الهه حاجی زاده
رئالیسم جادویی را در ادبیات معمولا با آثار مارکز میشناسیم، ولی رئالیسم جادویی در تئاتر هم وجود دارد و گروههایی در تلاش برای رسیدن به فرم مناسب این گونه نمایشی هستند. یکی از این گروهها، گروه نمایشی «تئاتر دیگر» است که این روزها نمایش جیرجیرک را به روی صحنه دارد. نمایشی که در فضایی دگرمکانی میگذرد و تلاش میکند پدیده اعتراف را با تلفیقی از تئاتر فیزیکال و فرمهای بدنی و بیانی روایت کند. آنچه میخوانید، بخشهایی از گفتوگو با آرش سنجابی، کارگردان، و حمیدرضا نعیمی، بازیگر این اجرا، است.
نمایش «جیرجیرک» درباره چیست؟
آرش سنجابی: من با یک دغدغه وارد فضای تازه تئاترم شدم، چون دو بخش وجود دارد و من بیشتر در سینما کار میکردم و سالها بود که به سمت تئاتر نیامده بودم. تشکیل گروهی به اسم «تئاتر دیگر» که من حس کردم با این گروه میتوانم شکل دیگری از تئاتر را که به من کمک میکند، روی کار بیاورم. این مسئله متاثر بود از کتابی که منتشر کرده بودم و میخواستم بدانم آیا میتوان رئالیسم جادویی را به صحنه تئاتر آورد؟ رسیدن به این فضا انگیزه من برای روی صحنه بردن کار بود. ۱۲ سال است همین روند ادامه دارد و هر کاری که روی صحنه بردهام، همراه با دغدغه ژانر بوده است. رئالیسم جادویی در مشرقزمین فرق میکند و فضایش بومی است و از جنس مارکز تفاوت دارد. میخواستم بدانم چطور از زاویه اول شخص میتوان به زاویه مرکب رسید. چگونه میشد همزمان که با روایت اول شخص پیش میروم، سه ژانر همزمان روی صحنه باشد و… این تجربیاتی بود که من دوست داشتم و فکر میکنم گروه ما موفق بوده و تا اینجای کار برده است. تجربههایم معمولا حاشیه مثبت داشته و مخاطب همراه شده و حتی کسانی که با کارهایم ارتباط نگرفتهاند، اما لحظاتی از نمایش را دوست داشتهاند، که فکر میکنم چیز کمی نیست. نمایش «جیرجیرک» هم در همین راه قرار دارد و احتمالا اگر از کسی که کار را دیده بپرسد این اثر در مورد چیست، میگوید اعتراف و عدم قطعیت.
در نمایش «جیرجیرک» اعتراف آدمها در مورد چه موضوعی صورت میگیرد؟
آرش سنجابی: ما چند محور داریم؛ یک مهمانی داریم که یکسری آدم در آن مهمانی اعترافاتی میکنند. یک ژنرال بازنشستهای در ارتش بعث عراق بوده که تنش بوی پوست پرتقال میدهد و او هم قصهای تعریف میکند و در جای دیگر جریانی از خمرهای سرخ را میبینیم که در کامبوج میگذرد و همه این سه قصه با هم پیوست میخورد و آدمهایش با هم ترکیب میشوند. ما یک چیزی به اسم تئاتر عمودی داریم که با تئاترهایی که روی صحنه میبینیم، متفاوت است. تئاترهایی که روی صحنه میروند، اصولا افقی هستند و یک داستان را پیش میبرند. در تئاتر عمودی مکث و توقف ما روی پسامد و تاثیر یک اتفاق است و این تاثیر را بررسی میکنیم. در این نوع تئاتر خود قصه زیاد مهم نیست و فرد از لحظهاش در یک مهمانی با شما حرف میزند و تئاتر ما در آن فصل تعریف شده است.
پروسه تمرینات این تئاتر از کی شروع شد و لزوم اجرای آن را در چه میدانستید؟
آرش سنجابی: نزدیک ۹ ماه است ما به صورت متصل تمرین میکنیم، یعنی از آذرماه. حتی در زمانی که همه به خاطر کرونا تعطیل بودند، تمرینات ما قطع نشد و فقط عید و چند روزی بعد از عید تعطیل بودیم. اینکه چرا تصمیم گرفتیم نمایش «جیرجیرک» را روی صحنه ببریم، مثل این است که چرا یک آدم فیلم میسازد، یا خبرنگار میشود و… من و گروهم فکر کردیم در این شرایط میتوانیم به مثابه فریاد باشیم که بگوییم تئاتر هنوز جریان دارد. چرا تئاتر تعطیل شود وقتی هنوز آدمها در خیابان راه میروند، رستوران میروند و… پس با رعایت پروتکلهای بهداشتی میتوانند تئاتر هم ببینند. ما در دورهای که با هم تمرین داشتیم، همه نکات را رعایت کردیم و حتی یک نفرمان هم سرما نخورد. پس میتوان با همین شرایط آمد و تئاتر دید.
