تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۱/۲۲ - ۰۸:۰۲ | کد خبر : 8845

قلب ری‌را هنوز می‌تپد

معرفی نشریه دانشجویی ری‌را، کاری از دانشجویان شهید چمران اهواز هستی عالی‌طبع ری‌را نام پرنده‌ای است با آواز غمناک انسانی که از دل تجربه‌های دانشجویی بچه‌های دانشکده ادبیات دانشگاه چمران اهواز جوانه زد. به قول خودشان: «نوشتیم تا از احوال دانشکده و ادبیات بیشتر مطلع باشید.» و این مهم‌ترین دلیل است برای سرپا ماندن ری‌را. […]

معرفی نشریه دانشجویی ری‌را، کاری از دانشجویان شهید چمران اهواز

هستی عالی‌طبع

ری‌را نام پرنده‌ای است با آواز غمناک انسانی که از دل تجربه‌های دانشجویی بچه‌های دانشکده ادبیات دانشگاه چمران اهواز جوانه زد. به قول خودشان: «نوشتیم تا از احوال دانشکده و ادبیات بیشتر مطلع باشید.» و این مهم‌ترین دلیل است برای سرپا ماندن ری‌را. اعضای تحریریه ری‌را تمام این مدت منتظر فرصتی بودند تا نشریه را به صورت چاپی روانه دانشگاه کنند، ولی کرونا مثل همه برنامه‌های دیگر این دو سال، برنامه‌ریزی بچه‌ها را به طرز فاجعه‌باری تغییر داد.
در نگاه اول به طرح روی جلد هر سه شماره منتشرشده، شعرهای کوتاهی را می‌بینیم که کلمه مشترک همه‌شان «ری‌را» است. وقتی از مدیر مسئول درباره این شعرها پرسیدم، گفت که شعرها از سیدعلی صالحی است و بچه‌ها برای هر شماره طوری شعر را انتخاب می‌کردند که حال‌وهوای آن شماره از نشریه را توصیف کند. مثلا شعر روی جلد شماره دوم این بود: «گریه نکن ری‌را، راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است».
ری‌‌را به رسم هر نشریه دانشجویی دیگری با یادداشتی تحت عنوان «یک نامه کوتاه » شروع می‌شود و هر بار با زبان خودمانی برای مخاطب از مشکلات سر راهشان برای تولید محتوا می‌نویسد. طبیعی است که در سه شماره اول نشریه کرونا و تعطیلی دانشگاه‌ها از بزرگ‌ترین مشکلاتشان است.
بخش ثابتی که در هر سه شماره ری‌را به چشممان می‌خورد، تقویم ادبی فصل است که مفصل‌ترین آن شماره دوم است و به نظر می‌رسد به نسبت دو شماره دیگر بیشتر روی آن کار شده؛ یک نوع معرفی اهالی فرهنگ و هنر فصل به همراه نقل قولی از آن‌ها. به طور کلی بیشتر مطالبی که در ری‌را به چشم می‌خورد، شامل داستان‌های کوتاه، روایت‌های داستانی، شعر و معرفی کتاب و رمان است. به قول خودشان هر چیزی که درخور نشریه دانشکده ادبیات باشد، در میان نوشته‌ها پیدا می‌شود. در صفحه «آلبوم ما» شاهد تصاویری از دانشجوها در فضای دانشگاه‌ها هستیم؛ چیزی که مدت‌هاست دانشگاه به چشم ندیده، مثل خیلی چیزهای دیگر. به طور کلی ری‌را تلاش کرده خودش را به فضایی که در دانشکده ادبیات چمران در جریان است، نزدیک کند و نوشته‌هایی دارد با فضاهای متفاوت، ازجمله طنز، داستان‌های کوتاه عاشقانه و شعر. ما صدای بچه‌های ادبیات دانشگاه اهواز را این‌گونه شنیدیم.

