تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۸/۲۲ - ۰۷:۰۲ | کد خبر : 4129

وحشت ماوراء الطبیعه، وحشت نامتعین

تم‌های وحشت در سینمای ژاپن برخلاف هیولاهای فرهنگ هلنی و هندواروپایی که قرن‌ها بین اقوام مختلف از خاورمیانه تا آمریکا چرخیده است و برای بیانش به زبان مشترکی دست یافته‌ایم، وحشت ژاپنی از نوعی افسارگسیختگی و بی‌بندوباری و نامجسم بودن و درنتیجه سرخوردگی ارتباطی برای بیان ماهیت هیولا برخوردار(دقیقا برخوردار) است. اگر به قول مری […]

تم‌های وحشت در سینمای ژاپن

برخلاف هیولاهای فرهنگ هلنی و هندواروپایی که قرن‌ها بین اقوام مختلف از خاورمیانه تا آمریکا چرخیده است و برای بیانش به زبان مشترکی دست یافته‌ایم، وحشت ژاپنی از نوعی افسارگسیختگی و بی‌بندوباری و نامجسم بودن و درنتیجه سرخوردگی ارتباطی برای بیان ماهیت هیولا برخوردار(دقیقا برخوردار) است. اگر به قول مری داگلاس وحشت حاصل ناتوانی در طبقه‌بندی باشد، یا به قولی وحشت به‌خاطر بیرون قرار گرفتن از طبقه‌بندی شکل می‌گیرد، اگر بپذیریم که تعلیق یعنی فاصله‌ای که ذهن ما طی می‌کند تا بتواند پدیده‌ای را در طبقه خودش قرار دهد، پس تم غالب وحشت در سینمای ژاپن به نامتعین بودن و تعلیق حاصل از روبه‌رویی با هیولا برمی‌گردد.
هیولاهای ژاپنی خیلی وقت‌ها پدیده‌های ماوراءالطبیعه‌ای هستند که از اصول خاصی پیروی نمی‌کنند، درنتیجه تعلیق‌زا هستند. درضمن به نظر می‌رسد به سرنوشت بشر بی‌توجه‌اند و در قیاس با جایگاه او در نظام زیستی در پهنه‌ای بسیار بیگانه قرار می‌گیرند. این‌ها را می‌توان در جرگه وحشت کیهانی قرار داد.
از سویی وحشت کیهانی در داستان‌پردازی رمزگونه و دست‌وپاشکسته که به‌عمد ناقص است و در آن شکاف‌هایی وجود دارد هم رخنه می‌کند. روایت وحشت ژاپنی معمولا با خودآگاهی، روایت را سکته‌دار تعریف می‌کند، اطلاعات غلط می‌دهد، راه‌حل بی‌ربط پیش پای پروتاگونیست می‌گذارد و لحظه کاتارسیس غلط درون خودش تعبیه می‌کند. چون در داستان وحشت و کارآگاهی اصولا کشف جنایت منجر به رهایی است. در این‌جا خرق عادت می‌شود و چنین نیست. همه این‌ها درنهایت به نوعی سرخوردگی در بیننده ختم می‌شود که ترجمه‌اش می‌شود همان تحقیر از نوع کیهانی‌اش.
کودک خبیث، زن طاغی
زن به‌طور کلی در سینمای وحشت در هر جای جهان، نمادی از دیگری و هیولاست. زن و کودک درکل می‌توانند سوژه‌های بسیار مناسبی برای هیولا شدن باشند. به‌خصوص وقتی در جای اشتباهی با آن‌ها روبه‌رو شویم. کودکی را تصور کنید که سراسر سفید است و ناگهان وسط یک جای متروک با او روبه‌رو می‌شوید. اولش به‌ظاهر عادی است، ولی بعد کم‌کم از خودتان می‌پرسید که این بچه این‌جا چه کار می‌کند؟ و چرا رفتارش این‌قدر عجیب است؟ در مورد زن هم به قول مری داگلاس آشفتگی موی زن در روایت ژاپنی، طعنه و اشاره‌ای است به آزاد شدن انرژی راز‌آلود فمنیستی در زن که برای پایداری نظام اجتماعی به‌خصوص مرد‌سالار و دقیق ژاپنی، مخاطره‌آمیز است.
درواقع آن‌چه درنهایت سینمای ژاپن با آن بازی می‌کند، معصومیت کودک و مهر زنانه است؛ چیزهایی که دنبالش هستیم و در هیولا نمی‌بینیم. و هر جا انتظارش را نداریم با هیولایی روبه‌رو شویم، به میزان تاثیرگذاری‌اش خواهد افزود.

