و کاری به ساعت رفت‌وآمد او نداشتند، در صورتی که روزهای اول بسیار سخت‌گیر به نظر می‌رسیدند. زندگی در خوابگاه یک نوع زندگی جمعی است. درنهایت این دختر از کارش استعفا داد و از خوابگاه هم رفت.

زخم باز روی فرش خوابگاه
افراد مختلفی در خوابگاه‌ها زندگی می‌کنند. تراکم در بعضی خوابگاه‌ها بسیار بالاست و این خود سبب گسترش بیماری‌های بسیار زیادی در محیط‌هایی مثل دست‌شویی یا آشپزخانه می‌شود. از دوستمان که مدتی در خوابگاه زندگی کرده‌، درباره تمیزی و نظافت خوابگاه‌ها می‌پرسم. می‌گوید: «احتمال بیماری در این خوابگاه‌ها بسیار بالاست و همه باید مراقب خود باشند و نکات بهداشتی را رعایت کنند. مثلا ما یک هم‌اتاقی داشتیم که از یکی از شهرهای کوچک به خوابگاه آمده بود. تحصیلات و تخصص کاری نداشت و به همین خاطر مجبور بود به شغل‌های کم‌درآمد روی بیاورد. مثلا صندوق‌دار رستوران‌ها بشود. متاسفانه صاحب‌کاران هم از همین ناآگاهی او سوءاستفاده می‌کردند و حقوقش را درست پرداخت نمی‌کردند. انواع و اقسام بیماری‌ها را داشت، اما پی‌گیری نمی‌کرد. اکثر حقوقش را برای خانواده‌اش می‌فرستاد و آخر ماه اصلا پولی برای خودش باقی نمی‌ماند که بخواهد خرج خودش کند. یک بار خودم او را به خاطر زخم پایش به دکتر بردم، فقط به این خاطر که ما هم روی همان فرشی راه می‌رفتیم که او با پا‌هایی که زخم باز داشت، راه می‌رفت. همه نگران سلامتشان بودند، اما کسی چیزی به او نمی‌گفت، تا درنهایت من او را به دکتر بردم و دکتر زخمش را پانسمان کرد و خوب شد.»
او درباره فضاهای عمومی مثل دست‌شویی یا آشپزخانه‌های این خوابگاه‌ها می‌گوید: «دست‌شویی‌ها را با این‌که یک روز در میان، یا هر روز می‌شویند، اما باز هم امکان انتقال عفونت برای خانم‌ها در این مکان‌ها زیاد است. باید خیلی مسائل بهداشتی را رعایت کرد. در آشپزخانه هم وضع به همین صورت است. آشپزخانه هم باید هر روز شسته شود. خوبی خوابگاه‌های کم‌جمعیت‌تر در همین مسئله و تمیزی و نظافت بیشترشان است.»

تخته نرد، تشت لباس دسته‌جمعی و بستنی‌های دم غروب
او می‌گوید زندگی در خوابگاه خوبی‌های خودش را هم دارد؛ مخصوصا برای کسانی که شخصیتشان شکل گرفته و زود تحت تاثیر قرار نمی‌گیرند، آزادی و استقلال خوبی دارد که از این نظر نکته مثبتی است. یا کسانی هم هستند که روحیه جمعی خوبی دارند. مثلا دخترخانم شاد و شنگولی در خوابگاه بوده که کمی هم آرایشگری می‌دانسته. او موهای همه بچه‌های خوابگاه را کوتاه می‌کرد، یا بستنی‌ خوردن‌های دسته‌جمعی دم غروب در حیاط، لباس شستن‌های دسته‌جمعی، آواز خواندن‌ها، تخته نرد بازی کردن و… همه از خاطرات خوشی است که از روزهای خوابگاه با خود دارد. می‌گوید اگر همین دور هم جمع شدن‌های آخر شب و بگو و بخندها نبود، اصلا نمی‌توانست دوری از خانواده‌اش را تحمل کند.
او می‌گوید: «خوابگاه برای کسی که بلد است چطور حد تعادل را رعایت کند و زود صمیمی نشود یا خیلی خشک نباشد، جای خوبی است.»