طبق خبرهای منتشرشده قرار بود نمایشی به کارگردانی خود شما در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه برود، چه شد که از آن اجرا انصراف دادید و به عنوان بازیگر در این نمایش روی صحنه رفتید؟
حمیدرضا نعیمی: من از اجرای نمایش «فردریک» به دلیل عدم حمایتهای مرکز هنرهای نمایشی و شرایط نامناسبی که برای اجرا پیشنهاد شد، تصمیم گرفتم اجرا نروم و این تصمیم بسیار دردناک بود. به این دلیل که بدون هیچگونه سرمایهگذار خاصی و به صورت شخصی در حال تهیه نمایشی بودم که ۵۶ هنرمند روی صحنه و پشت صحنه برایش زحمت میکشیدند و بازیگران تئاتر و سینما و تلویزیون دور هم جمع شده بودیم و سعی کردیم اثر بسیار جذاب و سختی را برای تماشاگران آماده کنیم. بخشهایی از لباس و دکور آماده شد. تمام طراحیهای گریم را انجام دادیم و حتی مجوز شورای نظارت را هم دریافت کردیم. به مرحله تبلیغات رسیده بودیم که با شیوع ویروس کرونا مثل همه تئاترها، فیلمها و برنامههای موسیقی و برخی مشاغل دیگر ما هم مجبور به تعطیلی شدیم، ولی از اردیبهشت که زمزمه بازگشایی تئاتر شهر به گوش رسید، کموبیش با مسئولان تئاتر شهر و مرکز هنرهای نمایشی در ارتباط و گفتوگو بودیم. آخرین گفتوگوی ما اواخر خرداد انجام شد. متاسفانه این جلسات برای ما بسیار دردناک بود، به این دلیل که مرکز هنرهای نمایشی اعلام کرد هیچگونه پولی از طرف دولت برای حمایت از گروههایی که به خاطر کرونا خسارت دیدند، در اختیار ندارد، یعنی دولت هیچ تفکر، برنامه و عزمی برای راه افتادن تئاتر ندارد. سوالهای ما از سوی مرکز هنرهای نمایشی بیجواب ماند. پنج یا شش ماه از تعطیلی تئاتر میگذرد و حتی یک جشنواره هم برگزار نشده است، یک سالن در سرتاسر ایران فعالیت نداشته، پس باید از گروههایی که صفشکن هستند و تئاتر را دوباره زنده کردهاند و مردم را به سالنهای تئاتر دعوت و جلب اعتماد میکنند، حمایت شود. مرکز هنرهای نمایشی بیشتر بودجهاش را صرف پرداخت بدهیهای سال قبلش کرده است. ما برای نمایش «فردریک» هزینههای زیادی برای پوستر، بروشور، لباس، دکور، گریم و… کردهایم، یعنی نزدیک به ۴۰۰ میلیون تومان، درحالیکه مرکز فقط ۱۵۰ میلیون به ما میتوانست کمک کند. پس اجرای ما به معنای شکست بود، حتی اگر نصف سالن را به صورت پر میرفتیم. مرکز هنرهای نمایشی که برنامهای نداشت. ستادی هم برای بررسی آسیبهای کرونا تشکیل شده است و اتابک نادری مدیریت آن را برعهده دارد. او به صورت جدی این مسئله را اعلام کرد که هیچ برنامه عملی از سوی دولت برای حمایت از تئاتر صورت نگرفته و اینها نشان میدهد که تئاتر در معادلات دولتمردان ما هیچ جایگاهی ندارد و هنرمندان بزرگ تئاتر که بسیاری از آنها همان هنرمندان تلویزیون و سینما هستند، بههیچوجه مورد توجه نیستند و حمایت معیشتی نمیشوند و در مدیریت و برنامهریزی آقایان و خانمهای مدیر قرار ندارند. من با دلشکستگی و ضرر مالی فراوان تصمیم به انصراف از اجرا گرفتم و در این شرایط بود که آرش سنجابی با من تماس گرفت و جویای حال من شد و میدانست از نظر روحی به حمایت نیاز دارم و پیشنهاد بازی به من بیشتر برای کمک به احوال نامناسب روحی من بود. من هم فکر کردم در این شرایط بهترین کاری که باید انجام دهم، فرار از خانهنشینی و فکرهای بیهوده کردن است. من با کمال میل پذیرفتم که در نمایش «جیرجیرک» بازی کنم حتی نمایشنامه را نخوانده بودم که پذیرفتم بازی کنم، چون نیاز داشتم در این شرایط بیکار نباشم.