عشق، ایزولاسیون، وسواس
شاید عجیب‌ترین تم وحشت در روایت ژاپنی، تم وسواس و شدت گرفتن یک رفتار اجتماعی مثل عشق است. این‌که عشق چطور طی فرایندی مسخ‌کننده که معمولا شامل ایزولاسیون هم هست، به نوعی وسواس تبدیل می‌شود که هیولا تجسمی صلب از این وسواس است. هیولا به ترتیبی یگانه در حال تعقیب شکارهایش است، چون ترجمان آن وسواس است که خیلی وقت‌ها یک جمله یا یک نیت مشخص است که مثلا وقتی هیولا انسان بوده، برایش رخ داده است.
کودکی که غرق شده، حالا به روحی تبدیل می‌شود که مادرها را غرق می‌کند، چون مادرش به او بی‌توجهی کرده یا عمدا در پی غرق کردنش بوده. زنی که شوهرش خفه‌اش کرده، به هر کسی که ساکن خانه‌اش می‌شود، حمله می‌کند و همان بلایی را سرش می‌آورد که شوهره سرش آورده. نیازی هم نیست یادآوری کنم که گشایش این وسواس و مثلا کشف دلیل جنایت، درنهایت باعث رهایی نیست.
شاید به‌خصوص برای بیننده غربی غیرعادی باشد که چرا قربانیان این هیولاها نیز درگیر نوعی ایزولاسیون می‌شوند و چرا مثلا در مورد حالتی که در آن گیر کرده‌اند، برای کسی صحبت نمی‌کنند. این موضوع برای خود من هم سوال است و حتی در بحث با علاقه‌مندان به این سینما هم به جای خاصی نرسیده‌ام. ولی می‌شود هم گفت یکی از مهم‌ترین نشانگان‌ فرهنگی وحشت ژاپنی موضوع دیده شدن و شرم است و حدقه چشم نقش مهمی در القای وحشت ایفا می‌کند. ایزولاسیون قربانی به همین شرم‌آور بودن موقعیتی که در آن گیر کرده است، بازمی‌گردد.

وحشت از تکنولوژی
یکی دیگر از تم‌های غالب سینمای ژاپن موضوع تکنوفوبیاست. وحشت از تکنولوژی است. وحشت از دوربین عکاسی، دوربین فیلم‌برداری، تلفن، تلویزیون، اینترنت و تلفن همراه، به قدری در سینمای ژاپن عادی است که تقریبا هر هیولایی در سینمای ژاپن، با مظهری از تکنولوژی مزدوج است.
به‌طور مثال در شاتر (که البته فیلمی از سینمای اندونزی است، ولی به‌شدت تحت تاثیر سینمای ژاپن) دوربین عکاسی نقش مرکزی دارد. در حلقه تلویزیون و به‌خصوص کاست وی‌اچ‌اس ویدیویی(دهه ۹۰) و تلفن است که رابط هیولا با جهان واقع است. در کایرو موضوع امواج اینترنت مطرح است. در کینه هم تلفن خیلی مهم می‌شود.
تکنوفوبیا البته که موضوع تازه‌ای نیست. منظور این نیست که ژاپن مبدع این قضیه است. منتها نوع نگاه ویژه سینمای ژاپن و ترتیبی که هیولاها را با نمودهای تکنولوژیک پیوند می‌دهد، خاص این سینماست.

شماره ۷۲۱

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