بسیاری جنگ آتلتیکو و رئال را جنگ پایین و بالای شهر میدانند. همانطور که وقتی رئال و بارسا در ال کلاسیکو به هم میخورند، جداییطلبان باسک به یاد روزهایی که با ژنرال فرانکو و پادشاه اسپانیا میجنگیدند، این بازی را کاملا حیثیتی میدانند. اما واقعیت این است که نه آتلتیکو و نه بارسا به چنین چیزهایی نمیاندیشند؛ هم آتلتیکو برای بستن تیمش چند میلیارد یورویی هزینه میکند و هم بارساییها بیشتر از اینکه به فکر جدا شدن باسک باشند، فکر اضافه شدن تعداد صفرهای قراردادشان هستند.
حمله علیه دفاع
شنبه شب سن سیرو میلان میزبان بزرگانی است که میخواهند از شکیلترین فستیوال فوتبال اروپا رونمایی کنند؛ رئال مادرید، آتلتیکو مادرید. برای دومین بار در تاریخ لیگ قهرمانان اروپا، تیمهای فینالیست از یک شهر هستند که هر دو بار همین دو تیم مادریدی برگزارکننده فینال بودند. فینال این فصل بین دو تیم اسپانیایی برگزار میشود که اصلا شباهتی به هم ندارند، و از این رو رقابت بین آنها پر از تضاد است؛ چیزی مثل جنگ دارا و ندار، زورآزمایی بچه محصل و بچه متصل! و حتی شاید تضاد دو فرهنگ مختلف از دو طبقه جامعه. رئال با فلسفه فوتبال کاملا هجومی بازی میکند، و آتلتیکو با فوتبال کاملا دفاعی، اما حسابشده. حساب قهرمانیهای رئال از دستشان خارج شده، اما آتلتیکو فقط چند ثانیه با کسب اولین عنوان قهرمانی خود در لیگ قهرمانان فاصله داشت که سرخیو راموس همه آرزوهای آنها را بر باد داد. پایهگذار یکی بچههای محصل ایالت باسک اسپانیا بودند و بنیانگذاران تیم دیگر آدمهای متصل، یعنی همانهایی که در آن زمان به پادشاه و سیستم حکومتی اسپانیا وصل بودند. یک طرف آنقدر پول دارد که همه ستارههای مستطیل سبز را به خدمت بگیرد، طرف دیگر هم حتی یک یورو بدون حساب و کتاب خرج نمیکند، یعنی ندارد که بخواهد خرج کند. یک تیم هر ستاره و فوق ستارهای را که اراده کند فورا دست به جیب شده و آنقدر پول به پایش میریزد تا آن بازیکن را به خدمت بگیرد مثل رونالدو، اما تیم دیگر بهخاطر کمپولی یا بیپولی، چارهای ندارد جز خریدن پیرمرد گلنزنی مثل فرناندو تورس.
دارا و ندار
شنبه شب دیداری برگزار خواهد شد بین تمام این تفاوتها و تضادها. خیلی از اهالی فوتبال، رئال را مستحق قهرمانی میدانند بهخاطر سوابق طولانی و پرافتخارش، سیستم بازی هجومی و زیبا، ستارههای بزرگ و محبوب، و البته بهخاطر سبک فوتبال آتلتیکو که آن را کثیف میدانند. اما این همه داستان نیست؛ اگر نگاه عمیقتری به مسائل مرتبط با دو باشگاه داشته باشیم، چه بسا که خیلیها تغییر عقیده داده و دیگر اینقدر از بازی دفاعی شاگردان سیمئونه حرص نخورند و به سیمئونه حق بدهند که چرا با این سیستم بازی میکند.
