گفتوگو با محسن امیریوسفی، کارگردان فیلم «آشغالهای دوستداشتنی اصل»
سیدمهدی احمدپناه
بارها شنیدهایم که درباره حضور بازیگران پیشکسوت سینمای پیش از انقلاب صحبت شده است. تقریبا همه مسئولان هم درباره فراهم شدن شرایط حضور این هنرمندان نگاه مثبتی دارند، اما آنچه در عمل اتفاق میافتد، از دست رفتن فرصتها و از دست دادن تدریجی این هنرمندان است. یکی از مطرحترین این چهرهها که تقریبا هیچ کسی، از مردم و سینماگران و مسئولان در توانایی و تاثیرگذاری او در سینما شکی ندارد، بهروز وثوقی است که این روزها با اعلام خبر بازی او در فیلم «آشغالهای دوستداشتنی اصل» دوباره بر سر زبانها افتاده و عدهای از هنرمندان از جمله محسن امیریوسفی، کارگردان این فیلم، در تلاش برای بازگشت دوباره آقای وثوقی بر پرده سینما هستند. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با این کارگردان پیگیر.
شما درباره همکاری با آقای وثوقی آیا با کسی هم صحبت کرده بودید، از دوستان و همکاران، یا کسی خبر نداشت و وقتی اطرافیان متوجه موضوع شدند، غافلگیر شدند؟ چون ما که کاملا غافلگیر شدیم.
همین الان هم همه شوکه هستند، حتی عوامل فیلم! البته به همه عوامل فیلم که در مورد علت محرمانه بودن این مسئله سوال میکردند، گفتم انرژی ما باید متمرکز میبود روی اصل قضیه که همان ساخت و اکران فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» بود و ندانستن این موضوع به نفع همه بود. کارکردن با بازیگری مثل آقای وثوقی که دهها سال است در سینمای ایران کار نکردهاند، محدودیتها و نگرانیهایی را به وجود میآورد که همین سکوت خبری و محرمانه بودن کمک کرد که آقای وثوقی هم بتوانند با آرامش کارشان را انجام دهند.
وقتی شما این پیشنهاد را با آقای وثوقی مطرح کردید، واکنش ایشان چه بود؟
آشنایی من با آقای وثوقی از سفری که به آمریکا داشتم، شروع شد. برای خود من جالب بود یک بازیگر سینمای ایران که برای همه یک اسطوره است، این میزان تواضع و فروتنی و مهربانی و نگاهی پر از رافت و انسانیت به گذشته دارند. یعنی در تمام مدت آشنایی چند سالهای که با ایشان دارم، ندیدم و نشنیدم که یک بار بخواهند از کسی گله یا شکایتی بکنند. البته دلتنگی برای ایران کماکان وجود دارد و دلخوری از بعضی مسائل، ولی این استقامت و اینکه همیشه مسیر آرام و ویژه خودشان را طی این سالها طی کردهاند، برای من خیلی قابل احترام بود. تاسفی که به وجود میآید، این است که ایشان در سنی مجبور شدند ارتباطشان را با سینمای ایران قطع کنند که ۴۱ ساله بودند و اوج فعالیتشان در ایران بود. الان که ما داریم با هم صحبت میکنیم، ایشان ۸۲ ساله هستند و به نوعی نیمی از عمر خود را دور از ایران گذراندهاند.
برای یک هنرمند در این سطح، وقتی در اوج جلوی فعالیت او را بگیری، انگار زندگی را از او میگیری.
بله، وقتی کارها و نقشهای ایشان را خصوصا در ۱۰ سال آخر فعالیتشان بررسی میکنیم، میبینیم نقشهای بسیار متنوعی را بازی کردند که منحصربهفرد است. هیچ بازیگر دیگری این میزان تسلط روی اجرای نقشهایش را نداشت. از طرفی، تنوعی که در نقشهایشان است، چشمگیر است. از «قیصر» و «رضا موتوری» و «تنگسیر» تا فیلمهای عامهپسندتری مثل «همسفر» یا «ماهعسل». به نظر من یکی از قدرنادیدهترین فیلمهای آقای وثوقی «سوتهدلان» بود که یک آغاز جدید در دوران بازیگری آقای وثوقی بود، که متاسفانه بعد از آن دیگر این فرصت پیش نیامد که چنین نقشهایی را تکرار کنند. بازیای که به نظر من در سطح جهانی میشد به آن پرداخته شود. البته در کنار بازی درخشان ایشان در «گوزنها» و «کندو» تاکید دارم بر بازی ایشان در «سوتهدلان» که کمتر فرصت شد تا به آن پرداخته شود.