ری‌را، برای گره خوردن اتفاقات

روایت جوانه زدن ری‌را

مدیر مسئول و سردبیر: سیده فاطمه موسوی
دانشگاه چمران، نشریه‌ ادبی نداشت. قرار بود نشریه‌ای ادبی دانشجویی منتشر کنیم. تنها چیزی که از ابتدا برایمان مشخص بود، همین بود. مشخصا همه ما از بخش شعر و داستان مطمئن بودیم، ولی انتخاب و تعیین دیگر بخش‌ها کار راحتی‌ نبود. اسم نشریه را در اتاق تلویزیون خوابگاه انتخاب کردیم. با جمعی از دوستانم که حالا عضو هیئت تحریریه و شورای مرکزی هستند، کتاب شعر سهراب سپهری را گرفته بودیم دستمان و منتظر الهام‌های شاعرانه بودیم. چند مورد انتخاب می‌کردیم و هر بار، هر کدام را به بهانه‌ای از لیستِ اسامی منتخب خط می‌زدیم.
انجمن علمیِ ادبیات فارسی دوره‌ قبل از ما، کلید شروع نشریه‌ ادبی را زده بود و تنها چیزی که از آن باقی مانده بود، همین اسم بود. در آخر، همه‌ اسم‌های منتخب خط خوردند و نام نشریه «ری‌را» ماند.
تا این‌جای ماجرا مشکل خاصی وجود نداشت. هر ایده‌ای را که به ذهنم می‌رسید، با دو نفر از دوستان نزدیکم در میان می‌گذاشتم و به همین ترتیب، ایده‌های آنان را هم به دیگری منتقل می‌کردم و بعد به نتیجه می‌رسیدیم. حقیقتا برای شماره‌ اول، هیچ چیزی تحت عنوان هیئت تحریریه وجود نداشت و شاید اگر دوباره به شناسنامه‌ نشریه نگاه کنید، متوجه‌ می‌شوید که چرا در اسم‌ها، این‌قدر تنوع کم است! شاید هم به همین دلیل است که فعل‌های این یادداشت گاهی فرد و گاه جمع می‌شود.
در مورد ری‌را اتفاق‌ها به هم گره می‌خوردند. خاطرم هست که یک بار خودم به خاطر حجمِ مصاحبه، گریه‌ام گرفت! ماجرا هم از این قرار بود که بعد از نوشته شدن متن مصاحبه، مصاحبه‌شونده، که یکی از استادهای بسیار خوب رشته‌ خودمان بود، به ما تاکید کرده بود که کلمه‌ای از مصاحبه کم نشود! آن هم از مصاحبه‌ هشت صفحه‌ای! این همان چیزی است که معنای کم‌تجربگی می‌دهد. همیشه تصور می‌کردم مراحل انتشار نشریه ادبی دانشجویی، حداقل در مرحله‌ جمع‌آوریِ مطالب، گزینه‌های زیادی در برابر آدم قرار می‌دهد. ولی در تمام مراحل آماده‌سازی نشریه، ما دچار استیصال بودیم‌. در دانشگاه، کسانِ زیادی دست به قلم بودند؛ چه در زمینه‌ شعر و چه داستان. ولی به دلایل مختلفی مطالب کمی به دستمان رسید. پس برخلاف تصورمان، نفر به نفر، به شاعران و نویسنده‌های خوش‌ذوقی که می‌شناختیم، پیام دادیم و دعوت به همکاری کردیم.
اسفند ماهِ ۹۸ بود که طراح به من اطلاع داد که ۹۰ درصد کار آماده است و به‌طبع، اسفند یا نهایتا فروردین می‌توانستیم منتشر کنیم. ولی در همان احوال، تازه متوجه شدیم محتوا کافی نیست. متن‌ها کم بودند و حالا باید دوباره تولید محتوا می‌کردیم. پس دوباره دنبال نویسنده‌ خوش‌قلم گشتیم.
ماه‌های سختی در تکاپوی ری‌را بودیم. تلاش می‌کردیم که نتیجه چیزی باشد که حداقل اسمِ ادبیات را یدک بکشد، ولی هرچه می‌کردیم، کافی نبود. انتظارم از نشریه بالا بود و هیچ چیزی با تصوراتم جور درنمی‌آمد. بی‌راه نیست که سه شماره منتشر کردیم با سه طراحِ متفاوت. بخشی از این تکاپو حالا در ذهن من، جای دنج و آرامی دارد و به‌ خاطره‌ای خوش تبدیل شده؛ خاطره‌ای که در آن، دردسرهای انتشار جایشان را به احساس راضی بودن داده‌اند.

