در چرایی واکنشهای متناقض نسبت به دو حادثه مشابه
مجتبی آقا بابایی
«تِروریسم، به استفاده از خشونت و یا تهدید به استفاده از خشونت برای دستیابی به اهداف سیاسی، مذهبی و یا ایدولوژیکی گفته میشود. در روزگار مدرن، تروریسم یکی از عوامل اصلی تهدید جامعه به شمار میرود و طبق قوانین ضدتروریسم در اکثر کشورهای دنیا توسط سیستم قضایی جرم به حساب آمده و در صورتی که در جنگی علیه غیر جنگجویان مانند شهروندان عادی، نیروهای بیطرف و یا اسیران جنگی بهکار گرفته شده باشد، جنایت جنگی به حساب میآید.»
در این تعریف ساده که با یک جستوجوی آسان اینترنتی به آن خواهیم رسید، هیچ جا اشارهای به منطقه یا قومیت یا میزان توسعهیافتگی یا سطح فرهنگیِ خاصی نشده است. در حقیقت فرقی بین یک حمله تروریستی در «حله» عراق یا «پاریس» فرانسه نیست؛ اما گویا ماجرا برای ما ایرانیها فرق دارد! صفحات مجازی یا صحبتهای حقیقی این دو سه روز ما «ایرانی جماعت» قابل مقایسه با وضعیت مشابه سال گذشتهاش نیست. دو اتفاق تروریستی مشابه در دو کشور مختلف، با تعداد کشتههای مشابه، برعهده گیرنده مشابه و زمان مشابه (با فاصله زمانی یک سال) برانگیختگیِ متفاوتی در ما داشته! در اولی(پاریس-پاییزِ سال گذشته)، و همسو با اغلب رسانههای جهان، صدای آه و ناله امان گوش همه را کر کرده بود و برای فرانسویان چه پستها که نگذاشتیم؛ در دومی(حله-پاییزِ امسال) اما، همسو با همان رسانهها, «تقریبا هیچ»! در این بین نکته عجیب و غمگین ماجرا اینجاست که در دومی، به جای اهالی پاریس، تعداد زیادی از «ایرانیان» کشته شدهاند! گویی نقاب روشنفکریِ پوشالی ما هر از چندی باید رخ بنمایاند تا بیشتر بفهمیم «ما» کی هستیم و کجا زندگی میکنیم. آیا بهانههایی مثل این که «خب، اونها که رفتن عراق میدونستن که امنیت نیست دیگه» یا «وقتی میایید شاخ و شونه امنیتی میکشید برای داعش همین میشه دیگه» یا جملات و تحلیلهایی در همین حدود، چیزی جز پاک کردن صورت مسئله نیست؟ وضعیت مخالفخوانی این روزهای ما – که خود ماجرایی مفصل با عللی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… دارد – گاهی کار را به آنجا رسانده که جمله بیرحمانه و غیرانسانی «حقشون بود که برن هوا!» یا جملاتی مشابه آن از دهان خیلیها نمیافتد! جان این همه آدم شهید شده و روح آزرده و زخم خورده خانوادههایشان پشیزی نمیارزد؛ چون احتمالا آنها از سیاره دیگری آمدهاند و اساسا موجودات دیگری هستند! چون احتمالا کافه نمیروند، قهوه نمیخورند، درباره ظهور پوپولیسم در دنیای پساترامپ نظری ندارند، نمیتوانند نوبل باب دیلن را تحلیل کنند، فرق رمان و رمان نو را نمیدانند و یا نویسنده محبوبشان اورهان پاموک نیست. مسئله اصلی، که وضعیت بشری امروز و «انسان» به مفهوم مطلق کلمه است را جای رفتن یا نرفتن به عراق یا آنتالیا یا پاتایا جا نزدن, گویی دشوار مینماید. به قول شاملو:
…
انسان
دشواری وظیفه است
شماره ۶۸۷