یکسری از بازیگرهای سینمای قبل از انقلاب همینجا ماندند و اجازه فعالیت پیدا کردند. یک عده دیگر اما رفتند و برگشتند و اجازه فعالیت پیدا کردند. چرا برای افرادی مثل بهروز وثوقی که فکر نمیکنم کسی در تواناییها و تاثیرگذاریهای او شک داشته باشد، استثنا قائل شدند؟
البته باعث خوشحالی است که تعداد زیادی از بازیگران قبل از انقلاب بعد از انقلاب هم توانستند فعالیت داشته باشند. حضور این بزرگان مثل آقایان انتظامی، نصیریان، رشیدی، کشاورز و دیگر بزرگان سینمای ایران در حوزه بازیگری کمک بزرگی به سینمای ایران کرد. ولی این اتفاق برای تعدادی نیفتاد و حسرت آن برای سینمای ایران ماند. فقدان حضور آقای وثوقی در سینمای بعد از انقلاب، ما را از داشتن بازیگری توانا محروم کرد و به ضرر سینما شد. وقتی به سینمای بعد از انقلاب نگاه میکنیم، علیرغم تمام اتفاقات خوبی که در این ۴۰ سال در فیلمهای کارگردانان شاخص سینمای انقلاب افتاده است و بازیهای بسیار خوبی که در سینمای بعد از انقلاب داریم، جای خالی آقای وثوقی بهشدت احساس میشود. با احترام به همه بازیگران دهه ۶۰ و ۷۰ اگر بسیاری از فیلمهای بعد از انقلاب را با حضور آقای وثوقی در نظر بگیریم، اتفاق دیگری در سینما میافتاد. حضور آقای وثوقی میتوانست یک نگاه و تحول جدی در سینمای ایران ایجاد کند و ما الان در حوزه بازیگری سینمای متفاوتتری داشته باشیم.
بعضی بازیگران امروز ما حتی همچنان دنبالهرو سبک بازیگری آقای وثوقی هستند.
طبیعتا بعضی چیزها مثل قوانین فیزیک است. مثل انرژی. اینها هیچوقت از بین نمیرود، بلکه از صورتی به صورت دیگر تغییر شکل پیدا میکند. هیچکس هم قدرت اینکار را ندارد که نقش آقای وثوقی در سینمای ایران را نادیده بگیرد.
فکر میکنید این نگاهی که باعث میشود برای امثال آقای وثوقی، مثل آقای ملکمطیعی استثنا قائل شوند، از سر چیست؟ طبق مجوزی که خود دوستان صادر میکنند، این فیلمها ساخته میشوند. پس ما از چی باید وحشت داشته باشیم؟ چه اتفاقی میتواند برای تعدادی از دوستانی که مخالفت میکنند، آزاردهنده باشد؟
این اتفاق برای آقای فردین و ملکمطیعی هم افتاد. تلاشهایی برای اینکار شده، اما متاسفانه ما همیشه منتظر بودیم مجوز صادر شود که به سراغ بزرگانی چون فردین، ملکمطیعی و آقای وثوقی برویم. در صورتی که قانونی در این زمینه وجود نداشته و ندارد که جلوی کار آنها را بگیرد.