شما در نمایش «جیرجیرک» سه نقش متفاوت بازی میکنید. از این تجربه کاری بگویید.
حمیدرضا نعیمی: در دوران فعالیت تئاتری من نقشهای متفاوتی را بازی کردم که بسیاری از آنها در ذهن تماشاگر خیلی خوب نقش بسته و گاهی خیلی اتفاقی وقتی با مخاطبی روبهرو میشوم، حیرتزده میشوم که خیلی خوب بازی من در خاطرشان باقی مانده است. همه نقشهایی که من برعهده گرفتهام، تقریبا از نظر روحی و ظاهری شباهتی با هم نداشتهاند و من خیلی خوشبخت بودهام که توانستهام زیست آدمهایی را تجربه کنم که قبلا درکی از آنها نداشتهام. بازیگری شغل عجیبی است و بیشتر از اینکه برای شعبدهبازی باشد، جادوگری است. جادوگر همیشه برای ما مهم بوده و به نقش او فکر کردهایم. او با نیروهای مرموز و کیهانی در ارتباط است. شاید به این دلیل که نیرویی ناشناخته است، درست مثل بازیگری که دنیایی ناشناخته پیش روی بازیگر باز میکند. من همیشه در برخورد با نقش و بازیگری ترس دارم و از خودم میپرسم من واقعا میتوانم این نقش را بازی کنم؟ با روحیه من سازگار است؟ کارگردانانی که دست من را باز میگذارند تا به نقش برسم، خیلی لذت میبرم. خیلی وقتها چهارچوب کارگردانان باعث میشود من به عنوان بازیگر نتوانم بروز پیدا کنم و یکی از کارگردانهایی که به من اجازه داد آزادانه کارم را بکنم، افشین هاشمی بود. سال ۸۴ نمایش «قضیه تراخیس» را کار کرد و من هر کاری میخواستم، انجام میدادم و وقتی حس کردم حوزه عمل من زیاد است و هر کاری میتوانم انجام دهم، حس آزادی کردم و طعم تازهای از بازیگری را چشیدم. تا اینکه امروز به آرش سنجابی رسیدم که او هم از آن دست کارگردانانی است که کلیتی در ذهن دارد و جزئیات را به بازیگرش میسپارد. او پیشنهادات را میپذیرد. یکی از نقشهای من در نمایش «جیرجیرک» نقش طراح مدی است که ویژگیهای خاصی دارد و من را آزاد گذاشت تا آنطوری که نقش را میدیدم، بازی کنم، و او هم از همان ابتدا راضی بود و از اینکه حس خوبی داشت، خوشحال شدم و آنچه را او میخواست، در خودم تقویت کردم. تماشاگر تابهحال من را در چنین نقشی ندیده است. فکر نمیکردم هیچوقت سراغ چنین کاراکترهایی بروم، به این دلیل که به نظرم به خاطر شرایط فیزیکی، روحی، سن و سال و ساختمان صورتم این مدل کاراکترها با من همسازی ندارد، اما خوشبختانه تجربهاش کردم و تا این لحظه از تماشاگران نظرات مثبتی دریافت کردم. نقش دیگرم در این نمایش مردی است که در مورد مرگ صحبت میکند و عاشق موسیقی است و باز هم من و سنجابی با هم تعامل کردیم. ما هر دو کرد هستیم و قطعهای کردی را به صورت آواز در صحنه میخوانم و از اینکه چنین فرصتی برایم فراهم شده، خوشحال هستم. نقش دیگرم خمرهای سرخ بود و وارد حوزه ترس شدم و شخصیتی را بازی میکنم که مورد تعقیب است. واقعا این سه نقش تجربههای بسیار جالبی هستند که از آرش سنجابی به خاطر این پیشنهاد کاری تشکر میکنم. من به بخش کوچکی از نداشتههایم دست پیدا کردم. تکگویی و روایت اینچنینی هیچوقت علاقهام نبوده، اما حالا آن را تجربه میکنم و کاراکتر مقابل من به جای بازیگر، تماشاگران هستند.
شما گروه پربازیگری هستید و شاید مخاطبان فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت کنند. اما آیا شما هم با این تعداد بازیگر و گروه تئاتر توانستید واقعا فاصله را رعایت کنید؟
آرش سنجابی: اعضای گروه تست میدادند و حتی یک مورد مشکل نداشتیم و واقعا رعایت میکردیم و مثل خانواده بودیم. در تمرینات تقریبا همه ماسک داشتیم و قبل از آمدن روی صحنه باز هم همه ماسک میزنند و روی صحنه هم که فضا بزرگ است و فاصلهها به نوعی رعایت میشود.
