زندگی روی دو چرخ؛ از قراضهها تاهارلی دیویدسونهای گرانقیمت
نیلوفر حامدی
چند ماه پیش بود. مردی حدود ۴۵ساله. هرچند وقتی چهرهاش را میدیدید، به نظر خیلی پیرتر میآمد. پلیس راهنمایی و رانندگی میخواست موتورسیکلتش را بهخاطر فرسودگی توقیف کند که مرد تهدیدش کرد در این صورت روی خودش بنزین میریزد و خودسوزی میکند. حتما در طول سال مخصوصا در روزهایی که هوا حسابی آلوده میشود، شما هم صحنههای مختلفی از برخورد پلیس با موتورسواران متخلف دیدهاید. آنها که عموما از قشر متوسط رو به ضعیف جامعه هستند و در این بازار کسادی و بیکاری، راهی جز پول درآوردن با تنها سرمایه زندگیشان ندارند. اگرچه این افراد تنها قشر نیازمند به این وسیله نقلیه نیستند، اما بخش اعظمشان را تشکیل میدهند. چه آنهایی که از موتورسیکلت برای مسافرکشی استفاده میکنند، چه آنهایی که در رستوران و شرکتهای پیک، مسئول رساندن اجناسی مشخص به مقصد میشوند. در این بین البته هستند جوانانی که موتورسیکلت برایشان کالایی لوکس محسوب میشود. همانهایی که رنگ کلاه کاسکت و کاپشن چرم و کتونیشان را با رنگ موتورشان ست میکنند و برای خرید هر کدام از اینها هم فقط سراغ برندهای معتبرش میروند. این قشر را هم حتی اگر در نظر بگیریم، باز نمیتوان فراموش کرد که موتورسیکلت در تهران نماد قانونشکنی و حادثه است. گشتی در تهران زدیم و سراغ موتورسوارانی با حالوهواهای متفاوت رفتیم. هرچند دنیاهای بعضیهاشان از زمین تا آسمان فاصله داشت، اما یک نقطه مشترک داشتند؛ موتور وسیله محبوبشان بود.
به مردم گرسنه غذا میرسانم
سیامک.ن ۳۸ سال دارد. از سال گذشته که شرکتی که در آن کار میکرد، تعدیل نیرو کرد، بیکار شد و هرجا که رفت، نتوانست شغلی پیدا کند. مسئول کارگاه بود و شرایط متوسطی داشت، اما پس از یک ماه بیکاری مجبور شد سراغ دلیوری برود. میگوید حقوقش بد نیست، اما خستگیاش زیاد است: «از آن کارگاهی که مدام باید با همه سروکله میزدم و آخرش هم به رئیسم جواب میدادم هم بیشتر خسته میشوم. چون رستورانی که در آن کار میکنم، حسابی پرمشتری است و یک لحظه هم بیکار نیستم. این شهر هم که خوب میشناسید. حالا الان اوضاعم خوب است. از یک ماه دیگر میترسم که آلودگی هوا شروع میشود و من هم که مدام در خیابانها باید گاز بدهم.» وقتی از او میپرسم چرا سراغ کار دیگری نمیروی که شرایط بهتری داشته باشد، جوابی میدهد که دیگر سوال پرسیدنم نمیآید: «من که هیچوقت رئیس نمیشوم که بگویم شرایطش خیلی فرق میکند. نهایتش میخواهم کارگر جای دیگری بشوم که شاید دود نخورم، اما معلوم نیست به جایش باید چه چیزهایی را تحمل کنم. حداقل اینجا میتوانم خوشحال باشم، چون به دست کسانی که حسابی گرسنهاند، غذا میرسانم. (خنده تلخی میکند.)
تاحالا صد میلیون پول موتور دادهام
موتورسیکلت اگرچه در شهرها بیشتر نمود وسیلهای برای کسب معیشت قشر نسبتا ضعیف جامعه است، اما هستند بچه مرفههایی که موتور از نگاهش سبک زندگی است. شاید در سطح شهر موتورسواران کروز را دیده باشید. همانها که شبیه به فیلمهای پلیسی مدل «هشدار برای کبری ۱۱» موتورهایی با قد و قواره بزرگ سوار میشوند. همانها که فرمانهای بلند و عریضی دارد و نشیمنش نقطه منتهاالیه موتور است و همه به نام هارلی دیویدسون میشناسندش. خلاصه اینکه نشستن پشتش حسابی به آدم حس قدرت میدهد. این موتورها برای سرعت نیستند و به قول امیر.ح ۲۸ ساله برای راید جادهای طراحی شدهاند: «اگر کسی بخواهد گاز بدهد و از موتورسواری فقط سرعت را یاد گرفته باشد، همان بهتر که پشت چنین موتوری ننشیند، چون برای ما موتورسواری سبک زندگی است.» امیر که تا به حال بیش از ۱۰۰میلیون پول موتورسیکلت داده است، میگوید: «از بچگی عاشق موتور بودم. بچهتر که بودم، کاری نمیتوانستم بکنم، اما از وقتی گواهینامه گرفتم، تا به همین حالا بالای ۱۰۰میلیون پول موتور دادهام، که نصف بیشترش توقیف شده است و الان در انبارهای نیروی انتظامی حتما در حال خاک خوردن است.»