تا جایی که میدانم، تلاشهای قبل از شما تلاشهای تکصحبتی و پیوسته و پیگیری نبوده است تا به نتیجه برسد. وقتی خبر پیگیری شما را شنیدم، برای خود من مایه خوشحالی بود که میدیدم یک نفر اینقدر تلاش میکند و پیگیری میکند. حتی اکران فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» هم در اثر همین تلاشها بود. از نظر من محسن امیریوسفی یک اتفاق تاریخی را رقم زد. آن هم در زمینهای که شاید هر کدام از ما جای شما بودیم و اینقدر جواب نه میشنیدم، این راه را رها میکردیم و میرفتیم. اما شما آنقدر پیگیر ماجرا شدید تا نتیجهای را که میخواهید، بگیرید و فیلم اکران شد و اتفاقا با استقبال خوبی هم روبهرو شد. یکی از امیدهای من این است که شاید این پیگیریهای شما منجر به گشایش دیگری در سینمای ما شود. خود شما چقدر امید به این ماجرا دارید؟
من اگر امید نداشتم، طبیعتا نباید وارد سینما میشدم. وقتی میخواستم «آشغالهای دوستداشتنی» را بسازم و مشغول نوشتن فیلمنامهاش بودم، خیلی از دوستان میگفتند این را به صورت کتاب و نوول بنویس. شاید امید بیشتری برای چاپ آن باشد تا اکرانش. منتها من خودم به دنبال ساختن و اکران این فیلم بودم. با یک سال و نیم زمان برای گرفتن پروانه ساخت، با ۱۶ بار(!) بازنویسی فیلمنامه، به اضافه چهار دعوای شدید و یک سکته مغزی مجوز ساخت «آشغالهای دوستداشتنی» داده شد. اینها همه فقط برای پروانه ساخت بود. وقتی پروانه ساخت گرفته شد، در یک فرصت کوتاه فیلمبرداری شد و تمام اینها با همان آرزوی اتفاق بزرگ انجام شد. هیچوقت جمله یکی از مدیران را که نمیتوانست مجوز کتبی به من بدهد، یادم نمیرود. یک جمله داشت که میگفت کسانی که پیگیر کار با آقای وثوقی در این سالها بودند- منظورش سالهای بعد از انقلاب بود که در سال ۹۱ میشد ۳۴، ۳۵ سال- فقط دنبال مجوز بودند. هیچکس عملی انجام نداده که ما بر اساس آن عمل قضاوت کنیم. همین جمله برای من کافی بود که فکر کنم اگر میخواهم، باید عملی انجام دهم و فیلمی بسازم. البته طبیعی است که هیچ تهیهکنندهای زیر بار هزینه فیلمی نمیرفت که امیدی به اکران نداشت و خودم انجامش دادم. گفتن آرزو با تحقق آرزو خیلی متفاوت است. این بود که انجامش دادم.
آن موقع که این کار را انجام دادید، این احتمال را که ممکن است بخشهای آقای وثوقی حذف شود، به خود ایشان گفتید؟ اصلا این احتمال را میدادید؟
مطمئنا از ابتدا این فکر بود. ایشان اول فیلمنامه را خواندند که فیلمنامه برایشان جذابیت داشت. فیلمنامهای که بعد از یک سال و نیم مجوز قانونی هم گرفته بود. وقتی فیلمنامه را خواندند، جمله خودشان این بود که: «این فیلمنامه برای من جذاب است، چون فیلمی است که اصل فکری آن درباره اتحاد مردم، امید، گفتوگو و حفظ یک خانواده است. این برایم خیلی جالب و ارزشمند است.» این جمله نقل قول مستقیم از خود ایشان است. من الان هم امیدوار هستم. همین الان هم که با شما صحبت میکنم، یکی از خبرگزاریها نامهای از سال گذشته را رونمایی کرد که طی آن، آقای حیدریان به وزیر ارشاد، آقای دکتر صالحی، نوشته بودند که هیچ بازیگر قبل از انقلابی ممنوعیتی برای بازی در فیلمها ندارد. زمان نامه تقریبا بعد از فوت آقای ملکمطیعی است. ظاهر امر چیز خوشحالکنندهای است. امیدوارم الان که این صحبت را میکنیم، بتوانیم بدون منع قانونی شاهد اکران و دیده شدن این فیلم باشیم.