مطالب برگزیده نشریه ری‌را

«آنکه با هیولاها دست و پنجه نرم می‌کند، باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مَغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم می‌دوزد.»
(از تقویم ادبی شماره دوم، به مناسبت زادروز فردریش نیچه)

«دیگر در ما
شور گلایه هم نیست
شور گلایه از بد، دشنام با بدی
دیگر در ما شور مردن هم نیست.»
(از تقویم ادبی شماره دوم، به مناسبت درگذشت منوچهر آتشی)
«تبعید » بعد از آن که همه ی ه مقطارانم را زندانی کردند و « تبعید! بعد از آنکه همه هم‌قطارانم را زندانی کردند، و نوشته‌هایم را ممنوع، این بزرگترین لطفی بود که می‌توانستند در حقم کنند. نصف شبی به خانه‌ام یورش آوردند. نوشته‌هایم را، شعرهای مرا لگدمال کردند و همه سوراخ سمبه‌ها را گشتند و کت‌بسته به این دکان دغل‌بازی که دادگاه می‌خواندند، کشاندند تا بگویند: تبعید.
تبعید به یک ویرانه آباد! احمق‌ها نمی‌دانستند که ویرانه‌ها چه پناه امنی هستند برای آواره‌ها.
لاجرم، مهر شاعر تبعیدی را که بر پیشانی‌ام زدند، بوسیدم و رفتم. رفتم تا به جرگه هزاران شاعر مبارزی بپیوندم که در تاریخ موریانه‌خورده این مملکت، واژه‌هایشان سلاخی شدند. سوار ماشینم کردند و جلوی در یک آسایشگاه روانی پیاده.»
(قسمتی از داستان تبعید، نوشته محبوبه قانعی، شماره دوم)

«پرورش «تفکرِ انتقادیِ دانشجو» از اولویت‌های ژاله آموزگار در کلاسهای درسی است. همیشه برای امتحان پایان ترم یک سوال را تعیین می‌کند تا دانشجو آن را تحلیل کند. یکی از شاگردانش می‌گوید: «هنوز به یاد دارم که یکی از سؤالات امتحانی ایشان برای درس «فرهنگ ایران باستان » این بود که نظرتان را درباره شخصیت اسکندر بنویسید. درواقع، به دنبال پاسخِ درست نبود، می‌خواست مطمئن شود که آیا دانشجو می-تواند چیزی را تجزیه و تحلیل کند و در دام بدگویی و پرگویی نیفتد؟ او برخلاف روش معمول امروزی، به دنبال تربیتِ دانشجوی مقاله نویس نبود و نیست. بلکه دانشجو را موظف می‌کند که همان اولِ ترم کتابِ درخورِ مطالعه‌ای را انتخاب کند، به دقت بخواند و در پایانِ ترم خلاصه‌ای از آن را در کلاس ارائه کند. این شیوه شاید خیلی پیش پاافتاده به نظربرسد، اما فایده‌اش این است که دانشجو دست کم یک کتاب مفید را در حیطه تخصصش کامل و با جزئیات خوانده و توانایی تحلیل آن را خواهد داشت.»
(قسمتی از «بانوی آموزگار»، گردآورنده: عاشفه شعیبی نصب، شماره دوم)

چلچراغ۸۳۰

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: هستی عالی‌طبع

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