تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۱ - ۰۸:۳۳ | کد خبر : 1234

از بدررفتاری تا چلوکباب دولتی!

چند‌وچون ساز زدن در خیابان یا چگونه پیاده‌رو را استیج کنیم  سعید طاهری جلوی مرکزهای تجاری، تالارها و پیاده‌روها، تنها یا گروهی ساز می‌زنند. اگر کارشان را خوب بلد باشند که عده زیادی دورشان جمع می‌شوند و معمولا کاور گیتارشان، پر است از اسکناس‌هایی که تماشاگرها در ازای موسیقی‌شان، آن‌تو می‌گذارند. بعضی‌هاشان، عشقِ موسیقی داشته‌اند […]

چند‌وچون ساز زدن در خیابان یا چگونه پیاده‌رو را استیج کنیم 

سعید طاهری

جلوی مرکزهای تجاری، تالارها و پیاده‌روها، تنها یا گروهی ساز می‌زنند. اگر کارشان را خوب بلد باشند که عده زیادی دورشان جمع می‌شوند و معمولا کاور گیتارشان، پر است از اسکناس‌هایی که تماشاگرها در ازای موسیقی‌شان، آن‌تو می‌گذارند. بعضی‌هاشان، عشقِ موسیقی داشته‌اند و به‌خاطرش از شهرستانشان دل‌کنده و کوچیده‌اند به تهران؛ برای ساز زدن، کف خیابان…! رسمی قدیمی که از بزرگان موسیقی دنیا به جای مانده است. زمانی بی‌بی‌کینگ، سازش را برمی‌داشت و می‌رفت کنار خیابان می‌نشست و… احتمالا گیتار عزیزش را می‌گذاشته روی شکم گنده‌اش و با آن دست‌های جادویی و انگشتر طلا، مردم را با سیم‌های لوسی، ‌هاج‌وواج می‌گذاشته…! به پیشینه این سنت با ارزش در کشور خودمان که نگاهی بیندازیم، می‌رسیم به فریدون فروغی. مردی که خیابان و مردمش را ترجیح می‌داد به استیج… این سنت تا امروز هم سرپا مانده، اما هر روز از گوشه کنار خیابان‌های شهر خبرهایی درز می‌کند: «ساز بچه‌ها رو توی خیابان ونک خورد کردن… توی فلان مجتمع بهشون فحش‌های آبدار دادن…» و جمله‌هایی از این دست که با انتشار ویدیویی از فحش خوردن بچه‌های گروه «زرد یواش» شکلی رسمی‌تر به خود گرفت. به چند پاتوق و استیج محلی سر زدیم و با دو نفر از بچه‌های قدیمی خیابان که یکی‌شان سر از خیابان‌های آلمان درآورده، گپ زده‌ایم…

بن‌بست اول
هر گوشه‌ای از این شهر بزرگ، هر پارک، بوستان و هر جای دنجی، استیجی محله‌ای و کوچک است؛ محلی برای نوجوان‌ها که معمولا دور هم جمع می‌شوند و به قول خودشان «رپ می‌کنند!» معمولا پاتوقشان، پر است از گرافیتی و نقاشی‌های عجیب و غریبی که نشان از حرف‌ها و اعتقادهاشان دارد! تصمیم گرفتم به شهرک اکباتان بروم؛ سراغ بچه‌هایی که استیج خودشان را دارند و طرفدارهایشان، دوست‌ها و بچه‌محله‌هاشان هستند. از ایستگاه ارم سبزِ مترو، می‌زنم بیرون و از زیر پل می‌روم سمت شهرک… فاز یک… پرس‌وجو از آدم‌های شهرک اکباتان، می‌رساندم به فاز سوم شهرک. جایی که به گفته بسیاری از اکباتانی‌ها، پاتوق اصلی رپرهای شهرک است. حجم بتنی بزرگی که شبیه به یک موتورخانه است، جلویم سبز می‌شود. دیوار شرقی‌اش، شروع گرافیتی و راهنمای ورود به محوطه اصلی است. دنباله نقاشی‌ها را می‌گیرم و می‌رسم به محل اجرای رپرهای اکباتان… شبه استیج‌گرافیتی‌شده‌شان هست، اما خبری از خودشان نیست! چند نفری که از آن‌جا می‌گذرند، اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند، اما حرف‌های یکی‌دو نفر از اهالی آن‌جا، مستندتر به نظر می‌رسد. آن‌ها می‌گویند: «چند وقتی است که از ورود بچه‌ها و جمع شدنشان، جلوگیری می‌کنند و حتی چندباری هم، آمده‌اند و به‌زور، بیرونشان کرده‌اند!» اولین انتخابم برای گپ و گفت با بچه‌هایی که در محوطه شهرک خودشان، اجرا می‌کنند به بن‌بست می‌رسد!

