درباره تد تاکها، کتابهای خودمراقبتی
و افسانه یادگیری مهارت تابآوری در خانه
مریم عربی
اسم خودش را گذاشته «هکر جسم». به همه جای دنیا سفر کرده تا ذهن کاملا معمولیاش را به یک ذهن فوقالعاده تبدیل کند. از اعمال معجزهآسای شجاعانه و سرسختانه و توانایی کمنظیرش در کنترل ذهن فیلم میگیرد و قرار است از این تصاویر، یک مجموعه تلویزیونی ساخته شود. مردم مسحور و مبهوت پای سخنرانیهایش مینشینند و او برایشان از تجربه بالا رفتن از اورست بدون کپسول اکسیژن میگوید. در آخر سر تکان میدهد و رو به جماعت شیفته میگوید: «مغز ما ابزاری قدرتمند است. هر کس با کمی انگیزه میتواند به خودش آموزش بدهد تا از پس انجام کارهای بزرگ بربیاید.» این تاد سمپسون سخنران انگیزشی مشهور است که با شلوار جین کوتاه و تیشرت ساده و ظاهری شبیه به یک آدم کاملا معمولی، روبهروی جماعت ایستاده و برای طرفدارانش با آبوتاب توضیح میدهد که چطور میتوان ذهن را بازسازی کرد، تابآوری را ارتقا داد و دست به کارهای قهرمانانهای مثل بالا رفتن از یک دره ۱۲۰متری با چشمهایی بسته در بیابانی دورافتاده زد؛ حرکت شگفتانگیزی که خودش مدتی قبل در یکی از بیابانهای یوتا انجام داده بود.
سراب معجزه ذهن
با تماشای فیلمهای مستندی که تیم حرفهای فیلمبرداری سمپسون از شاهکارهای حیرتآور او ضبط کردهاند، دلت میخواهد باور کنی که معجزه ذهن ممکن است و تو هم میتوانی چشمبسته حرکات محیرالعقول انجام بدهی، ولی واقعیت ماجرا چیز دیگری است. درست است که آقای سمپسون دست به حرکات شجاعانهای زده، اما قبل از اینکه یک سخنران انگیزشی مشهور شود، یک کوهنورد آموزشدیده حرفهای بوده. معجزه صعود چشمبسته از دره ۱۲۰متری هم با همراهی یک تیم حرفهای و با مدیریت کسی اتفاق افتاده که خود سمپسون از او به عنوان بهترین کوهنورد جهان نام میبرد. دوربینها روی آقای سمپسون زوم شده و کسانی که او را هدایت میکنند، در حاشیه قرار دارند. تاد سمپسون شاید آدم جسوری باشد، اما اینکه بگوییم صعود از قله را فقط و فقط با بازسازی ذهنش انجام داده، مثل این است که بگویی یک خلبان بهتنهایی هواپیما را از آمریکا به استرالیا برده است؛ درحالیکه پشت حرکت هر هواپیما، شبکهای جهانی متشکل از فرودگاهها، ماهوارهها، معاهدههای دولتی، کسبوکارهای بههمپیوسته و متخصصانی است که مسئولیت طراحی، ساخت و هدایت هواپیماها را بر عهده دارند.
مقصران همیشگی
مراقبه، ترمیمپذیری عصبی، رفتاردرمانی بر پایه آگاهی از ضربههای روانی، روانکاوی، هدایت شغلی، کریپالو یوگا و… فهرست درمانهای مدرنی که برای فقدان تابآوری و مشکلات مرتبط با آن پیشنهاد میشود، انتها ندارد. این روزها اگر دچار اضافه وزن باشید، تنها باشید، در شغلتان موفق نباشید، یا اضطراب و افسردگی زندگیتان را فلج کرده باشد، لشکری از استادان معنوی و متخصصان هستند که با کتابها و سخنرانیهایشان به شما راهحلهای سریع پیشنهاد میدهند. گفته میشود که با نصیحتها، راهنماییها، انگیزهبخشی و الهامبخشی این افراد میتوانید مشکلاتتان را حل کنید. اما مسئله اینجاست که از نظر این افراد همیشه مشکل خود شما هستید. شما مسئول تکتک مشکلاتی هستید که سر راهتان قرار میگیرد و اگر نتوانید با تغییر طرز تفکرتان این مشکلات را از سر راه بردارید، تقصیر خودتان است، چون خودتان نخواستهاید، یا انگیزه و توانمندی کافی نداشتهاید.
