روایتی از چند ساعت پرالتهاب در فضای مجازی
رضا منصور خانکی
داستان بازیهای مقدماتی جام جهانی تمام شد و پرونده این رقابتها برای تیم ملی فوتبال ایران بسته شد. با صعودی مقتدرانه و آماری باورنکردنی. اما این تمام ماجرای رقابتهای مرحله مقدماتی نبود. اتفاقات بازی آخر ایران مقابل تیم ملی سوریه در ورزشگاه آزادی باعث شد تا کام خیلیها تلخ شود. از جای خالی زنان و دختران ایرانی گرفته تا حضور زنان سوری و شادی بحثبرانگیز سوریها بعد از صعود به پلیآف جامجهانی روسیه. اتفاقات آن ۹۰ دقیقه آنقدر زیاد بود که برای تحلیل اوضاع باید کمی صبر میکردیم تا آبها از آسیاب بیفتد و حالا شاید بتوان روایتی منصفانه از آن روز عجیب آزادی ارائه کرد.
روایت ایرانی
همه چیز از مدتها پیش شروع شد، از وعدههای انتخاباتی حسن روحانی. وعدههایی که توانست با رأی بالایی او را مجددا رئیسجمهور کند. یکی از همان وعدهها دادن فضای بیشتر به زنان بود. روحانی در فیلم انتخاباتیاش گفته بود: «از کیمیا تا زهرا تا ساره چه نشاطی را در جامعه ما به وجود آوردند؟ مگر میشود یک کشوری از لحاظ اقتصادی پیشرفت کند و نیمی از جامعه آن در خانه بماند؟ این چه تفکری است که فکر میکنند امنیت زن و اخلاق زن فقط در داخل خانه تامین میشود، آن هم خانهای که حتما در آن دو قفله باشد.» این نگاه بدون تردید نگاه شخص دکتر روحانی به مقوله زنان است، اما اتفاقات بعد از انتخابات، روزهای قبل از انتخابات و وعدههای انتخاباتی را زیر سوال برد. اتفاقاتی مثل عدم حضور زنان در سمت وزیر هم از عواملی بود که باعث برخی انتقادها شد. همه میدانیم روحانی میخواهد نگاهی جدید به زن در جامعه باشد، اما شاید حالا شرایط را برای این تغییر مهیا نمیبیند. در همان زمان انتخابات بود که عدهای خواستار حضور پررنگ زنان در اجتماع شدند و طرح حضور بانوان در ورزشگاه برای دیدار مقابل سوریه از همانجا و البته به صورت غیررسمی در فضای مجازی کلید خورد. در آن روزها عدهای با هشتگ #نوبت_زنان خواستار این بودند که امکانی فراهم شود تا در بازی ایران و سوریه، فقط زنان در ورزشگاه حاضر شوند و چون تیم ملی به جام جهانی صعود کرده، مردان اینبار در خانه بمانند و بازی را از تلویزیون تماشا کنند. طرحی که از همان ابتدا ناپختگیاش مشخص بود، طرحی که نه حاصل یک خرد جمعی، بلکه از دل یک هیجانزدگی برآمده بود و آنقدر خندهدار بود که حتی کسی آن را پیگیری هم نکرد. درهرحال وقتی خبر آمد ممکن است تیم ملی یک بازی دوستانه در تهران مقابل تیم ملی آلمان داشته باشد، باز هم خبری منتشر شد که قرار است این بازی در حضور حدود ۷۰ هزار هوادار زن برگزار شود؛ خبری که خیلی زود منتشر و البته در کسری از ثانیه تکذیب شد.