برخی از مورخان ورزشی مدعی هستند باشگاه و هواداران رئالی که خیلی خیلی به سوابق و افتخارات پرشمار خود مینازند، بخش اعظم این فخر و مباهات را باید وامدار و سپاسگزار افراد بانفوذ و سیاسیون اسپانیایی در زمان سلطنت آلفونسوی سیزدهم باشند که تصمیم گرفتند برای خوشایند پادشاه اسپانیا و البته افزایش محبوبیت او در میان مردم و علاقهمندان به فوتبال، باشگاه فوتبال رئال مادرید را تاسیس کرده و از این طریق توجه مردم را بیشتر به سمت پادشاه و خاندان سلطنتی جلب کنند. پس رئال از نظر سرمایههای مالی و حمایتهای پشت پرده هیچ کمبودی نداشت؛ این تیم قدرتمند دوران درخشانی را سپری کرد و همه حریفان را قلع و قمع میکرد و در جاهایی که درون زمین کاری از دست بازیکنان برنمیآمد، مسئولان و مدیران بانفوذ متصل به دربار دست به کار میشدند و برای موفقیت تیمشان از هرگونه اعمال نفوذ و فعالیتهای غیرفوتبالی دریغ نمیکردند! اما در طول تاریخ، هیچ دورانی را نمیتوان به یاد آورد که اقدامات و فعالیتهای سلطنتی مورد حمایت پادشاهان، از سوی قشر متوسط و عامه مردم بدون پاسخ گذاشته شود. درست یک سال پس از تاسیس رئال مادرید توسط خاندان سلطنتی اسپانیا، گروهی از دانشجویان ایالت باسک برای عرض اندام و نوعی مبارزه خاموش با پادشاه، که در سالهای آخر حکومت و پیش از فرار از اسپانیا، علنا از دیکتاتوری میگوئل پریمو ریورا حمایت میکرد، تیم فوتبال آتلتیکو مادرید را تشکیل دادند. و این سرآغازی بود برای رقابت، و البته مبارزه پنهان، بین دو تیمی که یکی برخاسته از دل مردم و دانشجویان بود و پایگاه خانواده سلطنتی آلفونسوی سیزدهم بود. پرواضح است که چنین نبردی را نمیتوان برابر و عادلانه دانست، اما آنچه را که نمیتوان برای همیشه سرکوب کرد، اراده مردمی است. آتلتیکو از همان بدو تاسیس در هیچ دورهای برتر و سرتر از رئال نبوده است، چه از زمانی که پادشاه اسپانیا برای کسب افتخار و شهرت پشت سرهم تورنمنتهای معتبر بینالمللی را برگزار و تمام عناوین قهرمانی را درو میکرد، اما آتلتیکو مجبور بود فقط به بازی در لیگ اسپانیا بسنده کند، و چه در تمام سالهایی که رئال به واسطه ستارگانی که داشت و گاهی بهخاطر اعمال نفوذهای بیرون از زمین پیروز میشد و جام روی جام میگذاشت. با این همه عناوین قهرمانی، رئالیها پیش همه تیمها به موزه افتخارات خود پُز میدادند و فخرفروشی میکردند، اما آتلتیکو در اندیشه تثبیت آرمان تسلیمناپذیری در تیمش بود. حکایت رقابت و مبارزه دو تیم شده بود مثل یک بچه پولدار و یک بچه فقیر که هر دو سر یک کلاس مینشستند. یکی به پول خود مینازد و آن را به رخ دیگری میکشد، اما بچه فقیر سعی میکند نداشتههایش را با کسب علم و داشتن روحیه محکم جبران کند. فقط طی ۳۰ سال، رئال مادرید پنج بار استادیوم خانگی خود را تغییر داد تا ورزشگاه بزرگتری در اختیار داشته باشند. رئال چند سال یک بار، اثاثکشی میکرد و به خانه جدید خود میرفت، اما آتلتیکو حتی در دورهای که موفقیتهای بسیار زیادی در سطح باشگاههای اروپا به دست آورده بود، بهخاطر مشکلات و بحرانهای مالی باشگاه مجبور به فروش استادیوم خانگی مترو پولیتن شد تا اینکه در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی استادیوم ویسنته کالدرون را بهعنوان ورزشگاه خانگی خود افتتاح کرد. چرخ روزگار برای دو تیم اینگونه میگشت که رئال مادرید را با عناوینی مثل تیم کهکشانیها، سلطان یا شاه شاهان خطاب میکردند، اما آتلتیکو بهخاطر نوع طراحی و رنگ لباس بازیکنانش، به تیم زیرشلواریها معروف شده بود.