چرا وقتی فیلم را به جشنواره دادید، فیلم را نگرفتند؟
فیلم هیچوقت در جشنواره نبود. نسخه قبلی از سال ۹۲ تا ۹۷، شش بار به جشنواره داده شد. و در هر شش دوره اصلا فیلم را نگرفتند که انتخاب نشود. اینطوری که انگار یک قانونی هست که حضور «آشغالها» برای هیئت انتخاب حرام است. بعضی وقتها بهشان میگفتم حداقل فیلم را خودتان ببینید، شاید فیلم بدی بود، اصلا نخواستید انتخابش کنید. البته مقصر هیئت انتخاب نیستند. مقصر کسانی هستند که در رأس سیاستگذاریاند که حتی نگران این هستند که فیلم را بگیرند و نشان دهند. البته چند باری فیلم را گرفتند. در این شش دوره، پنج دوره فیلم را گرفتند، اما اصلا نشان ندادند. این دفعه هفتمین بار بود و البته نسخه جدید بود که باز هم نسخه گرفته نشد، که البته من یک دیویدی به یکی از مدیران جشنواره داده بودم و پیغام هم دادم که اگر کسی نسخه را خواست، آن آقا دارند و اگر هم خواستید، میتوانم در یک کیفیت بهتری دیویدی را به شما بدهم. اما آنها میگویند این فیلم مجوز ساخت نداشته، که این یک حرف غیرقانونی و اتهام واهی است، چون همه میدانند این فیلم مطابق همان نسخه قبلی است. این فیلمنامه همان فیلمنامه نسخه ۹۱ است. صحبت اضافهای نشده که از یک پروانه ساخت چند فیلم میشود ساخت. طبیعی است که این خلأ قانونی میتواند دست ما را باز بگذارد. عملا بحث کار خلاق هنری است و بحث ساخت ساختمان نیست که بشود گفت یک بار میسازید و بار بعد باید خرابش کنید و دوباره بسازید. این پروانه ساخت یک فیلم سینمایی است که وقتی کل متن مورد تأیید قرار میگیرد، میشود به شیوههای مختلف به آن پرداخت.
این بحث قانونی است که من با آقایان در وزارت ارشاد دارم و میگویم مثلا اگر استاد مهرجویی تصمیم بگیرند دوباره «هامون» را بازسازی کنند، عملا به مجوز مجدد برای ساخت احتیاج ندارد. یک زمانی میخواهند قسمت دوم فیلم را بسازند، که آن در مورد متن بحث دیگری است. از طرفی در قانون روی بحث پروانه ساخت بهصراحت تاکید نشده است، اما الان برای گرفتن پروانه نمایش باید پروانه ساخت فیلم وجود داشته باشد.

این حکایت خانم رخشان بنیاعتماد برای خود من بسیار روشنگر است. زمانی که برای مجوز یکی از فیلمهایشان به مشکل خورده بودند، مدارکشان را برداشته بودند و رفته بودند. وقتی مسئول آن بخش بهشان گفته بودند که شما بالاخره میخواهید این کار را به سرانجام برسانید یا نه؟ خانم بنیاعتماد گفته بودند شما معلوم نیست تا چهار روز دیگر پشت این میز هستید یا نه، اما من فیلمسازم، من عوض نمیشوم. دوباره میآیم و ادامه میدهم. شما گفتید از سال ۹۱ درگیر این ماجرا بودید. الان سال ۹۸ است. از آن زمان تاکنون چند نفر از کسانی که شما با آنها کار میکردهاید، عوض شدهاند؟ حساب کردهاید تا حالا چند نفر از این آدمها عوض شدهاند؟ یا اینکه آن دوستان هستند و شما هم همیشه هستید؟
یکی از مدیران هنری قدیم میگفت هنرمند ریگ ته رودخانه است و مدیران کاه روی آب. من این جمله را به عینه دیدهام. من مدیرانی را دیدهام با صورت قرمز و رگ گردن برافروخته که بقیه را متهم میکردند که خط قرمزها را شکستهاند، ولی همین مدیران را چند سال بعد در جایی خارج از ایران در قالب اپوزیسیون میدیدم که عملا به همان چیزی که زمانی باور داشتند، فحش میدهند. اما ما به عنوان فیلمساز همچنان بر سر موضع خودمان بودیم، که آن موضع هم گرفتن مجوز ساخت و نمایش فیلمهاست.
