سعدالله زارعی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی ومدیر موسسه مطالعات راهبردی اندیشهسازان نور، اصولگرا
بدون شک این تئوری بهصورت کلی درست نیست که «جوانان اصولگرا با جوانان اصلاحطلب ساختار ذهنی متفاوتی دارند، یکی بنیادگرا و دیگری ساختارگرا هستند.» اما در عین حال میتوان نمونهها و نشانههایی را به دست داد و براساس آنها گفت که این تئوری تا حد زیادی درست است و میتوان موارد نقض را استثنا به حساب آورد، هرچند موارد آن زیاد هم باشد.
اصلاحطلبان تشکیلاتیترند؛ چرا؟
در این گزاره کمتر میتوان تردید کرد که طیف اصلاحطلب در جمهوری اسلامی تشکیلاتیتر از طیف اصولگرا عمل میکند و این حتما دلایلی دارد به نظر این قلم موارد زیر را میتوان از جمله این دلایل آن برشمرد:
۱. وقتی جریان موسوم به اصلاحطلبی در ایران شکل گرفت، آنان خواه ناخواه بهعنوان بخشی از جامعه که رابطه مستحکمی با حکومت نداشتند، شناخته میشدند و این موضوع ضمن آنکه مزیتهایی برای آنان داشت، موجد خطرات مهمی نیز بود. نقطه ثقل شکلگیری این جریان به اوایل دهه ۱۳۷۰ برمیگردد که در آن دوران روزنامههایی نظیر سلام، جهان اسلام و نشریاتی نظیر بیان، کیان و زنان منتشر میشدند و دیدگاه منتقدانه و بعضا بسیار تندی را نسبت به «دوران پس از امام» و «دولت هاشمی رفسنجانی» داشتند. از اینرو ادبیات، سازمانها و افراد این گروه با محدودیتهایی در کشور مواجه بودند. بر این اساس این جریان خود را نیازمند وضعیتی منسجمتر به نسبت طیف مقابل خود میدید و از اینرو به سازمان و شورای رهبری بهعنوان راهحل توجه ویژهای کرد، تا از این طریق بتواند از یکسو میزانالحرارهای برای مواضع طیف باشد و آن را در محدودهای نگه دارد تا ناچار به تن دادن به محدودیت بیشتری نباشند و از سوی دیگر اولویتها را در زمان تعیین کنند.
۲. طیف اصلاحطلبی در دهه ۱۳۷۰ اگرچه سری فربه داشت، اما از بدنهای نحیف رنج میبرد. همه میدانیم که این بدنه نحیف شکست سنگینی در انتخابات مجلس سوم شورای اسلامی را به اصلاحطلبان تحمیل و در چند انتخابات بعدی تکرار کرد. بر این اساس اصلاحطلبان که نمیتوانستند در کوتاهمدت کاهش وزن بدنه را حلوفصل کنند، به ساماندهی رأس روی آورده و نتیجه آن یک کار تشکیلاتی نسبتا منسجم بود که آموزش و تشکیل حلقههای مختلف تصمیمگیری و شکلدهی سیاسی به حوزههای تخصصی ـ راهاندازی تشکلهایی نظیر کانون وکلا و خانه کشاورز ـ بخشی از این موضوع به حساب میآید.
۳. تکیه گروه اصلاحطلبان بیش از اصولگرایان به دانشگاه و آموزههای دانشگاهی است، درحالیکه اصولگرایان بیش از دانشگاه به مساجد و بسیج و هیئتهای مذهبی توجه دارند. آموزههای بالنسبه منسجمتر دانشگاه نسبت به آنچه در مراکز تعلیماتی اصولگرایان آموخته میشود، خود به خود طیف اصلاحطلب را تشکیلاتیتر از رقیب خود میسازد. این در حالی است که الیگارش حزبی ناشی از تعالیم دانشگاه در عین حال در جامعه ایرانی که در آن «فردیت شهروند» بیش از جنبه اجتماعی آن جلوه و جلا دارد، در جای خود یک نقطه ضعف هم به حساب میآید، ولی شاید به دلایلی که برشمردیم، اصلاحطلبان را گریزی از آن نباشد.
جوانان اصولگرا تئوریکترند؛ چرا؟
البته نمیتوان بهطور کلی بر این گزاره صحه گذاشت، چه در بخشی از طیف اصلاحطلبان حتی بیش از طیف اصولگرا بنیههای نظری و تئوریک مدنظر قرار داشته و برای آن در حوزه نشر کتاب و فصلنامههای تخصصی توجه ویژهای صورت میگیرد. اما در عین حال با توجه به سرگذشت اصلاحطلبان طی حدود سه دهه اخیر میتوان گفت درکل اصولگرایان بیش از اصلاحطلبان به مبانی نظری و تئوریک توجه دارند و در این حوزه از شخصیتهای وزینتری برخوردارند. وقتی ما رهبرانی نظیر خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و محمدرضا عارف را با شخصیتهای نظیر آیتالله یزدی، آیتالله مصباح، مرحوم آیتالله مهدوی کنی و آیتالله موحدی کرمانی مقایسه میکنیم، اصولگراها را تئوریکتر میبینیم.
