تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۰۸ - ۰۵:۳۷ | کد خبر : 3050

ما باختیم چون برنده نشدیم

تماشای پشت‌پرده و حاشیه‌های فوتبال از قیف وارونه حامد وحیدی چرا تماشای سلبریتی‌ها و سلاطین توپ و مستطیل سبز و شکستن تخمه و مدهوش شدن مقابل شعبده‌بازی بوفون، مسی، رونالدو و دیگران نیازی به صغری کبری چیدن دارد؟ در نمایشنامه‌ «شاه لیرِ»‌ ویلیام شکسپیر یکی از بزرگ‌زادگان درباری به نام کِنت، بزرگ‌زاده دیگری به نام […]

تماشای پشت‌پرده و حاشیه‌های فوتبال از قیف وارونه

حامد وحیدی

چرا تماشای سلبریتی‌ها و سلاطین توپ و مستطیل سبز و شکستن تخمه و مدهوش شدن مقابل شعبده‌بازی بوفون، مسی، رونالدو و دیگران نیازی به صغری کبری چیدن دارد؟

در نمایشنامه‌ «شاه لیرِ»‌ ویلیام شکسپیر یکی از بزرگ‌زادگان درباری به نام کِنت، بزرگ‌زاده دیگری به نام ادوارد را در مقام تحقیر «فوتبال‌باز پَست» یا فرومایه می‌خواند. این یعنی در آن سال‌ها از نظر داراها فوتبال ورزشی خاص بوده است؛ خاصِ «مردمان پست و فرومایه» یعنی همان ندارها. با گذشت ۳۰۰ سال از نگارش «شاه لیر» و با همه تلاش‌هایی نیز که صورت گرفته، فوتبال با تمام مدرن‌شدن‌هایش هم‌چنان ماهیت خود را حفظ کرده و جایگاهی رفیع‌تر از طبقات فرودست جامعه عایدش نشده است. همان‌ها که با آن رویاهای دور از دسترسشان را محقق‌شده دیدند، ناکامی‌های اجتماعی را با طعم شیرینش فراموش کردند، با حواشی‌های کاذب و بطالت‌بارش سرخوش شدند، برای زیست اتوپیک در مرزی مقتدر پیرامون باشگاه مورد علاقه‌شان چه کتک‌ها که نزده و چه نیشترها که تناول نکرده‌اند و دست آخر در تقابل نبرد نابرابر و تسلط سرمایه‌داری، تنها لعبتکان و بندگانی در نقش قهرمان تنها و بی‌یاور فیلم‌ها قربانی کارگردانی آن‌ها شدند. اما در آستانه تولد فیفا، این نهاد مقتدر، ‌هدایت‌کننده و پر از رازهای ناگفته و البته مالامال از حاشیه‌هایی برملا شده، فوتبال ۱۱۳ سال اسارتش زیر چکمه‌های آن را یکی از همین روزها جشن خواهد گرفت. فوتبالی که می‌توان از زاویه هر چل‌تکه عنصر جادویی‌اش «توپ» به آن نگاه کرد. معجونی آمیخته از نادانسته‌ها، اسرار جنگی، دنیای خرافی، رویکردهای فلسفه و خاستگاه‌های جامعه‌شناسی گرداگرد فوتبال که کمتر به آن‌ها پرداخته شده پیش روی ماست؛ اتمسفر غریب و حیرت‌انگیزی که کمی آن‌سوتر از هیاهوی پرزرق‌وبرق فوتبال برای مرورش توسط مجذوبان فوتبال خودنمایی می‌کند.