یک باگ ناغافل
مدتی بعد عدهای خواستار حضور جدیتر زنان در ورزشگاهها شدند. در دولت، شهیندخت مولاوردی، معاونت زنان ریاست جمهوری، این وعده را به صورت جدی پیگیری کرد و امیدها برای حضور خانوادهها در ورزشگاه پررنگ شد. در این میان تلاشهای دولت برای شکستن این تابو شدت گرفت، اما یک شایعه که مشخص نشد از کجا منتشر شده بود، همه چیز را به هم زد و این در حالی بود که خبر مجوز حضور خانوادهها در ورزشگاه آزادی برای تماشای بازی ایران – سوریه به صورت وسیعی در فضای مجازی پیچید. همزمان وجود یک باگ عجیب در سایت فروش بلیت این بازی به این شایعه دامن زد. باگی که به بانوان هم اجازه خرید بلیت میداد و گزینه انتخاب جنسیت در آن فعال شده بود. عدهای از زنان ایرانی بلیت این بازی را خریداری کردند، اما خیلی زود فدراسیون فوتبال در بیانیهای اعلام کرد که حضور خانوادهها در این بازی منتفی است و اشکال از سایت بلیتفروشی بوده است. در تماس سامانه بلیتفروشی با زنانی که بلیت خریده بودند، مشخص شد چیزی حدود ۲۰۰ زن برای این بازی بلیت خریده بودند، به امید اینکه در کنار مردان بتوانند تماشاگر جشن صعود تیم ملی به جام جهانی باشند. اما این امید خیلی زود به یأس بدل شد تا حسرت حضور خانوادهها در ورزشگاههای ایرانی تمدید شود.
اتفاقهای عجیب در روز بازی
اما روز بازی اتفاقات عجیبی رخ داد. عدهای از زنان ایرانی، با علم به اینکه کسی به آنها اجازه حضور در ورزشگاه را نمیدهد، راهی ورزشگاه شدند. روایتهای عجیبی از حضور آنها در آزادی منتشر شد. عدهای میگفتند چرا با وجود اینکه میدانستند راهی به داخل پیدا نمیکنند، به آزادی رفتند. اما خودشان استدلال جالبی داشتند. آنها میخواستند با همین تعداد کم، اما باکیفیت حقشان را از مسئولان طلب کنند. داغ این ماجرا وقتی تازه شد که زنان سوری در مقابل دیدگان زنان ایرانی راهی ورزشگاه شدند و دوشادوش مردان سوری به تشویق تیم ملی سوریه پرداختند.
وقتی موضوعی با این درجه از حساسیت در شبکههای اجتماعی مطرح میشود، احساسات غلیان میکند و طبیعی است که عدهای از دایره منطق خارج شوند. تحلیلهایی که در سطح باقی میماند و عمقی ندارند، خیلی سریع تلفنها و تبلتها را فتح میکنند، تلگرام، اینستاگرام و توییتر مملو از تصاویر زنان سوری حاضر در استادیوم و تصاویر زنان ایرانی پشت در مانده بود. خیلیها به سوریها انتقاد میکردند و عدهای دیگر خواستار استیضاح وزیر ورزش بودند. دوباره بحث شعارهای انتخاباتی حسن روحانی مطرح شد و انتقادات از او بالا گرفت. وقتی بازی تمام شد، آنچه از ورزشگاه آزادی منتشر شد، تصاویری بود که بیشتر از همیشه خون را به جوش میآورد؛ تصاویر زنان سوری، که بعضی بیحجاب هم بودند، در ورزشگاه آزادی چیزی نبود که اینجا کسی از آن خوشش بیاید. وزارت ورزش و جوانان منفعل عمل کرده بود، خارجیها در خاک ما به آنچه رویای زنان ایرانی بود، دست یافته بودند، در کنار همه این مسائل، گل دقیقه ۹۰ سوریه آب سردی بود بر پیکر خسته تیم ملی و طرفدارانش.