به عنوان یک کارگردان دوست دارید وقتی تماشاگر از سالن نمایش بیرون میرود، چه چیزی از نمایش شما با خود ببرد؟
آرش سنجابی: در ژانری که من در تئاتر کار میکنم، مخاطبی که کارهای قبلی من را دیده، میداند که قرار است با چه نوع اثری روبهرو شود. من واقعا تعداد زیادی از مخاطبانم را میشناسم و پای ثابت کار هستند. فکر میکنم تماشاگران راضی از سالن خارج میشوند، ولی اینکه چه چیزی با خود میبرند، به خودشان ربط دارد. اگر تئاتر من در این سالها هیچ کاری نکرده باشد، حداقل معنای تئاتر فیزیکال را در شرایط تازهای بازتولید و مطرح میکند. این نکته مهمی برای ماست؛ اینکه تا چه اندازه به تئاتر فیزیکال اهمیت میدهیم.
همه ما آدمها حتی اگر صادقترین آدم باشیم، رازهایی داریم و بار اعتراف و رازهای ما همیشه همراه ماست و هر روز سنگینتر میشود. فکر میکنید تماشاگر «جیرجیرک» به فکر اعتراف به رازهایش میافتد؟
آرش سنجابی: بله، قطعا همینطور است. سبقه تاریخی کشور ما به لحاظ آیینی و مختصات به ترتیبی است که اعتراف برای ما همیشه سخت بوده و وقتی اعترافات امام محمد غزالی را میخوانیم که فیلسوفی قدیمی است، میبینیم از خودش قدیس میسازد. اعترافات ما معمولا به سمتی است که دست میشوییم و انگار پاکیزهتر میشویم. برخلاف کشورهای دیگر که یاد گرفتهاند مدام اعتراف کنند. اگر همین الان بخواهیم واقعهای را برای کسی تعریف کنیم، شاید او ترجیح بدهد به او دروغ بگویید. اعتراف و راست گفتن انگار امری است که ما را تنزل میدهد. من در «جیرجیرک» نشان دادم که افراد اعتراف میکنند، اما قدیس نمیشوند. هیچکدام محکوم نمیشوند. برخی شبها مخاطبان میگویند دوست داشتیم صندلیای بود که ما هم روی آن مینشستیم و اعتراف میکردیم. من این حس مخاطب را دوست دارم.
در نمایش «جیرجیرک» نوعی اعتراف اتفاق میافتد. شماترجیح میدهید تماشاگر در مورد این کنش چه احساسی داشته باشد و به کدام زوایای اعتراف فکر کند؟
حمیدرضا نعیمی: مهمترین بخش نمایش ما میتواند همین موضوع باشد. من سعی میکنم در تکتک صحنههایی که بازی میکنم، از اعتراف فرار کنم، به این دلیل که شبیه اپیزود دیگر دوستان نباشم. دوست داشتم به نوعی تماشاگر فریب بخورد، یا به نوعی بدون اینکه عیان باشد، مخاطب متوجه اعتراف من بشود. دوست داشتم به این اعتراف در نمایش «جیرجیرک» بار دراماتیک ببخشم. خیلی از اتفاقاتی که در نمایش ما رخ میدهد، تجربههای نویسنده است که کارگردان آنها را به تصویر درمیآورد. مخاطب ممکن است چنین تجربههایی کرده باشد، شاید هم هیچ آگاهی نسبت به آن نداشته باشد. پس مخاطب هم در این حال دچار مکاشفه میشود. او کارها و اعمال نقش را میسنجد و تا حدی به قضاوت و کشف میپردازد. تماشاگر میتواند با این کشف و شهود تجربه جالبی به دست بیاورد، به این دلیل که او خودش را در میزانسن ما میبیند و ما خودمان را در بین آنها به عنوان شاهد یا محرم راز قرار دادهایم و حرفهایی میزنیم که نوعی اعتراف است. این محرمهای راز میتوانند با ما همراه شوند، ممکن است ما را پس بزنند و قضاوتمان کنند.
خودتان تا حالا در موقعیتی قرار گرفته اید که سختترین اعتراف زندگیتان را انجام دهید؟
آرش سنجابی: من تمرین کردهام، اما از بستر آیینی و سنتی و شهری و جایی که در آن زندگی میکنم، جدا نیستم و در همین بافت قرار دارم. شاید اجراهایم تمرینی باشد برای خودم. به بازیگرانم همیشه میگویم اجرا مهم نیست مخاطبش را متحول کند، بلکه میتواند خود ما را متحول کند. اگر یکی از این دو اتفاق بیفتد، ما برندهایم و فکر میکنم یک تمرینی برای خودم است که به اعتراف نزدیکتر شوم.