چرا نمیتوانیم شبکه اجتماعی ملی راهاندازی کنیم؟
محمد علی مومنی
چند سال است تلاشی برای ایجاد موتور جستوجوگر و ایمیل ملی آغاز شده. تلاشهایی هم برای تولید تلفن همراه ملی شد. اما هیچ نتیجه مشخصی نداشت. به جز فضاهای ذخیرهسازی اطلاعات که برای نهادهای رسمی استفاده شد، از سوی مردم هرگز مورد استقبال قرار نگرفت و حتی کار به طنز، شوخی و حتی تمسخر هم کشیده شد. تلفن همراه ملی با دبه آب مقایسه شد و نتیجهگیری شد که دبه آب کارایی و قابلیتهای بیشتری دارد.
حتی ایمیل ملی که برای نهادهای رسمی هم توصیه شده بود، چندان مورد استفاده قرار نگرفت و همچنان کاربران رسمی و اداری از همان جیمیل و ایمیل یاهو استفاده کردند.
بعدها با گذر از فضای وبلاگها و ایمیلها و ورود به دوره غلبه شبکههای اجتماعی و پیامرسانها هم تلاشهایی برای ایجاد نمونههای داخلی انجام شد و با فیلتر کردن تلگرام، تصور میشد که حفره ایجادشده عادت و نیاز کاربران ایرانی را به مهاجرت گسترده به پیامرسانهایی مثل سروش، بله و… وادارد. اما این اتفاق نیفتاد.
درحالیکه خدمات جانبی رسمی مثل امکان انتقال پول، پرداخت قبضها و… هم به این ابزارها افزوده شد و اجبارهایی در بعضی از نهادها مثل آموزش و پرورش بود که خانوادههای دانشآموزان برای پیگیری خبرها و اطلاعیههای مدرسه عضو کانال آنها در پیامرسان سروش شوند.
حتی بعضی از خبرگزاریها که کانالشان را در تلگرام تعطیل کرده بودند و از صداوسیما و سایتها اعلام میکردند که اهل «سروش» شدهاند، بعد از مدتی به تلگرام برگشتند.
چرا عادت، نیاز، خلأ و از طرفی دیگر، خدمات پیامرسانهای داخلی سبب شکلگیری یک پیامرسان و شبکه اجتماعی میلیونی در ایران نشد؟ حتی تخفیف در هزینه استفاده از این ابزارها هم موثر واقع نشد.
چرا ما نمیتوانیم یک شبکه اجتماعی ملی، یا دقیقتر شبکه اجتماعی ایرانی راهاندازی کنیم؟ مگر بخش قابل توجهی از کاربران فیسبوک، اینستاگرام، تلگرام، واتساپ و… را کاربران ایرانی تشکیل نمیدهند؟
چه میشد که میتوانستیم یک شبکه اجتماعی ایرانی داشته باشیم که بتواند رنکینگ بالایی داشته باشد و مثل فیسبوک سهامش وارد بازارهای جهانی شود؟
آیا هنوز دانش فنی ما آنقدر رشد نکرده که ابزاری کارآمد بسازیم؟
به نظر مهمترین مسئله در عدم اقبال به فضای داخلی انتقال اطلاعات، نه فنی، که روانی و اخلاقی است.
مردم جدا از این موضوع که چقدر این ابزارها کارآمدند یا نیستند، بر این باورند که ممکن است اطلاعات خصوصی آنها در فضای داخلی درز کند، یا حتی حریم شخصی آنها نقض شود.
حتی در مقابل نقض حریم شخصی در شبکههای جهانی، نظیر آنچه درباره فیسبوک رخ داد، چندان نگران نیستند و میگویند: «اطلاعات شخصی من به چه درد فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام در آن سوی دنیا میخورد؟»
این نگرانی و رفتار چندان بیسابقه نیست. وقتی به سفر میرویم، در شهری که کسی ما را نمیشناسد و چشمهای آشنای ناظر را احساس نمیکنیم، راحتتر و رهاتریم. احتمالا لباسهای راحتتری میپوشیم، رفتارهای نامانوس نشان میدهیم و سعی میکنیم خودمان را رها کنیم. چراکه خیلی مهم نیست در شهری که ما را نمیشناسند، آنقدر مبادی آداب باشیم که در محیط بومی هستیم.