۱

آلبر کامو همان‌قدر که نویسنده‌ای ماندگار در تاریخ ادبیات بود، دروازه‌بانی خوش‌استیل نیز بوده است! او در سال ۱۹۳۰ سنگربان شماره یک تیم فوتبال سن‌پیتر الجزایر بود. دوستانش که از نزدیک او را می‌شناختند شهادت می‌دهند که او از کودکی عاشق دروازه‌بانی بود. اما فوتبال برای کامو آمیخته‌ای از دستاوردهای فلسفی و متفاوت نسبت به مردم عادی با خود داشت. او یک عشق گلری بالفطره بود. دروازه‌بانی را ستایش می‌کرد و به طعنه علت این عشق را دیرتر خراب شدن کفش‌هایش عنوان می‌کرد. کامو که در خانواده فقیری بزرگ شده بود و از لحاظ مالی نمی‌توانست به سراغ ورزش‌های گران‌قیمت‌تر برود، یکی از مومنان همیشگی فوتبال بود. مادربزرگش هر شب کف کفش‌هایش را به‌دقت وارسی می‌کرد و اگر می‌دید زیادی ساییده شده، کتک جانانه‌ای نثارش می‌کرد. کامو یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای دوران دروازه‌بانی‌اش را در مصاحبه‌ای چنین عیان می‌سازد:‌ «دروازه‌بانی به من آموخت که توپ هرگز در آن‌جایی که توقع داری، ظاهر نمی‌شود. در زندگی آدم هم ظاهرا وضع به همین منوال است، به‌ویژه در شهرهای بزرگ که آدم‌ها درواقع آن چیزی نیستند که وانمود می‌کنند.» فوتبال اگر در آن سال‌های ملتهب دهه ۳۰ تا ۶۰ میلادی برای بسیاری شروع یک دلدادگی محض و تسلیم شدنی بدون خواسته بود، اما برای نویسنده‌ای مثل کامو آشکارا نقطه تلاقی یک نگرش و منظری جدید برای اندیشه‌ورزی محسوب می‌شد.

۲
فوتبال گاهی استعاره‌ از جنگ است و گاهی نیز خود به جنگی تمام‌عیار مبدل می‌شود. «گل طلایی» دیگر تنها چاره هیجان‌انگیز تعیین برنده حساس‌ترین آوردگاه‌های فوتبالی نیست. طرفداران پروپاقرص فوتبال جایی را که پیش از این به پیروان متعصب آیین‌ها، شیفتگان احساسات وطن‌پرستانه و علاقه‌مندان مسائل سیاسی تعلق داشت، اشغال کرده‌اند. همان‌طور که غالبا در مورد مذهب، شور وطن‌پرستی و سیاست اتفاق می‌افتد، فوتبال هم می‌تواند تنش‌ها را به اوج برساند و در این راه البته که چه فجایع وحشتناکی که به نام آن صورت نگرفته است.
در سال ۱۹۶۹ میان هندوراس و السالوادور، این دو کشور کوچک و فقیر آمریکای مرکزی، جنگی بی‌رحمانه درگرفت که بیش از یک قرن دلایلی برای بی‌اعتمادی نسبت به یکدیگر گرد‌آورده بودند. کار به جایی رسیده بود که هندوراسی‌ها عامل بی‌کاری در کشورشان را مهاجرت السالوادوری‌ها و السالوادوری‌ها عامل فقر و گرسنگی مردمانش را عملکرد خصمانه دولت هندوراس در صادرات مواد غذایی دانستند. هر سال که می‌گذشت، آتش این کینه و عداوت شعله‌ورتر می‌شد و کار به جایی رسید که حتی بر زبان راندن نام این کشورها نیز تاوان سنگینی به همراه داشت. اما نقطه انفجار درگیری و جنگ جایی متفاوت‌تر از سیاست و اقتصاد بود.
فینال جام باشگاه‌های آمریکای مرکزی و لاتین در سال ۱۹۷۰ و دیدار تیم‌های بازی تگوسی‌گالیا و سان‌سالوادور تاریخ را برای این دو کشور در سال‌های بعد تیره و تار کرد. ماجرا از یک تکل ساده و خطایی در گوشه‌ای از زمین آغاز شد. به فاصله چند ساعت از این تکل تاریخی چندین نفر در بیرون استادیوم بر اثر درگیری‌ها جان خود را از دست دادند و یک هفته بعد نیز این دو کشور برای نخستین بار تمامی روابطشان را با یکدیگر قطع کردند. هندوراس ۱۰۰ هزار روستایی السالوادوری را که از تکنسین‌های کشاورزی و صنعتی هندوراس در آن کشور بودند، اخراج کردند و تانک‌های السالوادور پشت خاکریزهای هندوراسی‌ها کمین کردند. فوتبال این‌بار به جای صلح و دوستی و شعارهای مهربانانه و به‌ظاهر اخلاقی‌اش زندگی و آینده هزاران نفر را یک‌باره نابود کرد تا نامش در کنار توصیفات سفید همیشگی کمی نیز کدر شود؛ همانند رنگ تو‌پ‌های فوتبال در آن دوران.