در بحث گرفتن مجوز همیشه میگویند در ۴۰ سال گذشته، اما میشود گفت در ۸۰ ،۹۰ و ۱۰۰ سال گذشته این ممیزیها همیشه بوده، اما شکلهای مختلف داشته است. ممیزی شاهنشاهی داشتیم، ممیزی جمهوری اسلامی هم داریم، ولی ممیزی باید قانونمند و در چهارچوب اخلاقیات جامعه باشد، مثل توهین نکردن به اقوام و قومیتها و سایر چهارچوبهایی که همه جای دنیا هست. اما از یک حدی بالاتر رسما شکل سانسور به خود میگیرد و به سمت توقیف میرویم. این را بر اساس تحربه خودم میگویم که در ۴۰ سال اخیر عملا دستگاه سانسور در ایران تبدیل به یک سازوکار عظیمی شده که به غیر از بعد اقتصادی تبدیل به بعد اداری بزرگی شده است که حتی اگر سینمای ایران، وزیر ارشاد یا رئیس سازمان سینمایی بخواهد آن را از بین ببرد، نمیتواند، چون از کنترل خارج است. یک اراده آهنینی میخواهد که آن را از بین ببرد، یا تعدیل کند. الان شرایط به گونهای شده است که ریشههایش در ذهن اهالی سینما و کسانی که مدیران سینما نیستند، شکل گرفته است.
خیلی از مسائل سینمای ایران در زمینه سانسور به طرز عجیبی در دست مدیران تلویزیون در شوراهای پروانه نمایش است. تلویزیونی که انگار هدفش مخاطبگریزی است. به نظرم هرچقدر تلویزیون در دفع مخاطب موفقتر عمل کند، به یکدیگر خسته نباشید میگویند و سکه و عیدی میدهند و بابت کمتر شدن مخاطب به یکدیگر تبریک میگویند! غیر از اینکه ریشههای سانسور در ذهن مدیرانی است که مدیران قدیمی سینما هستند و به شرایط سینمای جهان واقف نیستند. اما این تفکر میماند و هیچ عاملی باعث از بین رفتن این تفکر نمیشود. این تفکر میتواند سینمای ایران را کُند کند، یا آن را از بین ببرد. به عنوان مثال سینمای مستقل ایران زمانی با مسئلهای به نام سانسور روبهرو بود، زمانی که در جشنوارههای خارجی وجود داشت، انگ سیاهنمایی میزدند و با مسائل سیاسی روبهرو بود. همه اینها بحثهای نظری بود که برای سینمای ایران محدودیت به وجود میآورد. اما میبینیم در ۱۰، ۱۵ سال اخیر معضلات دیگری هم به قبلیها اضافه شده و یکی از آنها بالا بودن هزینه تولید فیلمهاست که بیشتر از آنکه به بازار آزاد ربط داشته باشد، یک شیطنت بزرگ پشت آن هست. شیطنت بزرگ این است که ارتباط این فیلمهای مستقل را با تماشاگر قطع میکنند. شما اگر بخواهید به شرایط درست سینمای ایران برسید، باید پول خوب داشته باشید و برای رسیدن به پول خوب باید مورد تایید مدیران باشید و این تماشاگر را از سینمای مستقل دور میکند. این باعث کمک به جریانی میشود که میخواهد تمامیت سینمای ایران را به دست بگیرد. زمانی دعوای سینمای مستقل با سینمای رسمی و سفارشی بود که آن دوره به نظر من دوره بهتر سینمای ایران بود، اما الان همان سینمای رسمی و سفارشی یک شریک بزرگی به نام سینمای تجاری با پولهای بادآورده پیدا کرده است. من از اصطلاح پولهای بادآورده استفاده نمیکنم، چون اصطلاح دقیقی نیست، اما این پولها بادآورده است و زیاد نگران بازگشت سرمایه نیست. در این میان برخی سرمایهگذاران سالم در بخش خصوصی هستند که واقعا باید حساب آنها را از این بخش پولهای بادآورده جدا کرد. این بخش خصوصی