دستهایت بسته بود
چشمهایت پر از خاک
اما باله های طلایی تو را
کدام ریسمان میتوانست ببندد
تا به سمت اقیانوس شنانکنی؟
۳۰ سال پیش از این, در شب سوم دی ماه ۱۳۶۵،وقتی جنگ بود وصدای آژیر قرمز مراعات برنامه کودک را نمیکرد, وقتی جنگ بود و صف پیتهای نفت دورِگردنِ خیابان گلوبند میانداخت، وقتی جنگ بود و کُپن بود و بمباران بود وسرهر کوچه یک حجله …
۳۰ سال پیش، شب سوم دیماه ۶۵، مردان گُردان یاسین به آب اروند زدند، ۱۲۰ مرد، ۱۲۰ برادر، ۱۲۰ پدر …
آسمان روشن بود، ستاره های سربی روی سینه غواصها مدالهای افتخار میزد، آب سرد رودخانه رضایت به عبور نمیداد ..
رفتند و سالها خبری از بازگشت ماهی ها نشد، از ۱۲۰ غواص، هشت مرد در شب سوم دی ماه یادگاری ماند، امشب میزبان سه نفر از غواصان گردان یاسین هستیم ..مردانی که شب سوم دی ماه را به چشم دیدند مردانی که ماندند و از آن سوی آب بازگشتند …
سید جواد کافی، سید مهدی ابطحی، علی رضا دلبریان
گفتند دستهایت بسته بود ؟ کدام ریسمان میتوانست باله های طلایی تو را ببنند
تا به سمت اقیانوس شنا نکنی ؟
اهدای نشان ایثار چلچراغ به یادگاران شهدای غواص در شب سالگرد عملیات کربلای ۴