۳

بی‌رحمی فوتبال تنها معطوف به ناله‌های بازیکنان مصدوم و گل‌های به ناحق پذیرفته‌شده در رقابت‌های حساس نیست. شاید دنیا و حباب معلق در هوای فوتبال گاهی بی‌رحمانه‌تر از خودِ فوتبال باشد، اما در کنار این احوالات توانسته تا لحظاتی انگشت‌شمار را نیز غیرعامدانه بیافریند. جنگ داخلی خونین و ویران‌گر فدراسیون نیجریه معروف به جنگ بر سر استقلال ناحیه «بیافرا» که نفت و طمع کمپانی‌های نفتی عامل آن بودند، از ژوییه ۱۹۶۷ آغاز و تا سال ۱۹۷۰ طول کشید. جنگی غیرانسانی و نابرابر که باعث مرگ ۵۰۰ هزار تن ازجمله ۴۰۰ هزار غیرنظامی شد. اگر آن روزها و پس از سه سال شلیک شبانه‌روزی کسی مدعی خاتمه جنگ با بهره جستن از تاکتیک «فوتبال» می‌شد، محال بود حتی یک نفر هم چنین فرضیه‌ای را بپذیرد. اما وقتی در یکی از روزهای پایانی ماه ژوئن و درحالی‌که در سمت دیگر کره زمین و در مکزیک برزیل با پله محبوبش مقابل غول‌های ایتالیا آماده برگزاری دیدار نهایی جام جهانی ۱۹۷۰ بودند، طرفین درگیر در جنگ نیجریه و بیافرا در توافقی عجیب جنگ را برای شنیدن گزارش رادیویی بازی و تصویرسازی هنرنمایی پله چند ساعتی متوقف کردند. آتش‌بسی که هرگز نقض نشد و کاملا تصادفی با گل‌زنی پله و خوشحالی مشترک طرفین نزاع از استمرار جنگی خونین جلوگیری کرد.

