یک
مقدمه
بچههای تحریریه در یک اقدام هماهنگ تصمیم گرفتهاند با اعمال فشارهای روحی و جسمی (بخش جسمیاش را قرار است فقط نرهایشان انجام بدهند؛ فکر بد نکنید) من را اصلاح کنند. نسیم بنایی و فرید دانشفر هسته مرکزی گروه هستند و اصرار دارند رفتار من در بزرگنمایی سوتیهای بچهها خیلی کار زشتی است و باید به نکات مثبت بیشتر توجه کنم. لذا از آنجا که من هم خیلی آدم دموکراتی هستم و هم حامی مستضعفین مجله، تصمیم گرفتهام از این به بعد در بخش آغازین نامحرمانه به محاسن فراوان بچهها بپردازم:
نسیم بنایی دیروز به مجله آمد که به خودی خود خیلی اتفاق مهمی است. علاوه بر آن، با خودش میوه هم آورده بود که این بزرگترین حسنی است که یک نفر میتواند در مجله داشته باشد. دیروز فرید هم به مجله آمد که ظهر فرستادیمش برود از مغازه سر کوچه برایمان آش بخرد و این هم خیلی ویژگی مثبتی است. شکیب هم در مجله حاضر بود که به بار فرهنگی و هنری موقع آش خوردن اضافه میکرد. هوای پاییزی هم از پنجره تو میآمد که خیلی خنک بود. وای! چقدر همه چیز خوب است. چه لذتی میبریم از این تحریریه ما!
حالا تا هفته بعد من سعی میکنم با شستن چشمهایم محاسن دیگری هم از بچهها پیدا کنم. علیالحساب به همین آش و انگور قناعت کنید.
دو
دو صد کرده چون نیمگفتار نیست
اگر در صفحه پیامهای من و فرید دانشفر کلمه «وبلاگ» را جستوجو کنید، حدود ۱۵۵ کلمه وبلاگ پیدا میکنید. یعنی از تیرماه که فرید گفت میخواهم با نویسنده وبلاگ محبوب خرس گفتوگو کنم، به طور متوسط یک روز در میان، به استثنای ایام تعطیل و جمعهها، یک پیام در این باره برای من فرستاده:
-من یک صفحه ثابت برای مصاحبه با وبلاگنویسها داشته باشم؟
-مصاحبه با نویسنده وبلاگ خرس باشه ۳ صفحه؟
-درباره صفحه وبلاگنویسها حرف زدی؟
-آیا از قابلیتهای فراوان وبلاگنویسها خبر دارید؟
-مطابق تحقیقات دانشمندان دانشگاه میشیگان همه مجلههایی که یک مصاحبه مفصل با نویسنده وبلاگ خرس داشته باشند، میتوانند تا ۳۵ سال دیگر به حیات خود ادامه دهند
-مصاحبه با وبلاگنویسها راه نجات مجله است. جبران خلیل جبران
-ببین یه تعداد زیادی پیام برای من اومده که میگن با توجه به اینکه شما یه صفحه ثابت برای مصاحبه با وبلاگنویسها ندارید، ما دیگه مجله رو نمیخونیم. من چی جوابشونو بدم؟
و …
هفته پیش بالاخره یک بهانهای برای چاپ این مصاحبه پیش آمد. به فرید گفتم مصاحبه را بفرست تا اگر شد، شاید به صورت یک صفحه ثابت دربیاوریمش.
فرید: پس بالاخره شما هم به اشتباه بزرگتان پی بردید.
من: حالا یه شماره همون نویسنده وبلاگ خرس رو بفرست. برای شمارههای بعد تصمیم میگیریم.
فرید: خوشحالم که بالاخره شما هم متنبه شدید.
من: پس من منتظرم. تا کی میفرستی؟
فرید: هر چند بعید میدونم شعور تو به اصلاح اشتباه بزرگت رسیده باشه. لابد از کسی کمک گرفتی. دم اون گرم.
من: فرید جان تا شب میفرستی دیگه؟
فرید: نه، به این شماره نمیرسه. ایشون خارج از کشوره و من هنوز نتونستم باهاشون تماس بگیرم. نمیدونم اصلا مایل به مصاحبه با ما هستند یا نه.
من: …
فرید: ولی به شما به خاطر انتخاب درستتون تبریک میگم…
سه
فمن یعمل مثقال ذره شرا یره
به ایام جشن چله داریم نزدیک میشویم و یواش یواش داریم زیرپوستی یک کارهایی برای جشن انجام میدهیم. مثل همیشه اولین مرحله کارمان انتخاب نامزد برای نشانهای مختلف است و بچهها دارند انتقام ناکامیهای سالهای قبلشان را از گزینههای جشن چله میگیرند. فرید که معتقد است باید گزینه اصلی همه بخشهای مختلف یک خواننده موسیقی رپ باشد که چون احساس میکنم خودش دوست ندارد بداند فرید طرفدارش است، اسمش را نمیگویم. شکیب معتقد است باید در همه بخشها هیچکس را نامزد نکنیم، چون هیچکدامشان صلاحیت کسب جایزه را ندارند. حتی مریم عربی که لااقل با قضاوت از روی ظاهر عاقلترین عضو تحریریه است هم به این مرحله انتخاب نامزد که میرسیم، یک چیزهایی از خودش رو میکند که آدم میماند. من هم که به صورت کاملا تصادفی با هر چیزی که آقای خلیلی میگوید، موافقم. (مشغولالذمهاید اگر فکر کنید مدیرمسئول بودن آقای خلیلی در این قضیه مؤثر است.) فقط اینکه حالا در خود جلسه رویم نشد بگویم، اما اینجا که شرم حضور ندارم، شاید بتوانم مراتب یکذره کمتر موافق بودنم را به اطلاع ایشان برسانم. به نظرم با توجه به داخلی بودن جشن چله خیلی منطقی نیست نشان «کثافت مطلق سال» را به لیست جوایز اضافه کنیم و آن را به خاطر خطا روی محمد صلاح بدهیم به سرخیو راموس.
تکمله ۱
بچهها ماشالله در مصاحبه دستشان به کم نمیرود. یعنی طوری از سیر تا پیاز ماجرا را درمیآورند که آدم پشتش میلرزد. اگر از دیدن حجم مصاحبهها جا خوردید، نترسید. بخوانیدشان. خواندنیاند.
تکمله ۲
نصف بیشتر نامحرمانه این شماره سهم فرید شد. یک وقت فکر نکنید مثلا فرید دانشفر قرار است بشود الهه حاجیزاده تازه مجله. نه؛ فرید فعلا تنها عضو تحریریه است که هنوز جنبه شوخی دارد. اگر احیانا فرید هم هفته دیگر به شوخیها اعتراض کرد، ناچاریم از شماره بعد فقط به موقعیت جغرافیایی دفتر مجله و نوع اقلیم تهران و جنس گچ دیوارها گیر بدهیم.