اما اندیشه و باور ذاتی آتلتیکو طی همه آن سالها در یک چیز خلاصه میشد: تسلیمناپذیری. یعنی این واقعبینی در بین اعضای تیم وجود داشت که رقیب از پشتوانه عظیم و بیانتهای پول و قدرت برخوردار است و شکست دادن آنها به این سادگی امکانپذیر نیست. از اینرو، فلسفه و شعاری را باور خود ساختند که اگر نمیتوانیم راحت بر آنها پیروز شویم، تسلیم هم نخواهیم شد. اگر نمیتوانیم آنها را به زمین بزنیم، زمین هم نخواهیم خورد. و اگر نمیشود به زانو درآورد، به زانو هم نمیافتیم!
بیستارهها و کهکشانیها
از همان روزها این اندیشه در بدنه باشگاه نفوذ کرد و کمکم برای آنها به باور تبدیل شد؛ باوری که رگههای آن را میتوان حتی در سیستم بازی امروزی آتلتیکو هم مشاهده کرد. البته رئال مادرید از اواسط قرن گذشته دیگر ماهیت یک تیم متعلق به خاندان سلطنتی را نداشت و مردمیتر شد و از اینرو هواداران بسیار پرشماری از قشر عامه مردم را همراه خود دید. اما نه میتوان فلسفه ریشهای باشگاه را تغییر داد و نه میتوان حافظه تاریخی مردم را از آنها گرفت. به همین علت هنوز هم بسیاری از فوتبالدوستان، رئال مادرید را تیمی متعلق و متصل به یک جریان بالا دستی میدانند. علاوه بر این، آلفونسوی سیزدهم و پسرش آنقدر در رئال خرج کردند و به آنها پول دادند که زیربنای بسیار مطمئن و مستحکمی برای چندین دهه آینده این فیلم درست کردند؛ میراثی که رئال تا همین سالها هم از آن بهره برده و شاید به چند نسل بعدی هم برسد. بیچاره آتلتیکوی بیکس و بیپول…
بدون شک هر تیمی چه در لیگ قهرمانان و چه در لیگهای داخلی کشور، با توجه به داشتهها و نیروی انسانی که در اختیار دارد، اقدام به برنامهریزی و طراحی تاکتیکهایی میکند تا بهترین راه برای رسیدن به پیروزی و کسب عنوان قهرمانی را در اختیار بگیرد. بدون تردید سیمئونه اینگونه میاندیشد که وقتی بازیکنی مثل مسی یا رونالدو را ندارد تا بتواند خط دفاع و دروازه حریفان را ویران کند، پس باید از یک مهاجم فرصتطلب، هرچند تنبل، مثل فرناندو تورس استفاده کرد؛ یعنی سیمئونه و شاگردانش با این هدف در اکثر مسابقات خود وارد میدان میشوند که اگر فقط یک فرصت داشتی و آن را گل کردی و مطمئن هستی همان یک گل هم برای پیروزی کافی است، پس دیگر چه لزومی دارد تا برای گرفتن توپ از حریف خودمان را به آب و آتش بزنیم تا مثلا یک گل دیگر هم بزنیم؟! ما گل پیروزی را زدهایم، پس آنها هر کاری که میخواهند با توپ بکنند، تنها کاری که ما میکنیم، این است که تسلیم نشویم و از همان یک گل دفاع کنیم.
