اولین نمایشی را که در تئاتر نصر روی صحنه اجرا کرده، بهخوبی به خاطر دارد؛ «لیلی و مجنونِ» کمدی. هفت شب این برنامه را اجرا کرده و بعد از آن جزو اعضای کلیدیِ تئاتر نصر بوده تا زمانی که نمایشنامهای آمریکایی را در این سالن اجرا میکند و همان آخرین اجرایش میشود. داریوش اسدزاده سالها به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان در تئاتر نصر فعالیت داشته. او از روزهایی میگوید که مردم با تئاتر آشنایی نداشتند. روزهایی که در آن سیدعلیخان نصر با اجاره سالن سینمای گراند هتل تصمیم میگیرد تئاتر دائمی را در ایران پایهگذاری کند و به مرور موفق میشود با راهاندازی تماشاخانه تهران مردم را با تئاتر آشنا کند. به همین خاطر است که بعدا به یاد او، نام تماشاخانه تهران را به تئاتر نصر تغییر میدهند. اسدزاده در گفتوگو با «چلچراغ» خاطرات آن سالها را مرور میکند. سالهایی که گراند سینما به تئاتر نصر بدل شد.
از شکلگیری تئاتر نصر شروع کنیم. چطور شد که سیدعلیخان نصر تصمیم به راهاندازی تماشاخانه تهران گرفت؟
برای تئاتر نصر باید از گراند هتل شروع کنیم. ماجرا از گراند هتل آغاز شده است. در آن زمان در تهران مهمانسرایی که پذیرای سُفرا و مهمانان خارجی باشد، وجود نداشت. اغلب به مهمانخانههای خیابان چراغبرق و نظایر آن میرفتند. به این ترتیب، دولت به این فکر میافتد که در این زمینه تشکیلاتی را به راه بیندازد. البته خودِ دولت این کار را نمیکند. شخصی به نام باقراُف که اهل روسیه بوده، سالن بزرگی به نام گراند هتل درست میکند. به این ترتیب قدیمیترین هتل ایران همین گراند هتل بوده که ساخت روسهاست. این هتل در خیابان لالهزار جنوبی ساخته شد. در آن زمان هم سالن نمایش داشت، هم اتاقهایی که پذیرای مهمانان بود. فضای بسیار شیک و قشنگی داشت، وسط آن هم حیاطی بود که حوضی داشت؛ اطراف آن صندلی گذاشته بودند، بزرگان مملکت به آنجا میآمدند و چای، قهوه یا بستنی میخوردند. بههرحال اکنون دیگر آن حیاط وسط خرابه شده است.
این هتل چطور به تماشاخانه تهران پیوند خورد؟
باقراف به عنوان سازنده این هتل، در کنار آن سالنی به عنوان سالن سینما ایجاد کرده بود. یعنی سینما مربوط به گراند هتل بود. در ورودیِ آن هم در لالهزار قرار داشت. در کنار آن هم پلههایی بود برای طبقات بالا که بعدا اکثرا تبدیل به خیاطخانه شد، اما در آن زمان اتاقِ مهمانخانه بود. این گراند هتل در واقع اولین جایی بود که برای پذیرایی از مهمانان خارجی ظاهری آبرومند داشت. سینمای آن هم اغلب فیلمهای روسی را نشان میداد. در آن زمان مردم تئاتر را نمیشناختند. صرفا کسانی تئاتر را میشناختند که اهل مطالعه بودند. ما در آن زمان تئاتر دائمی نداشتیم، گاهی مثلا یک شب یا دو شب تئاتری برگزار میشد و این افراد در آن شرکت میکردند. بالاخره در سال ۱۳۱۸ سیدعلیخان نصر به عنوان کسی که از عشاقِ سینهچاکِ تئاتر بود، وارد میدان شد و سالن سینمای گراند هتل را برای اجرای تئاتر از باقراف اجاره کرد. او نخستین کسی است که تئاتر دائمی را در ایران برگزار کرد. در واقع ما تا آن زمان تئاتر دائمی نداشتیم.
و همین سالن سینمای گراند هتل به تماشاخانه تهران تبدیل میشود؟
بله، بعدا به تماشاخانه تهران تبدیل میشود. وقتی هم سیدعلیخان نصر فوت کرد، نام آن را به تئاتر نصر تغییر دادند. البته من این تصمیم را گرفتم، چراکه او پایهگذار تئاتر دائمی در این مملکت بود. علاوه بر آن، او رئیس ما و رئیس هنرستان هنرپیشگیِ ما بود.