همسرم مدام نگران من است
دسته دیگری هم هستند که موتورسیکلت تنها پناهشان برای فرار از ترافیک بیچارهکننده پایتخت است. هادی.ا حدود ۵۰ سال دارد و ۱۵سالی میشود که تمام طول هفته برای رفتوآمد کاریاش از موتورسیکلت استفاده میکند، چراکه میگوید حوصله ماندن در ترافیک شهری را ندارد. «سالهاست خودروی سواری دارم، اما نمیتوانم اول صبح و عصرها در اوج ترافیک تهران با ماشین خیابانها را گز کنم. اگرچه در تمام این سالها همسرم همیشه نگران است که مبادا خطری برایم رخ دهد، اما سعی میکنم همیشه از کلاه ایمنی استفاده کنم و با رعایت قوانین برای خودم و دیگران مشکلساز نشوم. البته آخر هفتهها که با خانوادهام هستم، دیگر از خودروی شخصیام استفاده میکنم.»
موتوریها ۹۰ درصد فوتیهای تصادفات
شاید پیش از خواندن این نمونهها ما هم جزو افرادی بودیم که همیشه میگفتیم: «من اگر کارهای شوم، تمام موتورسیکلتها را توقیف میکنم.» اما علت چنین تصوری چیست؟ چرا بخش اعظم جامعه این وسیله مفید برای رفتوآمد را بهعنوان یک قانونشکن حرفهای میشناسند؟ فارغ از اینکه موتور دو چرخ بیشتر ندارد و نبود هیچ محفظهای خواه ناخواه حاشیه امنیت را برای سوارههایش کاهش میدهد، چرا اینقدر تلفات رانندگی با موتورسیکلت زیاد است؟ آنقدر که وقتی مسئولان پلیس راه و راهور میخواهند محدودیت ترافیکی در ایام مختلف سال، بهویژه روزهای پرتردد، را اعلام کنند، نام موتور در فهرست آنها حتما قرار دارد. شاید باورش سخت باشد، اما ۴۲درصد از سهم تصادفات درون شهری پایتخت مربوط به موتورهاست و از آن بدتر اینکه ۹۰درصد از فوتشدگان حادثههای رانندگی شرق تهران در سال گذشته موتورسواران بودهاند. این آمار در شهری مثل ارومیه ۹۶درصد و در مشهد ۸۹درصد است. بازهم نکته مهمتر اینکه بیش از ۷۸درصد این کشتهها بهخاطر نداشتن کلاه ایمنی جان خود را از دست دادهاند. حرکات نمایشی، عبور از چراغقرمز، عبور از پیادهرو، حرکت نکردن بین خطوط و تجاوز به گذرگاه عابران پیاده هم به ترتیب در ادامه لیست تخلفات رانندگان موتورسیکلتها محسوب میشود. سالهاست که نیروی انتظامی با موتورسواران بدون کلاه ایمنی برخورد میکند، اما هنوز که هنوز است، تعداد موتورسواران بدون کلاه ایمنی از آنها که از این وسیله ایمنی استفاده میکنند، بیشتر است. درحالیکه جریمه هم برای آن ترتیب داده شده است، اما بازهم آنچنانکه باید، بازدارنده نبود. همیشه بحث معضلات اینچنینی که میشود، یادمان میآید کشوری جهان سومی هستیم. حالا جهان سومی یا در حال توسعه خیلی هم فرق نمیکند. وقتی هنوز نمیتوانیم سادهترین قوانین را اجرا کنیم، وقتی هنوز برای کاهش خطرات اینچنینی باید جریمههای سرسامآور برای افراد ترتیب دهیم و باز هم مردم راهی برای دور زدنش پیدا میکنند، وقتی با وجود اینکه سالهاست برای نبستن کمربند ایمنی در خودروها جریمه گذاشتهایم، اما هنوز هم سهم زیادی از تلفات حادثههای رانندگی بهخاطر نبستن همین کمربند ایمنی ساده است، وقتی همواره و همواره در صدر لیست تصادفات جادهای در دنیا هستیم، اسم کشور پیشرفته هم که برای خودمان بگذاریم و خوشحال باشیم که در علم و فناوری جایگاه خوبی در دنیا داریم، تا زمانی که فرهنگمدار نشویم و قانون را با جان و دل و با آگاهی نسبت به اینکه به سود خودمان است رعایت نکنیم، فرقی با دوره غارنشینی نداریم که نداریم!