۴

فوتبال اگر با پول‌های سرشار و ستارگان میلیاردی‌اش اسباب صنعتی خوشبخت‌کننده را برای عده‌ای به همراه داشته، اما در درونش خرافات اندود نیز شده تا به همراه سرمنشأهای بدبیاری‌ها همانند غباری گذرا بر پیکر این رشته ورزشی بنشیند.
همه می‌دانند که بعضی کارها بدیمن است؛ یعنی بدبیاری می‌آورد، مثل پا گذاشتن روی قورباغه یا پا گذاشتن روی سایه درخت، قدم زدن زیر نردبام، خوابیدن به پشت، باز کردن چتر زیر سقف، شمارش دندان یا شکستن آینه. اما در مقایسه با نحسی‌های فوتبال، این‌ها هیچ است. کارلوس بیلاردو، سرمربی آرژانتین در جام جهانی ۱۹۸۶ و ۱۹۹۰، در طول بازی‌های این جام حاضر نشد اجازه دهد بازیکنانش خوراک مرغ بخورند، چون اعتقاد داشت خوردن گوشت پرنده در شب مسابقه، میزان بداقبالی‌شان را بالا می‌برد. بیلاردو درعوض بازیکنانش را مجبور کرد گوشت گاو بخورند و به قهرمانی بیندیشند. رویایی که در نخستین جام محقق و در دومی ناکام ماند. سیلویو برلوسکونی، صاحب سابق تیم فوتبال میلان ایتالیا نیز از تماشاگران طرفدار این تیم درخواست کرده بود که ترانه تاریخی و محبوب «میلان – میلان» را پیش از شروع بازی در سن‌سیرو نخوانند. او معتقد بود این ترانه باعث جاری شدن موج منفی و برخورد ارتعاشات آن با ساق پای بازیکنان تیمش و مصدومیت آن‌ها می‌شود. شاید به همین خاطر بود که بسیاری مصدومیت مارکو فان باستن افسانه‌ای را نتیجه عدول برخی از تماشاگران از خواسته رئیس میلان می‌دانستند. مورد بعدی باز هم در مورد ایتالیایی‌ها اما در کشور آمریکا اتفاق می‌افتد؛ تابستان ۱۹۹۴ و مصاف ایتالیا در مقابل برزیل در فینال جام جهانی. روزنامه‌های ایتالیایی یک روز قبل از مسابقه خبری عجیب را منتشر می‌کنند: «کارشناسان انجمن علمی غیب‌گویی ایتالیا تیم ملی را برنده دیدار نهایی جام می‌دانند و امید دارند ارواح خبیث و تلاش‌های جادوگران مانع برد برزیل شود.» فردای آن روز و درحالی‌که پنالتی‌های باره‌زی و باجو یکی بعد از دیگری از جلوی چشمان کلودیو تافارل به خارج از چهارچوب شلیک شدند، کمی آن‌طرف‌تر در ایتالیا انجمن علمی غیب‌گویی ایتالیا در حال اسبا‌ب‌کشی و تعطیلی موسسه خود بود. منتظر نباشید، مثال‌های پرشمار حلول خرافات در آسمان فوتبال آن‌قدر زیاد است که برای مرور آن‌ها می‌توان حتی کتابی جمع‌وجور از اطلاعات افشاشده از آن را دست‌وپا کرد.

۵

تئودور آدورنو برخلاف تمام حواشی‌های دیده‌شده و نادیده فوتبال نظری خصمانه‌تر در خصوص این شعبده توپ و تور گونه دارد. او نقطه زوم دوربین مداقه‌اش را این‌گونه روی فوتبال متمرکز می‌کند: «فوتبال به‌سادگی‌ میلیون‌ها نـفر را در یک زمان به پای گیرنده‌های‌ تلویزیونی‌ می‌کشاند. در ایـن شرایط ما میلیون‌ها‌ ذهن‌ آماده‌ برای‌ دریافت‌ یک پیام در‌ اختیار‌ خـواهیم داشت. زمانی که موفقیت در زمینه یکی‌ کردن اذهان و یک‌جا جمع کردن آن‌ها بـه‌دست آمـد‌، می‌توان‌ بزرگ‌ترین‌ بهره‌برداری‌های سیاسی‌ و اقتصادی را ممکن کرد. کافی‌ است‌ لحظه‌ای‌ بـه‌ تبلیغات‌ قبل‌ و همراه با بـازی فوتبال نگاهی‌ بیندازیم تا متوجه استفاده ابزاری از فوتبال شویم.»
درواقع آن‌چه آدورنو می‌گوید، آن‌قدرها هم متکی بر تئوری‌های بدبینانه نیست. جایی که رسانه‌ها و مطبوعات با جلب اذهان به فوتبال و فوتبالیست‌ها ارزش‌هایی فراتر از واقعیت برای آنان قائل می‌شوند، چنین اشتیاق‌هایی نیز قطعا متولد خواهند شد. رسانه‌ها با معرفی و اسطوره‌سازی از بازیکنان فوتبال‌ آنان‌ را وارد توده‌های مدهوش‌شده از سحر فوتبال می‌کنند. همین جداسازی آن‌ها از واقعیت و دعوت آن‌ها به توهم فرایندی را به وجود می‌آورد که آدورنو توصیفش می‌کند. رسانه‌های پایه‌های اقتصادی بقا و محبوبیتشان را از همین نیاز شیفتگان فوتبال تامین می‌کنند. آن‌ها خبرنگارانشان را به درون چرخه حاشیه‌ها و زندگی خصوصی بازیکنان فوتبال می‌فرستند تا گزارش‌ها و مصاحبه‌های رنگارنگ افکار هدایت‌یافته مخاطبان فوتبال را به سمتشان صدا کند. با‌ برآورده شدن چنین نیازهای کاذبی است که دلایل و تحلیل‌های آنان برای انتقاد و تفکر در مورد وضع موجود و تلاش برای بهبود آن از بین می‌رود و افراد به ابزارهای منفعلی تبدیل خواهند شد.