پس شما با سیدعلی خان نصر از طریق آموزش هنرپیشگی آشنا شدید؟
خیر، با نصر آشنایی از طریق فامیل و بستگان داشتم. نصرها خانواده بسیار محترم و شناختهشدهای هستند. چند برادر بودند که هر کدام در عرصهای فعالیت میکردند و در هنرستان ما مشغول به کار بودند. فامیل بزرگ و معتبر و از عشاق سینهچاک تئاتر در ایران بودند. اما اکنون از آنها خبری ندارم.
پس، بعد از فوت سیدعلیخان نصر این تماشاخانه به تئاتر نصر تبدیل شد.
بله. در آن زمان که سیدعلیخان نصر ریاست تماشاخانه را به عهده داشت، معاون یکی از وزارتخانههای تهران هم بود. کار اداری و شغل بسیار حساسی داشت. کمی بعد سفیر ایران در چین شد و از ایران رفت. احمد دهقان کسی بود که دوره هنرپیشگی دیده بود، با نصر هم آشنایی داشت. وقتی نصر ریاست تماشاخانه را بر عهده داشت، دهقان هم معاونِ او بود. وقتی نصر ماموریت گرفت و از مملکت خارج شد، آقای دهقان به جای او به ریاست رسید. آقای دهقان هم فعالیت زیادی برای تئاتر ایران کرد. در واقع او به تئاتر خیلی کمک کرد. علاوه بر آن، مدیر مجله تهران مصور هم بود. به هر صورت او ریاست تماشاخانه را به عهده داشت تا اینکه ترور شد. بعد از او مهندس عبدالله والا به ریاست این تماشاخانه رسید. اما از آنجا که مشغله زیادی داشت، کارش را به برادرش دکتر فتحالله والا واگذار کرد.
بعد از آقای والا چه سرنوشتی برای تئاتر نصر رقم خورد؟
راستش آقای والا دکترای ادبیات داشت و اوایل که آمد، چند تئاتر خوب گذاشت. اما به مرور کار سینما رونق گرفت و همین امر باعث شد مشتریهای تئاتر کم شود. یعنی مشتریها به سینما میرفتند. از همان زمان وضعیت تئاتر اسفناک شد. در نهایت تئاتر نصر هم از رونق افتاد و بعد از آن هم وضعیت به این شکل درآمد.
از مخاطبان آن زمان بگویید، چه کسانی به تماشای تئاتر میآمدند؟
اوایل سالنها پر نمیشد. مردم اصلا تئاتر را نمیشناختند. درنتیجه تئاتر هم اغلب دعوتی بود؛ از بزرگان مملکت و خانوادههای شناختهشده دعوت میکردند به تماشای تئاتر بیایند. با اینکه دعوت انجام میشد، باز هم سالن اغلب اوقات خالی بود. اما به مرور زمان، مردم با تئاتر آشنا شدند. این آشنایی مردم با تئاتر هم به مرور انجام شد، مثلا نمایشهایی مثل «یوسف و زلیخا» یا «رستم و سهراب» را اجرا میکردند تا مردم را به سالنهای تئاتر بکشانند و با مفهوم تئاتر آشنا کنند. علاوه بر آن، سعی میکردند نمایشها را با شعر و آواز اجرا کنند، چراکه مردم به ساز و آواز علاقه زیادی داشتند. همیشه روی صحنه موسیقیدانهای بزرگِ آن زمان را داشتیم و تئاتر خودش یک ارکستر روی صحنه داشت. درهرحال نباید فراموش کرد که این حضور مردم در سالنهای تئاتر به خاطر تلاشهای سیدعلیخان نصر بود که تئاتر دائمی را در ایران پایهگذاری کرد.
به نظر شما وضعیت تئاتر در ایرانِ امروز نسبت به گذشته بهتر شده است؟
بچههای تئاتری که من با آنها آشنایی دارم، واقعا عاشق و گرفتار هستند. کارهای خودشان را پیش میبرند و کارهای خوبی هم انجام میدهند. این روزها نسبت به گذشته تعداد طرفداران تئاتر زیاد شده و وضعیت خیلی خوب است.