بن‌بست دوم
چند وقتی است که مدیران بازار چارسو، طبقه ششم این مرکز فروش وسایل ارتباطی را در اختیار بچه‌هایی گذاشته‌اند که تا پیش از این در خیابان ساز می‌زدند. به گفته آن‌ها، روزهای پنج‌شنبه، طبقه ششم چارسو، کاملا در اختیار موزیسین‌هاست. فرصتی خوب و محترم از طرف این مجتمع – البته جدای از جنبه تبلیغاتی برای مجتمع و مغازه‌هایش – که در اختیار موزیسین‌ها قرار گرفته تا آن‌ها ‌بتوانند در کنار هم، برای مردم ساز بزنند و از طرفی، فضای خوبی هم برای رقابت، شکل بگیرد. پنج‌شنبه عصر وارد مجتمع می‌شوم و یک‌راست می‌روم طبقه ششم. سالنی سوت و کور… جز نگهبان و یک پیانوی سفید، هیچ‌چیز دیگری در سالن نیست. هیچ‌کدام از چیزهایی که در مورد مجتمع، روزهای پنج‌شنبه، موزیسین‌های خیابانی و اجرای زنده، شنیده بودم، درست نبود و این‌بار هم به بن‌بست رسیدم! نگهبان جلوی راهم سبز می‌شود و می‌گوید: «مدت زیادی است که اعلام شده: هیچ نوازنده‌ای بدون مجوز حق اجرا در چارسو را ندارد…»

«زرد یواش» به موسیقی خیابانی ضربه زد

%d8%a8%d8%b1%d8%af%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d9%82%db%8c-%d9%be%d9%88%d8%b1-7