در جوامع محلی، علیرغم تغییرات گسترده در فرهنگ، همچنان خودمان را در معرض نظارت میبینیم. هنوز درباره هم گمانه میزنیم و همدیگر را قضاوت میکنیم.
همین ترس از قضاوت شدن یا سوءاستفاده از اطلاعات شخصی در فضای وب هم وجود دارد و هنوز تلاشی برای تدوین قوانین، نظریهپردازی اخلاقی و اعتمادسازی نشده است.
اعتماد، اعتبارآفرین است. آنچه سبب شده هنوز پیامرسان ایرانی ملی نشده، نبود اعتماد ملی است؛ در توافق و تضمین دو سویه متولیان شبکه ملی اطلاعات و مردم که هویت اصلی هر شبکهای به حضور آنهاست.
این اعتماد فقط وابسته به حفظ حریم خصوصی در وب نیست. رفتارهای بیرونی و اجتماعی دولت با مردم هم محکی برای پایبندی آنها به حریم خصوصی و حقوق شهروندی مردم است. نقض حریم خصوصی در خیابان میتواند در شبکه ملی اطلاعات هم تکرار شود.
شاید لازم است کمی تکلیفمان با واژهها را هم روشنتر کنیم. پیامرسان ملی چندان موفق نخواهد بود. ملی یعنی چیزی بین حاکمیت و مردم. میشود حتی به جهانی شدن پیامرسانهای وطنی فکر کرد. اما اولین کسانی که میتوانند تضمینکننده امنیت و کارایی آن باشند، مردم در داخل کشورند. پس بهتر است به جای عنوان «پیامرسان ملی» از «پیامرسان ایرانی» استفاده کنیم.
رونق پیامرسان و شبکه اجتماعی داخلی، در صورت کارایی فنی، چندان کار دشواری نیست. کافی است با رعایت اخلاق، قانون، تفاهم و توافق اعتماد فعالان تاثیرگذار در فضای مجازی را جلب کرد. آنها بهترین مبلغان آن ابزار خواهند بود.
ما حالا در فضای بیاعتمادی، امکان داشتن ابزارهای فراگیر و اعتبارآفرینی را از خودمان گرفتهایم.
وقت آن است که در رفتارها و سیاستهای اعتمادسوز تجدید نظر کنیم.
رادیوی شکسته
بدری مشهدی
هنوز مدرسه نمیرفتم، ولی روزی چند ساعت تیترهای درشت روزنامه را جدا میکردم و بعد به روش قیچی قیچی کردن کلمهها، حروف شکل هم را کنار هم میچیدم و بعد حروف را نقاشی میکردم. اولها که با این شیوه مندرآوردی کلمهها را مینوشتم، تصویر آینهای کلمهها را نقاشی میکردم. بعد یاد گرفتم عین بچه آدم بنویسم و از بس مشتاق مدرسه رفتن بودم، هی از هر کسی دم دستم بود، کلمهها را میپرسیدم. با پررویی یاد گرفته بودم تابلوها را بخوانم. معمولا درست میخواندم، ولی اولین باری که تابلوی زرد و بزرگ «کفش ملی» توجهم را جلب کرد، چون مفهوم تشدید را نمیفهمیدم، اشتباه خواندم. پدرم همانطور که فرمان پیکان سبز انگوریاش را میپیچاند، جوری که بفهمم، مفهوم «ملی» را برایم توضیح داد. خودروی ملی آن روزها «پیکان» بود.