دختران پرتلاش شهرستانی
با آینده‌های درخشان
او ادامه می‌دهد: «آدم‌های شریف در بین ساکنان خوابگاه کم نیستند، مثلا دخترانی که درس‌خوانده و تحصیل‌کرده هستند، ولی در شهر کوچک خودشان نمی‌توانند کاری پیدا کنند. از طرف دیگر، فشارهای جامعه سنتی باعث می‌شود آن‌ها به تهران بیایند. اگر کسی تخصص داشته باشد و تلاش کند، قطعا موفق می‌شود و نسبت به شهر کوچکی که در آن بوده، پیشرفت می‌کند. مثلا دختر پرتلاشی را به یاد دارم که شب‌ها در کتاب‌خانه ویراستاری می‌کرد. فرد بی‌حاشیه‌ای بود و سرش به کار خودش بود. در کارش هم بسیار موفق شد و توانست آینده خوبی را برای خودش رقم بزند. عده‌ای برای درس خواندن، کار کردن و استفاده از کلاس‌های آموزشی که در شهرشان به دلیل کمبود امکانات وجود نداشت، آمده بودند. کسانی که تخصصی دارند، قطعا موفق می‌شوند. دیدن این تلاش‌ها برای کسانی که برای کار و نه برای حاشیه آمده‌اند، بسیار قشنگ است.

سخت‌گیری‌هایی که نتیجه
برعکس می‌دهد
همه ما از گوشه و کنار زیاد از سخت‌گیری‌های خوابگا‌ه‌های دانشجویی دولتی می‌شنویم. از سخت‌گیری‌ها بر سر ساعات رفت‌وآمد دختران تا لباس و احضار پدر و مادر دانشجویان برای نیم ساعت تاخیر. همه این عوامل باعث می‌شود گزینه خوابگاه‌های خودگردان در ذهن خیلی از دختران دانشجوی کم‌سن‌وسال شکل بگیرد. اما این سخت‌گیری‌ها و رفتن دختران به سوی این خوابگا‌ه‌ها چه تاثیری بر رفتار و آینده این دختران دارد؟ کدام‌یک از این دو فضا برای دختران ۱۸، ۱۹ساله‌ای که از شهرهای کوچک می‌آیند، مناسب‌تر است؟ این سوال را از دوست عزیزی که تجربیاتشان را با ما مطرح کردند، می‌پرسم. او جواب می‌دهد: «فضای خوابگاه خودگردان به هیچ عنوان برای دانشجویان، خصوصا دختران چشم‌وگوش‌بسته، مناسب نیست، زیرا شخصیت آن‌ها شکل نگرفته و به‌شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرند و همه چیز برایشان عوض می‌شود. همین رفتارهای هم‌اتاقی‌ها مثل آرایش کردن و شب به مهمانی رفتن و… به چشم یک دختر ۱۸، ۱۹ ساله که دنبال تفریح و آشنایی با جنس مخالف است، جذاب است. برای او جذاب است که کارهایی را بکند که شاید هیچ‌وقت در شهر خودش انجام نداده و روح خانواده‌اش هم خبر نداشته باشد، اما پشت این جذابیت خطرات بسیاری نهفته است. این جاه‌طلبی ممکن است این دختر چشم‌وگوش‌بسته را که تابه‌حال با چنین چیزهایی مواجه نشده، به راه‌های خلاف مثل مواد مخدر و… بکشاند. این یعنی یک دختر چشم‌وگوش‌بسته تبدیل می‌شود به چیزی که خودش هم هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد. اول برای تفریح و هیجان، بعد چیزهای دیگر…
حتی من شنیدم در خوابگاه‌های خودگردان تهران یا بعضی شهرها افراد غریبه‌ای که ساکن خوابگاه نیستند هم رفت‌وآمد دارند و به نظر می‌رسد مسئولان هم هیچ توجهی به این موضوع ندارند.
به همین خاطر می‌گویم فضای خوابگاه مناسب افراد جوان و کم‌سن‌وسال نیست. با تمام سخت‌گیری‌ها، این افراد بهتر است در همان محیط‌های بی‌حاشیه خوابگاه‌های دانشجویی باشند که از همه نظر، چه امنیتی چه فرهنگی و چه بهداشتی، رسیدگی بهتری دارند.»

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: پانیذ میلانی

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