روایت سوری
اما بیایید یک بار همه این مسائل را از نگاه سوریها ببینیم. مردمان جنگزده ساکن ایران در جستوجوی ذرهای خوشبختی خود را به ورزشگاه آزادی رسانده بودند. زن و مرد آمده بودند تا پشت به پشت هم، تیم ملی سوریه را تشویق کنند. فوتبال اینبار هم میخواست ورای ورزش، دوباره ایفای نقش کند، همان نقش دوستداشتنی. فوتبال به مثابه یک نجاتدهنده، منجی غرور ازدسترفته ملتها، مثل همان گلی که مارادونا یکی پس از دیگری مهاجمان و مدافعان انگلیسی را دریبل میزد و توپ را درون دروازه انگلستان میکاشت. برای آرژانتینیها، آن فقط یک گل نبود، همه چیز بود. انگار که مارادونا به نمایندگی از یک ملت دردکشیده در مقابل تاچر قد علم کرده بود، شورش یاغی علیه استبداد و چه جالب که این مارادونا بود که یکتنه، تاچر و ارتش انگلیس را شکست داد. حالا هم به هیچکس برنمیخورد، ایران که برای سوریه مثل انگلیس نبوده و همیشه حامی استراتژیک سوریه هم بوده است. اگر همین سوما، میتوانست با بردن تیم ملی سوریه به جام جهانی انتقام همه دردهای سوریها را بگیرد، چه میشد؟ از دنیایی که به سالها جنگ در خاک سوریه بیتفاوت است. ما که یک عمر در کنار سوریه برادرانه و وفادارانه ایستاده بودیم، در سوریه کسی با ما جنگ نداشت، همه آمده بودند تا از فوتبال پلی بسازند برای پیروزی در جنگ. رفتن به پلی آف جام جهانی برای سوریها، درست مثل رفتن به خود جام جهانی است. آنها هیچگاه در این موقعیت تاریخی قرار نگرفته بودند.
یک لحظه تصور کنید، اگر توپی که سوما شلیک کرد و آرام آرام از میان پاهای بیرانوند به تور دروازه ما بوسه زد، یک کودک، حتی فقط یک کودک دردکشیده سوری را در یکی از همین پناهگاههای جنگی شاد کرده باشد. چه چیزی از این هیجانانگیزتر، شاید آن توپ را سوما نزده باشد، کار آیلان باشد، همان کودکی که در کنار دریا جان داد. برای ما که صعود کرده بودیم و جوانمردانه بازی کرده بودیم، چه فرقی داشت سوریه به جام جهانی برود، یا کره و ازبکستان؟ اما برای سوریه جنگزده همین صعود به پلیآف کافی بود تا حتی شده برای چند دقیقه به جای صدای موشک و خمپاره، غریو شادی در آن خاک غمزده طنین بیندازد. حالا اگر در این میان کسی هم به ایران و ایرانی اهانت کرد، نه همه ملت سوریه، که شاید یکی دو نفر بیتدبیر و احساساتی بودند که احساسات زیاد بر آنها غلبه کرده بود. به آنها خردهای نمیتوان گرفت.
سهشنبه ۱۴ شهریور، زنان سوری که در مقابل سیل اشک زنان ایرانی وارد ورزشگاه میشدند، چه تقصیری داشتند که حالا ما میخواهیم انتقام همه چیز را با لایکها و کامنتهایمان در اینستاگرام و توییتر از آنها بگیریم؟ آیا هرگز فکر کردهاید که کدام زن سوری مانع از حضور خانوادههای ایرانی شده بود؟ شاید برای آنها هم قابل باور نبود که زنان ایرانی نمیتوانند به ورزشگاه بروند. اما شاید ما دوباره در حرکتی که نه تدبیری پشت آن بود، نه عقلانیتی، هزاران بار تصاویر زنان شادمان سوری را در صفحات مجازیمان بازنشر کردیم و هر چه دلمان خواست به آنها گفتیم که ایکاش نمیگفتیم.
وقتی خبر آمد جلوی در ورزشگاه به زنان ایرانی گفته بودند بگویید سوریهای هستید و با پرچم سوریه وارد شوید، شاید که راهتان دادند، آن وقت ناراحتیها بیشتر از کل ماجرا شد.
شماره ۷۱۸