ولی بحث ملی بودنش داغ نبود. با ملی فقط میشد برای ملی شدن صنعت نفت جمله ساخت و همین کفش ملی بود و البته «مدرسه ملی» هم بود. من معنی ملی را همانجوری که پدرم گفته بود، فهمیده بودم و به حرفش اعتماد کرده بودم. ولی نمیدانستم معنیهای دیگری هم میدهد که خلاف واژه است. پدرم معلم بود، صبحها مدرسه دولتی، عصرها مدرسه ملی، شاگردان شیفت صبح ممکن بود با کفش غیر ملی و پینهشده بروند مدرسه. ولی امکان نداشت شاگردان شیفت عصر سوار خودروی ملی باشند. اگر شورلت آمریکایی سوار نمیشدند، دستکم فیات سوار بودند. من مفهوم واقعی ملی را همان شبی فهمیدم که پدرم دستمال به سرش بسته بود و تا صبح دور خانه بلند بلند گریه میکرد. چون یکی از بچههای شیفت صبحش به خاطر اینکه رادیوی پدرش را شکسته بود، خودش را توی زیرزمین نمور خانهشان حلقآویز کرده بود!
ملیترین ملی
صفورا بیانی
«تیم ملی» با اختلاف زیاد بهترین و قشنگترین وجه مشترک یک ملت است. کاملترین کلمه توصیفکننده. یکجورهایی غرور ملی و اتحاد و افتخار و همه چیزهای خوب ملی را در خودش دارد. تیم ملی واقعا ملی است، مال تکتک ماست. از همه جای ایران میتوانی عضوش باشی، یا حداقل هوادارش. دوستش داشته باشی، قلبت برایش بتپد. با بردهایش احساس بزرگی کنی و یواشکی برایش اشک شوق بریزی، از شکستش تا چند روز ناراحت و کسل باشی و از بیتدبیری سرمربی و فدراسیونش تا مدتها عصبانی. حق داری شاکی باشی از بازیکنانی که به اندازهای که انتظار داری خوب نبودهاند، از تعویض بد مربی یا بخت و اقبال بد و حتی چندتایی هم فحش بدهی به لیونل مسی با آن گل بدترکیب دقیقههای آخرش (گلی که اگر به هر تیم دیگری زده بود، بارها و بارها صحنه آهستهاش را نگاه میکردی و احسنت میگفتی). تیم ملی، تیم توست، تیم ما؛ تکتک افرادی که زیر سایه پرچم ایران هستیم. همیشه بوده و هست و خواهد بود.
فرقی ندارد تیم ملی فوتبال مردان یا والیبال نوجوانان یا تکواندوی بانوان… تیم ملی هر رشته و هر دستهای که باشد، با هر پیروزیاش به هوا میپریم. در هر لحظه پرتنشش، مضطرب و در شکست هر کدام، همهمان ناراحتیم.
هستند موانعی که گاهی لذت حس این «یک ملت» بودن را ازمان میگیرند و کاممان را تلخ میکنند، مثل راه ندادن زنان به ورزشگاه، توجه نکردن به فوتبال بانوان و کوچ ستارهها به کشورهای همسایه. اما هر چقدر هم که دلخور باشیم، نمیتوانیم نخواهیم که همه تیمهای ملیمان بشوند بهترینِ خودشان و دوست داریم همیشه حماسهساز میدان باشند. دوست داریم افتخار کنیم به تکتک کسانی که پرچم ملیمان را بالا میبرند و با دستهای روی سینه سرود ملیمان را زمزمه میکنند. شاید به این دلیل که همه ما عضو تیم ملی هستیم.
تَرهای ملی
الهه حاجیزاده
۱۰ ساله که شدم، هر وقت اخبار را میدیدم و میشنیدم، از نفت ملی، اراضی ملی، تیم ملی، وحدت ملی، یا هرچیز دیگر ملی، دلم قرص میشد و میگفتم: «این برای مردم و کشور من است و قرار است «تر»های خوب به ملتم اضافه شود.» مثل غنیتر، مستقلتر، قویتر، آرامتر و…
۲۰ سالگی شدم دانشجوی فعال دانشگاه ملی، دانشگاه تهران، یاد گرفتم که باید به تمام مسائل کشورم اهمیت بدهم. چون من جزو این ملتم و برای درست شدن تولید ملی، اقتصاد ملی، انتخابات ملی، رئیسجمهور ملی، مجلس ملی و ملیهای دیگر به عنوان یک دانشجو و یک شهروند باید اعتراض کنم و نظرم را بگویم تا بتوانم «تر»های جدید به ملتم اضافه شود. مثل بهتر، پررونقتر، باشکوهتر، کاراتر، مستقلتر و امیدوارتر.