گپ‌وگفت با بردیا تقی‌پور که خیابان‌ ونک را به تمام خیابان‌های دنیا ترجیح می‌دهد

مشکل موسیقی خیابانی چیست؟
فضای موسیقی در ایران امنیتی است: این فضا بی‌دلیل باعث بزرگ شدن خواننده‌هایی شده است که ربطی با سیاست ندارند. مگر می‌شود یک خالتور که تمام انگیزه و هدفش رقصاندن مخاطب است، تبدیل به معترضی سیاسی شود؟ یا نوازنده‌ای که تمام دغدغه‌اش پول درآوردن از خیابان‌هاست، بدل به یک مبارز شود؟ این فضا همه را یکی کرده و شما نمی‌توانید ترش و شیرین را تشخیص دهید. یعنی معلوم نیست کی برای خیابان غم می‌خورد و کی نه…
یعنی برای آن‌هایی که توی خیابان ساز می‌زنند، امنیت ندارند؟
فضای خطرناک خیابان همیشه با نهایت زور با بچه‌های خیابان برخورد کرده است. بارها تنبیه بدنی شدیم که ساز نزنیم. آخرین بار چهار سال پیش این اتفاق برایمان افتاد. به معنای واقعی زد و خورد کردیم: آن‌ها زدند و من خوردم! حتی گیتارم را با چاقو سوراخ کردند. اما این تهدیدها همیشه جواب عکس داد و سرسخت‌تر کارم را دنبال کردم. شاید یکی از دلایلی که ایران را ترک کردم، همین بود.
ویدیویی از بچه‌‌های «زرد یواش» منتشر شد که یکی دو نفر با فحش‌های چیزدار حسابی از خجالتشان درمی‌آیند…
در مورد بچه‌های «زرد یواش»؛ خب ما خوب همدیگر را می‌شناسیم. نه‌تنها من، که تمام بچه‌های قدیمی‌تر خیابان گروه «زرد یواش» را می‌شناسند. ویدیویی که از آن‌ها منتشر شد، متعلق به چند سال پیش است و انتشار آن برای خروجشان از ایران بود. متاسفانه بچه‌های این گروه به بچه‌های خیابان ضربه‌های زیادی زدند. آن‌ها برای گرفتن یک لوکیشن دوستانشان را می‌فروختند! یکی از عوامل اصلی‌ای که امروز باعث لطمه‌ خوردن بچه‌ها شدند، همین گروه بود. کافی است از آن‌هایی که الان توی خیابان‌های تهران ساز می‌زنند، در موردشان بپرسید.
منکر بدرفتاری با بچه‌های زرد یواش که نمی‌شوی؟!
نه، اما ماموران با ما رفتار بدتری داشتند. شاید بعضی از آن‌ها محترمانه می‌‎خواستند که ما آن لحظه آن‌جا نباشیم و جمع کنیم برویم، اما در کل حرفشان یکی بود؛ جمع کنید بروید. این نشان می‌داد که خصومت شخصی در میان نیست و بچه‌های خیابان و هنر خیابانی مشکل اصلی است. وقتی با بدرفتاری سراغ بچه‌های پلاک ۶۰ می‌روند، یا عده‌ای خودسر ما را در تجریش تهدید می‌کنند، توقع دارید بمانیم و ادامه بدهیم؟
فکر می‌کنی مشکل از کجاست؟
به نظرم موزیک خیابانی به‌خاطر این‌که مردم را جمع می‌کند و باعث شکل گرفتن اتمسفری شاد از توده واقعی مردم می‌شود، مشکل‌ساز است! یادم است چند سال قبل توی سعادت‌آباد اجرا داشتیم و بیش از هزار نفر جمع شده بودند… شاید مشکل ماجرا همین‌جاست.
حرف حساب خودت چی بود؟
