میراث متقابل ادب و سیاست
همین چند وقت اخیر دو فایل تصویری از وزیر بهداشت در فضای مجازی دست به دست شد که در یکی از آنها به پیرمردی گفت «خودت بمال» و در دیگری خطاب به مردم ایران پرسید «آیا حاضر هستید فلان مبلغ هزینه داروهایی با طول عمر پایین شود؟»
همین مسائل یادمان آورد که دقیقا سه سال پیش، یعنی در مهر ۹۴، یک پرونده عظیم راجع به «ادب سیاستمداران» چه در ایران و چه در سطح جهان کار کرده بودیم و در آن به ادبیات غیرحرفهای افرادی از محمود احمدینژاد گرفته تا هوگو چاوز پرداختیم. قطعا منصفانه نیست اگر در مورد هیئت دولت کنونی هم این مسئله را باز نکنیم و به آن نپردازیم.
آیا ادب به ز دولت است؟
شعار «ادب مرد به ز دولت اوست» بیانگر سیاستی شکستخورده است. این شعار به شکلی خود را در جامعه و در طول تاریخ متجلی کرده که امروزه میشود اینطور ترجمهاش کرد: حالا که دولت را به دست نیاوردیم، حداقل پشت ادب پناه بگیریم. به عبارت بهتر در جهان سیاست، دولت قطعا مقدم بر ادب است و ابتدا باید سعی کرد دولت را داشت. این مسئله از دید یک شهروند است، یعنی بهتر است که یک شهروند به دنبال دولت باشد و نه به دنبال ادب، تا در سیاست شکست نخورد. از دید یک سیاستمدار که داشتن دولت ضرورت اول است و اصلا بحث ادب مطرح نیست. با ادغام دو مسئله زاویه دید بالا و شرایط تقریبا نابهسامان کنونی که عمدتا ناشی از مشکلات نظارتی و اجرایی در زمینه اقتصاد است، میتوان خطاب به هر سیاستمداری –من جمله وزیر بهداشت- گفت: دولت که ندارید –و باید میداشتید- حداقل ادب داشته باشید.
تبارهای بد ادبی
برجستهترین شکل از ادبیات غیرحرفهای در دنیای سیاست ایران با محمود احمدینژاد آغاز شد. از «قیمت گوجه سر کوچه» تا «آب بریزید اونجایی که میسوزه» و «اندازه بزغاله نمیفهمن» همه و همه نشانگر دو مسئله در مورد او بودند: نپذیرفتن مسئولیت اتفاقاتی که در جامعه میافته و در عین حال گرفتن ژست صمیمانه و مردمی.
جمله «خودت بمال» وزیر بهداشت دقیقا متناظر با واکنش احمدینژاد به قیمت گوجه است و این یعنی «من هیچ مسئولیتی ندارم.» وزیر بهداشت هم مانند احمدینژاد خیلی علاقه دارد به جاهای مردمی، مثلا بیمارستانها، سر بزند، و همین واکنش بلافاصله او نشان میدهد که چقدر این سرزدنها جنبه نمایشی دارد؛ مشکلی که احمدینژاد هم داشت و هر روز به یک استان سر میزد اما سرزمینی نیمهسوخته تحویل دولت بعدی داد.
شاید سیاستمداران ما در پس ذهنشان جدای از نیازهای داخلی، الگوهای خارجی هم دارند. مثلا در سطح جهان دولتمردان زیادی وجود دارند که ناگهان به یک مهدکودک سر زده و با بچهها بازی میکنند. یا مثلا به یک فستفود رفته و همبرگر میخورند. برای این دیدارهای مردمی میتوان سناریوهای مختلفی طراحی کرد و تیم فیلمبرداری و خبری هم فرستاد تا یک وقت ذرهای از این «مهربانی» از کادر بیرون نماند، اما وای بر روزی که چیزی خارج از سناریو پیش بیاید و شما «اینکاره نباشید.» مانند وزیر بهداشت خودمان که یک دفعه یک پیرمرد در مقابلش ظاهر شد و به سادهترین شکل ممکن چند عدد به او گزارش داد و وزیر بهداشت نتوانست به سرعت عمق فاجعه را بفهمد، نتوانست درک کند که ۴۰ یا ۵۰ هزار تومن برای زندگی حدودا ۲۵درصد مردم این کشور یعنی «خیلی پول» و با همان منطق «پورشه خریدم چون تویوتا چپ میکرد» پاسخی پراند که «خودت بمال.»