از همان ابتدای انقلاب در دهه ۶۰ وجود داشته است، که باید توجه بیشتر به آن میشد. علیرغم اینکه در دهه ۶۰ فیلمهای خوبی در سینمای ایران ساخته شد، اما این دوره، دوره خوبی برای فیلمهای خصوصی ایران نبود و به آنها کمتر بها داده شد. جلوی این جریان بهشدت ایستادگی شد، که به نظر من این ایستادگی به نفع کل سینمای ایران نبود. تجربیات دهه ۶۰ نشان داد علیرغم اینکه در آن دوره فیلمهای درخشانی ساخته شد، اما ما هنوز اثرات بیتوجهی به بخش تجاری سینما را در سینمای امروز میبینیم. یعنی واقعا این سینمای تجاری و سینمای هنری دوبال هستند که در همه جای جهان باید با هم کنار بیایند. یا با هم کنار میآیند، یا هر دو از بین میروند. با یکی از آنها نمیشود ادامه داد. جناب وثوقی به طرز غریبی ترکیبی از هر دو نوع سینمای هنری و تجاری بود. در عین حال هم بازیگر مردمی و مورد توجه مردم و هم بسیار مورد علاقه کارگردانان خاص سینمای ایران بودند. فراموش نکنید که آقای وثوقی در کنار فیلمهای پرفروش که به خاطر فروش بالا در ظاهر فیلمهای عامهپسندی به نظر میآیند، فیلمهای هنری و درجه یک هم از نظر کارگردانی و هم از نظر بازی در کارنامه خود دارند. کارهایی که منتقدان به آن به چشم یک کار شاخص نگاه میکنند و در عین حال مورد استقبال عموم قرار گرفته است. چیزی که دقیقا الان نیاز فعلی سینمای ایران است. اینکه ما مرز سینمای روشنفکری برج عاجنشین با سینمای عامهپسند را بشکنیم. ما همیشه فکر میکردیم یک مرزی بین اینها هست، در صورتی که تاریخ سینما به ما نشان داد که اشتباه میکردیم. با احترام به سینمای روشنفکری خاصی که اصلا برای مخاطب ساخته نمیشود و جایگاه آن جداست، اما در کلیت سینما بیشتر به ترکیب این دو احساس نیاز میشود و به نظر من سینمای ایران الان به چنین چیزی احتیاج دارد که باز میرسیم به مثال همیشگی فیلمهای جناب وثوقی.
با احترام به تمام بازیگران سینمای بعد از انقلاب، اما هیچکدام از بازیگران ما تا الان نتوانستند بین سینمایی که بهشدت مورد توجه عموم باشد و در عین حال ارزشهای هنری داشته باشد، پل بزند. اگر هم بوده، تعداد انگشتشماری بوده است که توانستهاند به این موضوع نزدیک شوند.
ما طی ۲۰ سال از ایشان این تعداد فیلم خوب دیدیم و فکر کنید طی ۴۰ سال چه تعداد فیلم خوب میتوانستیم از ایشان بیینیم؟
این واقعا یک حسرت است. حسرت از دست دادن یک سرمایهای که کل سینمای ایران از دست داد. در این سالها میتوانستیم ۱۵،۲۰ بازی درخشان دیگر از آقای وثوقی ببینیم که به کلیت سینمای ایران اضافه میشد. این جزو سرمایههای سینمای ایران بود. هم باید تاسف خورد و هم باید خوشحال بود که هنوز شانس این هست که از این فرصت استفاده کنیم و مثل دفعههای گذشته وقتی این سرمایهها را از دست دادیم، کاسه ناراحتی به دست بگیرم و بگوییم ما میخواستیم، اما نشد. اما خوشحالم از اینکه این اتفاق افتاد که عملا مدیران سینما با شرایطی مواجه شدند که یک تهیهکننده یا کارگردان این کار را انجام داده است و فیلمی ساخته شده که فیلمنامهاش با مجوز بوده و الان توپ تو زمین ارشاد است و عملا تصمیمات به عهده آنهاست.
