با احمدرضا احمدی درباره صدای شاعران
«حالا چی ژوزه؟» محال است این شعر زیبا و غمآلود کارلوس دروموند د آندراده را با چیزی جز صدای گرم و سوزناک احمدرضا احمدی به یاد بیاوری. احمدرضا احمدی متعلق به نسلی است که در آن گرمی صدا و حسوحال شعرخوانی شاعر هم تقریبا به اندازه شعرهایش اهمیت داشت؛ نسل فروغ، شاملو، اخوانثالث، سپانلو، منزوی و… از او درباره صدا و شعرخوانیاش پرسیدهایم و احساسی که به خواندن دارد.
کمی درباره صدای شما حرف بزنیم. مخصوصا دکلمه «ژوزه» که گریه آدم را درمیآورد.
در آلمان دوره دیدم(میخندد. این تکه کلام شوخطبعانه اوست). من کشف هوشنگ کامکار بودم. میخواست «در گلستانه» را دربیاورد، رفته بود پیش شاملو. شاملو از سپهری خوشش نمیآمد. بنا بود شجریان بخواند، نخواند. من را انتخاب کرد و شهرام ناظری. کار من از آنجا شروع شد. بهترین چیزی که خواندم، حافظ است. ژست هم نگرفتم. در همین اتاقم ضبط کردم. بهشان گفتم اگر غلط خواندم، بگویید. به من هم نگویید استاد. میگفتند مثلا این بخش را تکرار کن، تکرار میکردم. خیلی خوب درآمد. خودم میخواستم غزل «یاری اندر کسی نمیبینم یاران را چه شد» بخوانم که نخواندم. در بین شاعران تنها کسانی که خوب میخواندند، من و شاملو بودیم. آتشی و م. آزاد را هم ضبط کردیم، افتضاح بود. اخوان هم همینطور.
کسی هست که قصد داشته باشید اثرش را بخوانید؟
یکی از آرزوهایم این است که قبل از مرگم شعرهای فروغ فرخزاد را بخوانم که باید تهیهکننده پیدا کنم. شعر فروغ آنکه میگوید تمام روز در آینه گریه میکردم، واقعی است. حالش که بد میشده، موهاش را میچیده و تمام مدت گریه میکرده. آرزویم این است که صدایم روی شعرهای فروغ بنشیند.