۶
بگذارید گزارش را با همین رویکرد به انتها برسانیم. واقعیت آن است که امروزه حواشی فوتبال پرطرفدارتر از خـود بـازی فوتبال و اشتیاق‌ برای‌ آن‌ بیشتر از خـود فوتبال‌ است. کار سختی نیز نیست؛ با نگاهی به برنامه‌های تلویزیونی و صفحات روزنامه‌های ورزشی به‌خوبی می‌توان به ‌‌این‌‌ موضوع پی برد. برنامه‌های تلویزیونی با بحث‌های حاشیه‌ای به این نیاز ساخته‌شده‌ پاسخ‌ می‌دهد‌. جـوانان علاقه‌مند به فوتبال هر روز منتظر دیدن روزنامه‌هایی با تیترهای جنجالی و جذاب‌اند. این‌ موضوعات‌ چنان به صورت زنجیروار به هم متصل شده‌اند که خبر امروز شوق دریافت‌ خبر فردا را در‌ فرد‌ بـه‌وجود می‌آورد و این همان چیزی است که منتقدان به خون فوتبال تشنه مدرن آن را بر وزن جمله ابدی ازلی مارکس این‌گونه مجددا بازنویسی می‌کنند: «فوتبال افیون توده‌هاست، مخصوصا وقتی که در خدمت قدرت و سرمایه قرار بگیرد.»
بااین‌حال فوتبال تا زمانی‌ که‌ به‌عنوان یک ورزش تلقی می‌شود، می‌تواند بسیار مفید و مفرح باشد، اما نباید ساده‌اندیشانه با فوتبال برخورد کرد و این را نیز نادیده انگاشت که هدف همه پشت‌پرده‌نشین‌های فوتبال صرف تماشای آن نیست، بلکه سوءاستفاده از مسائل حاشیه‌ای‌ و گاه‌ ساختگی آن نیز هست. امروز میلیون‌ها نفر از انسان‌هایی که می‌توانستند به تعبیر چپ‌گرایانه‌اش منشأ تولید اندیشه‌های نـوین باشند، چنان در درون جریانات حاشیه‌ای فوتبال گرفتار شده‌اند که حتی‌ لحظه‌ای تصور نمی‌کنند که زیر‌ سلطه‌ صنعت فرهنگ قرار دارند‌ و هر‌ روز در کنار انتظار برای بازی بعدی تیم محبوبشان، مشتاقانه به دنبال‌ یافتن خبری جدید از جریانات روز فوتبال هستند و این دقیقا همان چیزی است که جورجو آگامبن (فیلسوف ایتالیایی) نامش را گذاشته است «سلطه پنهان صنعت فرهنگ در جهان‌ نوین» که فوتبال تنها یکی از ابزارهای آن است.
* اظهارنظر رونالدو پس از باخت تیم ملی برزیل به فرانسه در جام جهانی ۱۹۹۸

شماره ۷۰۷

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