اما درخصوص علت اینکه جوانان اصولگرا بیش از جوانان اصلاحطلب به کار تئوریک اهمیت میدهند، دلایل زیر را میتوان دخیل دانست:
۱. اصولگرایی اساسا براساس دفاع از یکسری مبانی و اصول شگل گرفته است و از اینرو اصولگرایان بیش از اشخاص، از فضاهای تئوریک تاثیر میگیرند و روی مخالفتهای اصلاحطلبان با ارزشها بیش از هر چیز دیگری حساسیت نشان میدهند. موارد متعددی از این واکنشها را میتوان در دوره هشت ساله دوم خرداد فهرست کرد. گاهی درج یک مطلب که شائبه اهانت به یکی از مقدسات داشت، تا حد یک مشاجره گرم اجتماعی و سیاسی پیش میرفت و این موضوع موجهای بزرگی را در اجتماع پدید آورد. این در حالی است که اصلاحطلبان بیش از مباحث تئوریک بر «عملگرایی» تکیه دارند. از منظر اصلاحطلبی مباحث تئوریک آنقدر کشدار هستند که براساس آن نمیتوان حکم قطعی صادر کرد و از اینرو در ساحت سیاست باید تا حد زیادی از قضاوت و داوری در این حوزه پرهیز شود. اصلاحطلب بیش از آنکه به کیفیت قدرت و حکمرانی توجه داشته باشد، خود حکمران بهعنوان یک ابزار برای تحقق اهداف دیگر مدنظر قرار داده و اهداف دیگر را هم نوعا در حوزههای غیرتئوریک تعریف میکند و این موضوع البته به نسبت آنچه اصولگرایان با آن شناخته میشوند، از جاذبه اجتماعی بیشتری برخوردار است. اشکالی که در این موضوع به اصلاحطلبها وارد است، این است که بالاخره هر «جامعه سیاسی» براساس یک اندیشه سیاسی خاص شکل میگیرد و قوام آن جامعه سیاسی تا حد زیادی در پرتو پاسداری از اندیشه سیاسی خاص تحقق مییابد.
۲. اصولگراها کمتر از اصلاحطلبان دغدغه بدنه اجتماعی داشتهاند. آنان خود را همواره برخوردار از یک «بدنه موثر و دارای سازمان» دانستهاند و در بسیج اجتماعی، خود را چابکتر و موثرتر از اصلاحطلبان دیدهاند. از اینرو نیاز به سازمان در بین اصولگرایان جای خود را به تئوریکتر کردن بدنه اجتماعی داده است. اصولگرایان گاهی به نحو افراطگونهای روی بدنه موثر خود حساب کردهاند و از اینرو در صحنههای سیاسی که رأی تکتک شهروندان حتی اگر غیرفعال باشند، تعیینکننده است، از رقیب اصلاحطلب خود جا ماندهاند. بدنه اجتماعی اصولگرایان اگرچه از ثبات بیشتر و تاثیرگذاری سیاسی بیشتری برخوردار است، وقتی با چند شکست در صحنه سیاسی مواجه میشود، نه فقط دچار آسیب سیاسی، بلکه دچار آسیب فرهنگی نیز میشود.
۳. اصولگرایان اساسا به سازمانها به چشم مجتمعهای قابل نفوذ نگریسته و تشکل سیاسی را در نقطه مقابل حکومت دیدهاند و از اینرو به نسبت اصلاحطلبان اساسا به حزب بدبینی بیشتری دارند. تشکل سیاسی در بخشی از اصولگراها اساسا جایگاهی ندارد و از اینرو در بخشهایی از تشکلهای اصولگراها این سوال مطرح میشود که آیا باید به صورت «ارشاد کلی» در انتخابات شرکت کرد یا با «کاندیدای خاص» وارد رقابت شد. تجربه اصولگرایان به آنان حق میدهد تا هر پیشنهاد جدید را با تردید نگاه کنند و بهسختی با آن همراهی نشان دهند. مباحثی که در ایام اولیه شکلگیری «جمنا» در بین این طیف درگرفت، ناشی از این روحیه بود. در عین اینکه باید اذعان کرد که تشکلگرایی به صورت کلی در اصولگرایان مطرود نیست و در این دوره هم کم نبودند تشکلهای کوچکی از اصولگرایان که به «نتایجی بزرگ» دست یافتند.
در خاتمه باید گفت بله، اصلاحطلبان بیش از اصولگرایان به سازمان و تشکیلات توجه دارند، اما در عین حال نمره سازمانطلبی در اصولگرایان هم آنقدر منفی نیست که یکسره در مقابل تشکلخواهی قرار گیرند. اصولگرایان بیش از اصلاحطلبان به مباحث تئوریک و پایهای توجه دارند و اینرو ثباتقدم در اصولگرایان بیش از اصلاحطلبان است. اما در عین حال نمیتوان گفت اصلاحطلبان یکسره میانهای با مباحث تئوریک ندارند.
شماره ۷۱۳
[…] – توسط admin هفته نامه چلچراغ – سعدالله زارعی*: بدون شک این تئوری بهصورت کلی درست نیست که «جوانان […]