جالینوس از پزشکان یونان باستان بر این باور بود که روشهای درمانیاش موثر است و هر کس داروی او را مصرف کند، در مدت زمان کوتاهی بهبودی مییابد و هر کس که داروی جالینوس روی او اثر نکند، در واقع خودش مردنی است. این همان روشی است که صنعت چندمیلیارد دلاری خودمراقبتی در پیش گرفته؛ اگر توصیههای استاد معنوی شما را به نتیجه دلخواهتان نرساند، تقصیر از خود شماست. این در حالی است که اغلب ما حالا آنقدر با روشهای خودمراقبتی آشنا هستیم که بدانیم این روشها بهندرت نتیجه میدهد و بهکارگیریشان هم بسیار دشوار است. از هر طرف به ما القا میشود که باید بار سنگین انگیزهبخشی و تحول شخصی را خودمان به دوش بکشیم. اغلبمان هم در این زمینه شکست میخوریم. وزنی که کم کردهایم، دوباره برمیگردد. رابطه عاطفی بعدیمان دقیقا به بدی رابطهای که ترک کردهایم، از کار درمیآید. رفتار و نگرشمان را در محیط کار تغییر میدهیم، اما مدیرمان همچنان همان آدم اعصابخردکن و سوءاستفادهگر قبلی است و جایگاهمان در محیط کاری هیچ تغییری نکرده.
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم
این روزها همه عاشق سخنرانیهای الهامبخش و انقلابی تد تاکها هستند. عاشق آن لحظه حیرتآوری که یکدفعه به خودشان میآیند و متوجه میشوند که آب در کوزه بوده و آنها بیجهت تشنهلب و سرگردان به این در و آن در زدهاند. همه دلشان میخواهد باور کنند که بهرهمندی از مفاهیم پیچیدهای مثل موفقیت، شادی، عشق و معنا داشتن زندگی، با توسل به یک فهرست کوتاه از ویژگیهای فردی مثل پرهیزگاری، ایمان، پشتکار، خودکنترلی، ثبات و تفکر مثبت محقق میشود. اینکه اگر به یک پادکست مناسب گوش بدهند، یا در یک دوره خوب ثبتنام کنند، توانمندیهای نهفتهشان را کشف میکنند و زندگی شاد در انتظار آنهاست.
همه دوست دارند باور کنند زندگی همانقدر که در فصل اول کتاب پرفروش اکهارت تله «نیروی حال» توصیف شده، ساده است. کتاب با داستان فقیری شروع میشود که روی یک جعبه نشسته و مشغول گدایی است. غریبهای میآید و از او میپرسد داخل جعبه چیست. فقیر که سالها روی جعبه نشسته، هرگز به فکرش نرسیده که آن را باز کند. وقتی بالاخره این کار را میکند، میبیند که جعبه پر از طلاست. نویسنده میخواهد بگوید ما همه فقرایی هستیم که دنبال آنیم که دیگران کمکمان کنند، درحالیکه هر چیزی که به آن نیاز داریم، همین حالا در درون خود ماست. اما چنین داستانهایی اگر نگوییم غیرصادقانه و فریبکارانه، بسیار گمراهکننده هستند. چنین رویکردی در واقعیت اغلب به شکست ختم میشود. تد تاکها و تاکشوهایی که پر از نصیحت درباره این هستند که چه بخوریم و چطور فکر کنیم و چگونه زندگی کنیم، بهندرت ما را به نتیجه دلخواهمان میرساند. خودمراقبتی مثل لاغر شدن به شیوه حذف غذاهای پرکالری است. تأثیرات ناپایدار و زودگذری دارد و در بلندمدت زیانآور است. این رویکرد در واقع ترویج مقصر شمردن قربانی است. این نظریه که فقدان تابآوری فقط به تفکر خود فرد برمیگردد، تنها یک ایدئولوژی است و پایه و اساس علمی ندارد.
تختخوابت را مرتب نکن!