به وضوح او اینکاره نیست، نه در کارکرد دولتیاش موفق بوده –نسبی عرض نمیکنم- و نه حتی در شعار دادن و فریب دادن میتواند موفق باشد، یعنی همان چیزی که احمدینژاد استادش بود. آقای دکتر مردم را بیش از حد از پنجره پورشه خود دیده و فکر کرده همیشه میتواند به میل خود این پنجره را پایین زده و یک شوخی با آنها کند.
دموکراسی دلبهخواهی
این وضعیت گرچه یک کلیت منسجم و یکپارچه است اما بعضی جاهایش بدتر توی ذوق میزنند. مثلا ناگهان رو کردن به دوربین و از مردم پرسیدن اینکه «راضی هستید ما برای فلان بیمار انقدر هزینه کنیم؟» فعلا از تشابهی که بین این پرسش و شعار نازیها در دهه ۳۰ میلادی وجود دارد، و حسن مرتضوی، مترجم فلسفه و علوم انسانی، به خوبی به آن اشاره کرده میگذریم، اما یک پرسش برایمان پیش میآید: آقای وزیر آیا مردم از همهچیز راضی هستند که از این یکی باشند؟ افزایش ۷۰ درصدی قیمت مسکن در تهران طی یک سال اخیر و زیر نظر دولتی که شما عضوی از آن هستید با رضایت مردم بود؟ کاهش ۷۵درصدی ارزش دستمزد کارگران و کارمندان طی ۸ماه چطور؟ مردم رضایت دادند؟ سوال سادهتر: آیا مردم از همه چیز وضعیت بهداشت و درمان این کشور راضیاند که از این نمونه آخر بخواهند راضی باشند؟ آقای دکتر! آن پیرمردی که پول فیزیوتراپی نداشت از آن وضعیت راضی است؟ فیزیوتراپهایی که رسما با یک جمله شما تبدیل شدند به یک «ماساژور» از آن واکنش شما راضی بودند؟
چه اینجا نوشته شود، چه نه، همه میدانیم که این فهرست سوالها میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند، اما مسئله دموکراسی لحظهای مسئولین ایران است و این هم یکی از «برکات» باقی مانده از دوران احمدینژاد است. آقای دکتر! اساسا ساختار دموکراسی و دولت پدید آمده که اینطور سوالات مستقیم از مردم پرسیده نشود، قرار است مردم به نمایندگانشان، یعنی شما و همکارانتان در هیئت دولت و قوه مقننه، اعتماد کنند و دیگری نیازی نباشد سر هر مسئلهای به جان هم بیفتند. «به جان هم انداختن!» این مسئله گویا یک استراتژی خیلی ساده برای بسیاری دولتمردان است. مشکل دلار چیست؟ خریدار خانگی. مشکل آب چیست؟ اضافه مصرف خانگی. مشکل موسسات مالی چیست؟ سودجویی خانوارها. در هر سه سوال بالا پاسخ مسئولین همان است که آمد و هر سه پاسخ هم نهتنها غلط، بلکه تاریخ یک کشور را به خطر میاندازد. در ادبیات سیاسی، دولت –در معنای کلان آن که تنها محصور به «هیئت دولت» نباشد- یک عامل «آمره فائقه» است. آمره یعنی اینکه امر میکند و نه خواهش. فائقه هم یعنی در صورت وجود تضاد در جامعه این دولت است که حرف آخر را میزند. هر دوی این عوامل اما یک معنای دیگر هم دارد: مسئولیت همهچیز کاملا با دولت است. تخصیص بودجه برای وارد کردن دارو، وظیفه یک دولت است. مسائل ارز و موسسه مالی و آب هم ناشی از مشکلات نظارتی و زیرساختی و مدیریتی کشور است، نه «الگوی مصرف و تولید خانوار». میتوان در مورد تعریف دولت بحث کرد. راجع به نحوه پیادهسازی نقشش هم بیشتر بحث کرد. حتی میتوان نشست و ساعتها سند و مدرک رو کرد که اتفاقا دولت معاصر ایران به شدت هم «آمره فائقه» است و در هیچ زمینهای حتی اندکی در مقابل مردم عقب ننشسته، اما نمیتوان تمام تاریخِ وقایع و اندیشه و اقتصاد را زیر و رو کرد تا حرف مسئولین درست از آب درآید. پس خیلی محترمانه میتوان به دولتمردان پیشنهاد داد: دولت که ندارید –و باید میداشتید- حداقل ادب داشته باشید.