پیوستار ۱ تا ۱۵۰میلیون برای قیمت موتورها
موتورسیکلت اما برعکس ظاهر نهچندان عظیمش، پیوستار قیمت بسیار جالبی دارد. به همان اندازه که شما میتوانید با یک میلیون و پانصد تومان یک موتور صفر برای رفتوآمدهایتان بگیرید، به همان اندازه هم هستند موتورهایی که برای خریدشان باید پول یک لندکروز را بگذارید. همانهایی که تایرهای عریضی دارند و زوزههایشان گاهی در اتوبانهای تهران هم شنیده میشود که بین خودروها ویراژ میدهند. اگرچه این موتورها گران هستند، ولی بخش اعظم قیمتشان معطوف گرفتن مجوزها و کارتهای مربوط به ترددی است که به هر کسی در کشور تعلق نمیگیرد؛ موضوعی که باعث میشود خرید غیرقانونی این موتورسیکلتها قوت بیشتری بگیرد. چون افراد بسیاری هستند که با مبلغی کمتر از ۱۰میلیون موتورسیکلت ۱۰۰میلیونی را خریداری میکنند، اما در صورتی که پلیس جلوی آنها را بگیرد، دیگر تمام است. باید موتورشان را راهی پارکینگها کنند؛ پارکینگهایی که پر از موتورهای گرانقیمت است.
پارکینگی با جنازه موتورهای ۱۰ساله
اگر یک بار به این پارکینگها سر بزنید، صحنه عجیبی را خواهید دید. جنازه موتورسیکلتهای مختلف روی هم افتاده است. مخصوصا موتورهایی که قراضهترند. در برخی از بخشهای پارکینگ روی موتورها تار عنکبوت بسته شده است. با مامور نگهبان پارکینگ که صحبت کردم، میگفت بعضی موتورها بیش از ۱۰سال است که در اینجا حضور دارند. «اینجا همه مدل موتوری هست. از موتورهای کروز و BMW گرفته تا موتور گازیهای ازکارافتاده. هرچه موتور خرابتر، صاحبش بدبختتر. هر چه موتور خوشقیافهتر، صاحبش جوانتر و حسابیتر. برخی موتورسیکلتها بیش از ۱۰سال که اینجا حضور دارند، چون قیمت پارکینگشان آنقدر بالا رفته که صاحبانشان ترجیح میدهند اصلا سراغشان نیایند. بااینکه چند وقت پیش اعلام شد موتورسیکلتهایی که شش ماه از توقیفشان گذشته باشد، به مزایده گذاشته میشود، اما هنوز هم تعداد این موتورها در پارکینگ زیاد است.» البته از سوی دیگر مدارک لازم برای رفع توقیف آنقدر مفصل است که خیلیها ترجیح میدهند بیخیال شوند. اصل سند مالکیت وسیله نقلیه به همراه کپی آن و حضور شخص مالک، اصل کارت موتورسیکلت به همراه کپی آن، شناسنامه مالک موتورسیکلت به همراه کپی، کارت ملی مالک و کپی آن، اصل گواهینامه راکب و کپی آن، اصل شناسنامه راکب و کپی آن، اصل برگه پارکینگ و کپی آن، برگه پرداخت عوارض شهرداری بهعلاوه کپی، برگه خلافی تسویهشده موتورسیکلت و قبض پرداخت هزینه کفی به مبلغ پنج هزار تومان، مدارکی است که قبل از ورود به خوان اول باید تکمیل و بیکموکاست همراه مالکان باشد.
زنهای ترک موتورسوار!
