فرید عطار
در فاصله ۱۲ ساله میان جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک و ۱۹۹۸ فرانسه جهان آنقدر تغییر کرده بود که دیگر کسی جدال قدیمی بر سر جزایر فالکلند (مالویناس) را به یاد نیاورد. فروپاشیدن اتحاد جماهیر شوروی و بلوک چپ آنقدر به هژمونی راست دامن زده بود که دیگر کسی ادعای آرژانتینیها برای تملک جزایر قدیمی را جدی نگیرد. بلوک راست بهسرعت در حال بلعیدن جهان بود و در این میان چند جزیره کوچک نادیدهگرفتنیترین چیز این دنیا بودند. آمریکای جنوبی بیکمترین نیاز به اغماض حیاط خلوت آمریکا بود. نبرد آرژانتین و انگلستان دیگر معنی نداشت… مگر در یک جا! در زمین فوتبال.
در زمین فوتبال هنوز کسی «دست خدا» را از یاد نبرده بود. انگلیسیها به عادت قدیمی برای هر بار ناکام ماندن در جامهای جهانی و ملتهای اروپا دلیلی تازه دستوپا میکردند و بهترین دلیلشان برای حذف از جام جهانی ۱۹۸۶ دغلبازی مارادونا بود. (انگلیسیها ترجیح میدادند فراموش کنند در آن بازی چقدر بد بودهاند.) آنها به سبک هر جام جهانی معتقد بودند تیمی که راهی رقابتها کردهاند، از ضعفهای جامهای قبلی رها شده است و برای کسب جام آماده است.
از قضا اینبار انگلیسیها آنقدرها هم بیربط نمیگفتند. خط دفاع و دروازهبان تیم، تقریبا بهطور کامل از تیم باشکوه آن زمان ونگر، آرسنال قدرتمندی که قهرمان لیگ برتر و جام حذفی شد، میآمد. در میانه میدان دیوید بکهام به نظر همان مهره گمشدهای بود که میتوانست ترکیب هافبکهای قدرتمند تدافعیتر تیم را کامل کند و بعد از مدتها ترکیب آلن شیرر باتجربه و فیزیکی با مایکل اوون جوان و خلاق میتوانست نوید بازیهای پرگلی را بدهد. و البته چیزی که بسیاری از انگلیسیها را نسبت به این تیم بدبین کرده بود، گلن هادل جوان، کمتجربه و کم و بیش جنجالی بود. (هادل تا قبل از جام بهعنوان مربی-بازیکن در تاتنهام بازی میکرد.)
تیم پاسارلا از آنسو نمونه تکاملیافته تیم جام ۱۹۹۴ بود با این تفاوت که مارادونا از آن کسر شده بود. تا پیش از آغاز جام هم انگلستان و هم آرژانتین از شانسهای کسب جام محسوب میشدند. قرعهکشی جام جهانی (اگر ادعای تلاش سازمانیافته برای افزایش شانس فرانسه در رسیدن به فرانسه را نادیده بگیریم) باعث شد انگلستان و آرژانتین در همان دومین دور به یکدیگر برخورد کنند. (در دورهای بعدی برخورد آرژانتین به هلند و سپس هلند به برزیل این ادعا را قوت هم داد.)
شروع توفانی آرژانتین در همان پنج دقیقه نخست به یک ضربه پنالتی و سرانجام به گل باتیستوتا از روی نقطه پنالتی منجر شد، اما بلافاصله با یک پنالتی دیگر از آلن شیرر پاسخ گرفت و کار را در دقیقه دهم به آغاز بازی بازگرداند. از این لحظه بازی با تعادلی نسبی که عموما به سمت انگلستان متمایل میشد، ادامه یافت. نقطه طلایی بازی برای انگلستان در دقیقه ۱۶ اتفاق افتاد. جایی که مایکل اوون روی پاس دیوید بکهام توپ را در میانه میدان در اختیار گرفت و با حرکتی انفرادی به سمت دروازه آرژانتین حرکت کرد و علاوه بر زدن یکی از زیباترین گلهای جام جهانی به یکی از جوانترین گلزنان تاریخ جامهای جهانی هم تبدیل شد.
انگلستان برای پیروز به رختکن رفتن آماده شده بود، اما در لحظات پایانی بازی در این نیمه ضربه آزادی به سود آرژانتین اعلام شد. در شرایطی که دیواره دفاعی انگلستان خود را برای ضربه محکم خوآن ورون آماده کرده بود، او توپ را بهآرامی و با پاسی در عمق به پشت دیواره دفاعی، جایی که خاویر زانتی خود را مخفی کرده بود فرستاد و به این ترتیب دو تیم نیمه اول را همانجایی آغاز کرده بودند که تمام شده بود.
در آغاز نیمه دوم، درست بلافاصله پس از آغاز، اتفاقی افتاد که سرنوشت بازی را به تمامی تغییر داد. دیهگو سیمئونه در میانه میدان با شیطنت دیوید بکهام را سرنگون کرد. شیطنت سیمئونه و بازی روانی او (کاری که سیمئونه در آن بیش از هر چیز دیگر فوتبال استاد بود) کافی بود تا بکهام عصبی و دمدمیمزاج با لگد به او بزند و انگلستانی را که بهوضوح در مسیر پیروزی بود، به دام یک بازی تدافعی انداخت که تا پایان دقیقه ۱۲۰ ادامه یافت.
پس از دیوید بکهام چهره دیگری که سرنوشت انگلستان در این بازی برتر را رقم زد، دیوید بتی بود. گلن هادل در دقیقه ۹۶ بتی را جایگزین درن اندرتنی کرد که در میانه میدان خسته، اما با دقت بازی میکرد. تعویض بتی شاید میتوانست تعویض درستی برای مساوی نگه داشتن بازی باشد، اما انتخاب او برای زدن پنالتی پنجم (وقتی که حاصل چهار پنالتی قبلی باز هم برای دو تیم تساوی بود) قطعا اشتباه بود. بتی پنالتی را از دست داد تا نفرین پنالتیها برای انگلستان پابرجا بماند (نفرینی که تا همین امروز پابرجاست).
«ستارهها معمولا تیمها را حذف میکنند.» این جمله روی استوینس بعدها بارها تکرار شد، اما حقیقت این است که بعد از اشتباه بزرگ بکهام از همه بیشتر صادق بود. ستارهها تیغهای دولبه فوتبال هستند. این را یک انگلیسی از همه بهتر میداند.
شماره ۶۹۸