اما به جای همه این «تر»های خوب متوجه شدم «تر»های خوب کمتر شده است.
۳۰ ساله شدم و دیدم تمام آن اعتراضهای ملی و تلاشهای دانشجویی کمترین یا تقریبا هیچ تاثیری در این ملی شدن ندارد. حالا وقتی کلمه ملی را پشت هر کلمه میبینم، مثل اینترنت ملی، سرانه درآمد ملی، خودروی ملی، تولید ناخالص ملی، پول ملی، صداوسیمای ملی، یا حتی کفش ملی(!)، استرس میگیرم و نگران میشوم. چون قرار است به زندگی ملتم «تر»های بد مثل محدودتر، فقیرتر، بیکیفیتتر، مهجورتر، بیارزشتر، بیمحتواتر، غمگینتر، ناامیدتر اضافه شود و این دردناکترین و همگانیترین غم ملی این روزهای ماست.
واژه «ملی» را دریابید
سهیلا عابدینی
در تعریف واژه «مِلّی» در لغتنامه دهخدا آمده است: «منسوب به ملت و آنچه در ید و اختیار ملت است و گاهی توسعاً در زبان فارسی دولتی را نیز به سبب وابستگی دولت به ملت، ملی گویند. از این روی این کلمه در همه جا معادل ناسیونال به کار نمیرود.» در بررسی شکلگیری و تکامل و استفاده از واژه «ملی» به نشانههای قابل توجهی برخورد میکنیم که حائز اهمیت است. به نظر میرسد واژه «ملی» در جریان ملی شدن صنعت نفت و با تصویب این قانون در سال ۱۳۲۹ دستکم به مدت دو سال در مطبوعات آن دوره پیدرپی به کار رفت و به طور جدی هویت پیدا کرد. البته برخی دولتمردان آن زمان از به کار بردن این واژه تا مدتها امتناع میکردند، ولی به مرور این واژه فراگیر شد. قبل از آن، در دوران مشروطه معادل و همسنگ این واژه را «وطن» میتوان دانست که از موضوعات اصلی در شعر و ادبیات روزمره و مطبوعات بوده است. واژه وطن در آن دوره با عناوینی همچون «هویت ایرانی» با همه شئون آن و… معنی شده است. البته در این دوره نیز مفهوم وطن با مفهوم آن در نزد گذشتگان متفاوت بوده. در یک نگاه اجمالی درمییابیم که واژه وطن بعد از پذیرش اسلام از سوی ایرانیان معانیای همچون «عالم اسلام»، «زادگاه» و… داشته است. ایرانیان پیش از اسلام مفاهیم و مصداق وطن را مترادف «سرزمین» و «نژاد»… میدانستند. این مباحث کماکان در حوالی خانواده این واژگان تا اینک وجود داشته است. در دوره کنونی، آخرین دهه باقیمانده از ۱۰ دوره ۱۳۰۰، کاربرد واژه ملی با معانی ظاهرا متفاوتی از سوی دولتمردان مورد توجه رسانهها و مردم قرار گرفته است. در حال حاضر، درست یا غلط، در عرصه سیاسی و اجتماعی این واژه را در پیشوند و پسوند و حتی میانوند بسیاری از عبارات و اصطلاحاتی که کارکرد کشوری و سراسری دارد، استفاده میکنند. به نظر میرسد در بیشتر مواقع این واژه کاربرد و کارکرد ابزاری پیدا کرده که برای برانگیختن حس یکپارچگی یا معرفی محصول یا حتی فردی در سطح عالی، که کاربرد ملی ندارد، استفادههای ناروا و نابهجا میشود. در حال حاضر برای شروع این بحث کلان، میتوان با یک جستوجوی ساده و سریع به کلیدواژههای بیشماری در خصوص کاربرد متعدد این واژه رسید.
کلیدواژهها: امنیت ملی، رسانه ملی، اینترنت ملی، تیم ملی، سرود ملی، تولید ملی، کارت ملی و…