یک گروه از اهالی موتورسوار در این گزارش جا ماندند؛ همانها که این وسیله را نه بهعنوان یک وسیله رفتوآمد، بلکه بهعنوان رشته ورزشیشان انتخاب کردهاند. بهناز شفیعی را این روزها بیشتر جوانان و افرادی که ورزش را دنبال میکنند، میشناسند. شفیعی نخستین موتورکراس سوار زن ایرانی است. او سیزده بهدر سال ۱۳۸۳ توسط یکی از همسایگانشان به روستایی به نام قیدار در نزدیکی زنجان دعوت میشود و از همانجا استارت موتورسوار شدنش زده میشود. او در آن روستا خانمی را میبیند که نزدیک به ۱۵ سال موتورسواری میکرد، همچنین خانمهای دیگری که با موتورهای معمولی تردد میکردند. بهناز با دیدن موتورسواری این خانمها هم بسیار تعجب میکند و هم اینکه برایش تبدیل به انگیزهای میشود تا به موتورسواری روی بیاورد. بهناز شفیعی با وجود اینکه هر سال در مسابقات قهرمانی کشور نفر اول میشود و با پیدا کردن اسپانسر به مسابقات برونمرزی ازجمله دبی و آمریکا رفته است، اما هنوز برای موتورسواری در ایران مشکل دارد. همین چند ماه پیش بود که مراسم افتتاحیه پیست موتورسواری مخصوص زنان در آزادی برگزار شد، اما در کمال تعجب زنان را راه ندادند. این موضوع باعث میشود تا این پرسش که اصلا چرا موتورسواری هم جزو قوانین نانوشته ممنوع برای زنان قرار گرفته است، برایمان مرور شود. زنها میتوانند ترک یک موتورسوار بنشینند، اما نمیتوانند خودشان رانندگی کنند؟ چرا؟ آن هم در روزگاری که زنان همپای مردان در جامعه فعالیت میکنند و بارها و بارها دیده شده که برای رفتوآمدهای ضروریشان مجبور شدند از راننده موتوری در سطح شهر استفاده کنند. برای بررسی این موضوع و پیدا کردن پاسخی مناسب برای آن به سراغ پروانه سلحشوری، نماینده مجلس دهم شورای اسلامی و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس، رفتیم.
در گفتوگو با نماینده مجلس
سلحشوری هم پذیرفت که این موضوع هم جزو دیگر قوانین نانوشته مربوط به حوزه زنان است و در گفتوگو با چلچراغ گفت: قبل از هر چیزی باید بدانیم جامعه ما در حال حاضر آنقدر آسیبهای بزرگ و جدی برای زنان دارد که شاید از باب جامعهشناسی این موضوع به هیچ عنوان جزو معضلات نباشد. بهتازگی در یکی از جلساتی که درباره مبحث کودکهمسری داشتیم، به ما اطلاع دادند در کشور حدد ۳۷هزار دختر متاهل بین ۱۰ تا ۱۳ سال داریم. باید در نظر هم داشته باشیم که برخی معضلات اگرچه شاید درصد کمی از جامعه را درگیر کرده باشد، ولی نمیشود کتمان کرد که بههرحال بهعنوان یک مشکل شناخته میشوند. ولی در مجموع نهتنها موضوع موتورسواری زنان، بلکه مسئله ورود به ورزشگاه هم جزو دسته قوانین نانوشته مربوط به زنان تقسیمبندی میشود. اینکه هیچ جایی از قانون اساسی کشور نوشته نشده که زنها نمیتوانند موتورسوای کنند، ولی عملا میبینیم که این عمل برای آنها مجاز نیست و درواقع یک سقف سیستم برای زنان در این زمینه دیده شده است.
سلحشوری با رد این موضوع که برخی معتقدند مسئولان تمایلی به حضور فعالانه زنان در جامعه ندارند، گفت: چنین استنباطی از نظر من کاملا رد است، چراکه جمهوری اسلامی در تمام این سالها نشان داده نگاه ویژهای به زنان دارد. همین الان ۶۰درصد دانشجویان ما دختران هستند و در تمام بخشهای جامعه آنها و تاثیراتشان را میبینیم. بحث خانهنشین کردن زنان از سوی سیستم وجود ندارد، کمااینکه در این چند سال میبینیم که ورزش زنان کشورمان چقدر پیشرفت کرده است. همانطور که اشاره کردم، مشکلات موجود در حوزه زنان بسیار گسترده است و چنین مواردی در اولویت نیستند، اما از نظر من موضوع اصلی درباره چنین قوانین نانوشتهای بیشتر فرهنگی است. من به شما قول میدهم اگر فردا نیروی انتظامی و ارگانهای متولی این ماجرا کاری هم به یک دختر موتورسوار نداشته باشند، آن دختر آنقدر نگاهها و حرفهای نامربوط را باید تحمل کند که برای خودش هم راحت نخواهد بود. به همین دلیل هم معتقد هستم که ابتدا جامعه باید آماده شود و این آمادگی هم به دست فرهنگ ساخته میشود. ما این روزها شاهد افزایش اقبال عمومی جامعه به مبانیهای مربوط به زنان و سلامت و محیط زیست هستیم. یعنی قدمهای ابتدایی را هم در مسیر بهبود تحولات فرهنگی و شکستن بسیاری از تابوها برداشتهایم.
شماره ۷۲۰
داستان جلد