اگر بخواهیم همین نگاه عمیق را در مورد کهکشانیهای رئال هم داشته باشیم، به این نتیجه مهم میرسیم که همه باشگاهها از ابتدا با یک فلسفه و ایدئولوژی خاص تاسیس و راهاندازی میشوند؛ فلسفهای که نطفه حیات باشگاه است و آثار وجودی آن هم احتمالا برای همیشه باقی میماند. رئال هم از این قاعده مستثنی نیست؛ برای جذب بازیکنان جدید، سفیدپوشان مادریدی علاوه بر نیازهای تاکتیکی و مسائل فنی، به جنبههای دیگری از جمله تبلیغات و اسپانسرهای مالی هم توجه میکنند. تمام بازیکنان مورد نظر مربی را جذب کرده و سایر امکانات موفقیت را در اختیار او قرار میدهند، اما از دادن یک چیز بسیار مهم به مربی خودداری میکنند و آن هم زمان کافی برای پیاده کردن برنامههاست. به نظر میرسد روحیه برتر و بالاتر بودن از دیگران هنوز هم در اندیشههای مسئولان و مدیران رئال وجود دارد؛ تصور اینکه مربی بههیچوجه حق اشتباه کردن و بد نتیجه گرفتن ندارد، و در غیر این صورت تنها گزینه آنها اخراج است، از تفکر خود کاملبینی و دگر ناقصبینی نشئت میگیرد؛ یعنی خود را کامل و بدون هیچ نقصی میپندارند و همه تقصیرات را بر گردن دیگران میاندازند. این رویه چیزی نیست که در مکتب تیمی مثل آتلتیکو پذیرفته باشد. آتلتیکو استعدادهای جوان و کمتر شناختهشده مثل سرخیو آگوئرو را به خدمت میگیرد، و در صورت پیشرفت و ارتقای سطح کیفی، او را با سود بسیار بالایی به سایر تیمهای بزرگ و متمول واگذار میکند.
شانس بیشتر رئال
و اما کلام آخر؛ با همه آنچه در مورد سیاستهای غیرقابل قبول در باشگاه رئال مادرید گفته شد، که میتوان آنها را نقاط ضعف اساسی باشگاه دانست، با این وجود کهکشانیهای مادرید به اندازه ۲۰ برابر بیشتر از تیمی مثل آتلتیکو افتخار و عناوین قهرمانی دارد؛ این رئال است که شنبه برای کسب یازدهمین قهرمانی در اروپا به میدان میآید، این بازیهای رئال مادرید است که میلیونها نفر از سرتاسر جهان را پای تلویزیون میخکوب میکند، و ستارههای رئال هستند که محبوبیت بینظیری بین هواداران اسپانیایی و غیراسپانیایی دارند، و…. با همه آنچه در مورد سیاستهای قابل دفاع تیم سیمئونه گفتیم، اما آتلتیکو مادرید همان تیمی است که به دلیل نداشتن تجربه و سطح کیفی مناسب، در آخرین ثانیههای فینال دو سال قبل مغلوب ضربه سر سرخیو راموس میشود و در وقتهای اضافه چنان مقهور هنرنمایی ستارههایی مثل گرت بیل و کریستیانو رونالدو شدند که بعید نیست آثار منفی آن شکست، در بازی شنبه شب هم تاثیر خودش را بگذارد. پس آنچه در پایان روی تابلو حک میشود، پیروزی یا شکست تیم است؛ یعنی همان نتیجهای که بهعنوان مهمترین و اصلیترین معیار موفقیت از نظر هواداران و کارشناسان قلمداد میشود. و انصافا رئال مادرید، علاوه بر بازیهای زیبایی که به نمایش میگذارد، از نظر نتیجه و کسب قهرمانی در جایگاهی قرار دارد که برای آتلتیکو قابل باور نیست. وقتی که مثلا سرخیو راموس یا کریستیانو رونالدو جام قهرمانی را بالای سر خواهد برد، دیگر هیچکس به فلسفه باشگاه، ماهیت مؤسسان و ارائه بازی تماشاگرپسند و… نه اهمیت میدهد و نه به آن فکر میکند! ضربالمثلی در فوتبال اروپا رایج است که میگوید: با هر روش و سیستمی که تیم پیروز شود، همان سیستم حتما روش موفق و درست بازی کردن است!
.
احمد تقیزاده