تد تاکها پیام اشتباهی را به مخاطبانشان منتقل میکنند. آنها میخواهند بگویند که تابآوری مهارتی است که میتوان به صورت فردی و در خانه به آن دست پیدا کرد. میخواهند به مخاطب القا کنند که اگر میخواهی دنیا را تغییر دهی، با مرتبکردن تختت شروع کن! این در حالی است که خودمراقبتی اغلب نتیجه نمیدهد، چون استرسی که کیفیت زندگی ما را به خطر انداخته و عامل ایجاد آن، حتی بعد از شروع نسخههای درمانی سخنرانان انگیزشی همچنان سر جای خود باقی است. واقعیت این است که احتمال موفقیت کسانی که از منابع کافی برای رسیدن به موفقیت در محیط اطراف خود برخوردارند، نسبت به افرادی با افکار مثبت، بسیار بیشتر است. چه منابعی؟ همان منابعی که میتواند در ناملایمات اجتنابناپذیری که زندگی سر راه ما میگذارد، به کارمان بیاید. مثلا کمی پسانداز یا یک خانواده پرجمعیت و حمایتگر. حتی یک دوست یا همسایه که همیشه میتوان روی او حساب کرد و حاضر است در مواقع نیاز، از فرزندانمان مراقبت کند. و از همه مهمتر زندگی در جامعهای با نیروی پلیس کارآمد، خدمات اجتماعی عالی، بیمه درمانی و حقوق بازنشستگی کافی و امنیت شغلی.
واقعیت تلخ این است که تا وقتی خانواده، محل کار، جامعه، نظام سلامت و درمان و دولتهای ما نتوانند از ما حمایت و مراقبت کافی به عمل بیاورند، تغییرات فردی و بهبود طرز تفکر کمک چندانی به بهبود کیفیت زندگی ما نمیکند. اگر در یک محیط حمایتگر و پرورشدهنده زندگی نکنیم، فراخواندن تمام نیروهای درونی هم نمیتواند کمکی به بهبود وضع زندگیمان کند. اگر این منابع در دسترس ما نباشد، راه درستتر آن است که به جای تلاش برای تغییر خودمان، سعی کنیم محیط اطرافمان را تغییر دهیم تا به منابع مورد نیازمان دست پیدا کنیم.
منِ جدید VS دنیای نو
مایکل آنگار، رواندرمانگر و سرپرست پژوهشی، درباره تابآوری و عملکرد فراتر از انتظار افراد میگوید: «تیم ما تلاش کرد به جای تمرکز بر خصیصههای فردی، بر بومشناسی اجتماعی و فیزیکی تمرکز کند و اینکه چطور شرایط محیطی، به ایجاد افرادی بهرهمند از منابع منجر میشود که باعث میشوند موفقیت، آسان به نظر برسد. پژوهش ما نشان میدهد چنانچه بیش از فکر کردن به تغییر خودمان، به تغییر دادن محیط اطرافمان فکر کنیم، حتی بدترین مشکلات هم فراتر از کنترل ما به نظر نمیرسد. اگر محیط زندگی افرادی را که ضربه روحی شدیدی را تجربه کردهاند، عوض کنیم و منابع مورد نیازشان را در اختیارشان قرار دهیم، در مدت زمان کوتاهی میتوانند به زندگی عادی برگردند. نتایج پژوهشی که روی بیش از ۷۵۰۰ جوان در نقاط مختلف دنیا انجام شده، با قطعیت نشان میدهد تابآوری بیش از آنکه به درونیات ما بستگی داشته باشد، به آنچه از محیط دریافت میکنیم، وابسته است. منابع بیش از استعداد فردی و نگرش مثبت، در زندگی جوانان تفاوت ایجاد میکند.»
بین عدالت اجتماعی و تابآوری ارتباط مستقیم وجود دارد. نتیجه دهها سال پژوهش نشان میدهد مردمانی که با آنها عادلانه رفتار شده، از لحاظ جسمی و روحی عملکرد بهتری داشتهاند. محیط اجتماعی، سیاسی و طبیعیای که در آن زندگی میکنیم، در قیاس با افکار، احساسات و رفتارهای فردیمان، تاثیر بسیار بیشتری روی سلامتی، تناسب اندام، وضعیت مالی و مدیریت زمان ما دارد. هر جا حرف از رفاه و موفقیت به میان بیاید، محیط زندگی اهمیت پیدا میکند. مثبتاندیشی شاید کمکمان کند که از موقعیتهایی که سر راهمان قرار میگیرد، درستتر استفاده کنیم، اما کوهی از افکار مثبت هم نمیتواند در مواجهه با بلایای طبیعی یا شرایط خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی نامناسب کاری از پیش ببرد. بیش از آنکه خودمان به خودمان کمک کنیم، دنیای پیرامونمان است که مسیر پرپیچوخم زندگی را برایمان هموار میکند.
برگرفته از مقاله «کتابهای خودمراقبتی را کنار بگذارید»، نوشته مایکل آنگار