اعتقادم این است: موزیسین، شاعر یا ترانه‌سرا باید منتقد باشد و نیاز جامعه را فریاد بزند. ما بلندگوی جامعه بودیم و من این را می‌خواستم. اتفاق‌های تلخی در خیابان‌های تهران می‌افتد. خیلی بدتر از چند فحش معمولی که توی ویدیو نثار بچه‌های زرد یواش می‌شود!
از تجربه ساز زدن در خیابان‌های خارج بگو…
توی شهرهای زیادی ساز زدم؛ پاریس، آمستردام و… تقریبا هر هفته توی کلن و دسلدولف ساز می‌زنم. برخلاف تصویری که از موزیسین‌های خیابانی توی اروپا می‌بینیم – هرچند نوازنده‌های درجه یک هم کم ندارند – به جرئت می‌گویم که نوازنده‌های خیابان‌های تهران خیلی بهترند.
بهتر؟!
نکته مهمی که وجود دارد، این است که این‌جا به‌راحتی می‎‌‌توانی سالن بگیری و اجرا بگذاری. در این شرایط کمتر کسی حاضر می‌شود توی خیابان ساز بزند. ساز زدن در خیابان برای موزیسین‌ها یک تفریح است، نه یک رینگ بوکس یا میدان مبارزه برای ادامه حیات!
و تفاوت کجاست…
خب، این‌جا برای ما احترام قائل‌اند؛ وقتی می‌شنوند موزیسین هستی، تو را به‌عنوان یک انسان عمیق می‌شناسند و برایت ارزش قائل‌اند. شاید درآمد کمتری نسبت به ایران داشته باشم، اما باور کنید آرامشی این‌جا دارم که با دنیا عوضش نمی‌کنم.
مخاطب‌هایت ایرانی هستند؟
توی کلن آلمان به قدری ایرانی زیاد است که احساس می‌کنم توی خیابان‌های تهران ساز می‌زنم. اما همان آلمانی‌ها با دقت به زبانم گوش می‌دهند و می‌پرسند از کجا آمده‌ام. در ازای پولی که می‌دهند، واقعا می‌ایستند و به موزیک تو گوش می‌دهند.
فقط ترانه‌های فارسی می‌خوانی؟
اوایل انگلیسی می‌خواندم، اما بعد تصمیم گرفتم فارسی بخوانم. لقمه بزرگ‌تر از دهان نباشد، اما سعی کردم سفیر موزیک خیابانی کشورم باشم. می‌خواستم به آدم‌های این‌جا بگویم که ما هم داریم؛ چراکه مردم این‌جا فکر می‌کنند ما با شتر توی خیابان‌هایمان می‌رویم! درحالی‌که تهران شهر مدرن و حسابی‌ای است. حتی موسیقی ایرانی مثل قطعه «ای ساربان» را می‌خوانم و جالب است، حسابی کیفور می‌شوند.
از شرایطت راضی هستی؟
زندگی راحتی دارم. همسرم شاغل است و از طرف دولت آلمان هم حمایت می‌شوم. اما درآمد زندگی من از راه موزیک است. چندین بار برای پناهنده‌‌های ایرانی اجرا داشته‌ام و این روزها هم درگیر فراهم کردن شرایط برگزاری کنسرت هستم. نکته‌ای وجود دارد، و آن این‌که من موزیک توی خیابان را ول نمی‌کنم.
دلت برای چی تنگ می‌شود؟
همه چیزم در ایران است. دل‌تنگ رشت هستم و خانه پدری‌ام. آن‌چه یافت می‌نشود، آنم آرزوست…
در آخر…
راستش موسیقی، ترانه و در کل هنر برای ارضای روح است. به‌خاطر تمام نداشته‌هایی که نسل ما می‌توانست داشته باشد و نداشت…

پلیس‌ امنیت چلوکباب مهمانمان کرد!

%d9%85%d9%87%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%af-%d9%85%d9%87%d8%af%db%8c-3

گفت‌وگو با مهرداد مهدی؛ آکاردئونیستی که کلانتری را هم استیج کرد

از او به‌عنوان جدی‌ترین موزیسینی که بیش از یک دهه در خیابان‌ها ساز زده، یاد می‌کنند. آکاردئونیست جوانی است که با سازش به تمام خیابان‌های تهران رفته و هر جایی که الان پاتوق عده‌ای ساز به‌دست شده، او قبلا آن‌جا بوده و ساز زده…! زمانی برای جشنواره موسیقی خیابانی، جمعیتی را به فرهنگ‌سرای نیاوران کشاند که تا پیش از آن سابقه نداشت و میدان نیاوران بسته شد! مهرداد مهدی‌ای که برخلاف دیگران، هیچ خاطره تلخی از خیابان ندارد…

از کجا شروع کردی؟
از سال ۸۰ توی پارک لاله گیتار می‌زدم. این اولین تجربه بیرون از خانه، ساز زدن بود و دیدن عکس‌العمل‌های مردم که چطور جمع می‌شدند و با لذت، موسیقی می‌شنیدند. البته با دوست‌هایم به آن‌جا می‌رفتم. هر از گاهی گریزی می‌زدم و تنها به پارک می‌رفتم و ساز می‌زدم. هنوز جنبه مالی این کار برایم مطرح نشده بود تا این‌که به مشکلات مالی برخوردم.
اولین بار کجا آکاردئون زدی؟
از شهرک غرب شروع کردم. بعد رفتم سمت میدان ونک و بعد پارک ملت و همین‌طور همه‌جای تهران را با دوستانم می‌چرخیدیم. یکی از اتفاق‌های مهمی که برای من افتاد، آشنا شدنم با تئاتر بود. پرفورمنس را یاد گرفتم. هنر خیابانی را دیدم و به من کمک کرد تا در کار خودم بهتر باشم. یادم است که زمانی برای ساز زدن، رفتم سمت تالار وحدت! آن زمان بسیار عجیب بود که جلوی تالار ساز بزنی. هم‌زمان با من دختر و پسری که یکی‌‌شان آکاردئون می‌زد و آن یکی ساز کوبه‌ای، سروکله‌شان پیدا شد و من را دیدند. از فردا جلوی تالار وحدت را قرق کردند تا صدای آکاردئون من در هیاهوی ساز کوبه‌ای‌شان گم شود! دیگر آن‌جا نرفتم!
عکس‌العمل مردم چگونه بود؟
ری‌اکشن‌های عجیب و غریبی می‌دیدم. دعوت به مراسم سالگرد ازدواج، مهمانی روی پشت بام و… این‌ها باعث شد تا به این کار اعتیاد پیدا کنم. وقتی توی محله‌ای ساز می‌زدیم، همه بچه‌هایی که توی زمین بازی بودند، پشت سرمان راه می‌افتادند و کل کوچه‌ها بسته می‌شد! کلانتری می‌آمد و هر پنج نفر ما را می‌برد کلانتری… آن‌جا هم ساز می‌زدیم و با آن‌ها دوست می‌شدیم. یک بار هر پنج نفر ما را با سازهایمان، عقب سمند سبز جا کردند! (می‌خندد)
اوایل چه کسانی توی خیابان ساز می‌زدند؟
اوایل فقط آن‌هایی توی خیابان می‌آمدند که عاشق موسیقی راک بودند و از همه چیز دل‌گیر… آدم‌های افسرده که بدون حاشیه می‌آمدند و ساز می‌زدند و می‌رفتند. بچه‌های دهه ۶۰ عاشق موسیقی راک، بلوز و جاز بودند، اما به فرهنگ خنیاگران اصیل ایرانی مایل نبودند و گرایش‌های هیپی یا جیپسی داشتند. موسیقی در خیابان با این بچه‌ها شکل گرفت که من هم جزئی از آن‌ها بودم. کسانی که سبک‌های خاصی را دنبال می‌کردند، اما هر چه جلوتر آمدیم، موسیقی پاپ هم بیشتر شد و پاپ‌استارها اضافه شدند.
بعد چی شد؟
کم‌کم فضا طوری شد که دیگر ذوقی برای بچه‌ها باقی نمانده بود؛ وقتی می‌دیدند که یک عالمه آدم ریخته توی خیابان و مردم هم از کار ضعیفشان استقبال می‌کنند. البته وقتی مردم چیزی را دوست دارند، موزیسین پاپ هم هست. وقت راک زیرزمینی داشت جان می‌گرفت، به موزیسین‌های پاپ پشت سر هم مجوز ‌دادند و موسیقی راک یواش یواش از بین رفت و موسیقی پاپ جایش را گرفت.
مشکل از کجاست؟
توی ایران اکثر آن‌هایی که موزیسین حرفه‌ای هستند، هرگز توی خیابان ساز نمی‌زنند. کسانی که باید آوانگارد باشند و الگو، خودشان را از مردم قایم می‌کنند و همیشه گلایه دارند که مردم ما را دوست ندارند و قدرمان را نمی‌دانند. معتقدم که این هنرمندان خودشان را معرفی نکردند و هیچ‌کس نمی‌شناختشان…
تو یکی از معدود کسانی هستی که سال‌ها توی خیابان ساز زدی، اما می‌گویی رفتار بدی ندیده‌ای. عجیب نیست؟
راستش تمام خاطرات من از برخورد با ماموران و حتی پلیس امنیت خوش است؛ خاطراتی که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. یادم است پنج نفر توی کوچه‌ای ساز می‌زدیم که یکی از همسایه‌ها شاکی خصوصی ما شد و زنگ زد که بیایند و ما را ببرند! شب را توی کلانتری یوسف‌آباد گذراندیم و ساز زدیم و خیلی هم خوش گذشت! فردا برای ما ساندویچ خریدند و با شوخی و خنده با مامورهایی که حالا رفیق ما بودند، خداحافظی کردیم!
این اتفاق باز هم تکرار شد؟
یک بار پلیس امنیت ما را بازداشت کرد تا آمار کامل ما را بررسی کنند که پس از چند ساعت نه‌تنها اتفاق خاصی نیفتاد که چلوکباب هم مهمانمان کردند! نمی‌دانم تا به حال هیچ‌‌کدام از بچه‌ها از ماموران شهرداری پول گرفته یا نه. اما پیش آمده که مامور شهرداری به من پول هم داده است و اتفاقا خیلی رابطه جالب و خوبی داریم. (می‌خندد)
درنهایت به ما گفته‌اند که شاکی خصوصی دارید و این‌جا ساز نزنید. به نظرم این به خود نوازنده برمی‌گردد که چه می‌دهد و چه تحویل می‌گیرد.

شماره ۶۸۳

خری نسخه الکترونیک مجله

کتابفروشی الکترونیک مجله

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