برایم جالب است که واکنششان را درنهایت ببینم، چراکه موردهای مشابهی بوده که دیدیم فیلمهایی که حتی غیرقانونی و زیرزمینی ساخته شده، بالاخره منتشر شده و آن فیلم در کمد نمانده است. حتی خیلی از کارگردانان فیلم خود را در فضای مجازی گذاشتهاند. اگر نگرانی از دیده شدن این ماجراست، این ماجرا بالاخره دیده خواهد شد، آن هم در زمانی نهچندان دور. برایم جالب است که مقاومت میکنند تا این اتفاق از مجرای قانونی نیفتد. نمیتوان متوجه شد این نگرانی از کجاست؟
دیده شدن در مجرای قانونی یعنی اکران عمومی و دیده شدن از مجرای غیرقانونی دو دیدگاه بسیار متفاوت است. این هوشمندی مخرب سانسورچیهای سینماست. مثال بارز آن فیلم «سنتوری» است. فیلم «سنتوری» را همه دیدند، ولی مکان دیدن فرق میکند. با کمال تاسف وقتی شما «سنتوری» را در مجرای قاچاق میبینید، هیچ تاثیری به اندازه اکران عمومی ندارد. یک فیلم خوب آقای مهرجویی وقتی از سوی مردم دیده میشود، هیچوقت آن بازخورد اصلی را نخواهد داشت و هیچوقت آن تاثیری را که باید بگذارد، نخواهد داشت. اگر این اتفاق برای فیلم دیگر آقای مهرجویی مثل «هامون» میافتاد، امروز ما اینجا نشسته بودیم و اصلا یادمان نبود فیلم «هامون» چیست. فقط میگفتیم زمانی برای فیلم «هامون» هم همین اتفاق افتاد و ویاچاس آن به بازار آمد و مردم هم دیدند. همین اتفاق برای دو تا از فیلمهای آقای مخملباف به نام «شبهای زایندهرود» و «نوبت عاشقی» هم افتاد، اما آن فیلمها هیچوقت نه دیده شد و نه تاثیر گذاشتند و همین عدم اکران سرنوشت فیلمساز را عوض کرد. پس بعضی مدیران ما با هوشمندی مخرب میدانند وقتی فیلمی از مجرای قانونی میآید، چطور روی سینمای ایران تاثیر خواهد گذاشت. اکران شدن «هامون» و اکران نشدن «سنتوری» دو مثال خوب از این ماجراست. دو فیلم خوب از یک فیلمساز شاخص و متفاوت و تاریخساز سینمای ایران به نام داریوش مهرجویی.
مثالهای دیگری هم میتوان برای این موضوع زد. مثلا «مرگ یزدگرد» جناب بیضایی را که به زعم من یکی از بزنگاهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است، تصور کنید. اگر توقیف نمیشد و اکران میشد، چه تاثیری داشت. ولی الان فقط تاثیر محدود و خاص و البته ماندگار برای علاقهمندان سینما دارد. این را اعتقاد دارم که هر فیلمی در تاریخ میماند. اما هر فیلمی برای تاثیرگذاری یک تاریخ بهخصوصی برای اکران دارد و این اتفاق باید بیفتد و در زمان خودش باید دیده شود. مثال دیگری میزنم. فیلم «درباره الی…» خاطرم هست مشکلی درباره بازیگر فیلم، خانم فراهانی داشتند. اگر آن سال، سال ۸۷، مشکل فیلم حل نمیشد و فیلم به دسته فیلمهای توقیفی میرفت، مطمئن باشید هیچوقت فیلم خوب «درباره الی…» این تاثیر را در سینمای ایران نداشت. این است که هیچوقت دلخوش نباشید به اینکه فیلم را در لپتاپ خانه یا تلویزیون خانه میبینید و لایک هم میزنید و میگویید چه فیلمی بود. بدون تعارف میگویم، این حرکت فقط میخی بر تابوت است. برای همین است که من همیشه بهشدت به دنبال اکران فیلم بودم و در بهمن ۹۷ من به یکی از آرزوهایم رسیدم و آن هم این بود که نسخهای از فیلم که من میخواهم (نه آن نسخهای که آقایون میخواهند) روی پرده سینما بیاید و مردم آزادانه بروند بلیت بگیرند و آن را ببینند. خوشبختانه دیدیم علیرغم اینکه فیلم در بدترین زمان اکران که اسفندماه بود، به روی پرده سینماها رفت و علیرغم تحریم حوزه هنری و علیرغم تیزری که تلویزیون نداد، ولی دیدیم که مردم استقبال کردند و الان در شبکه نمایش خانگی هم فیلم آمد و تاثیرات خودش را میبینیم. این است که اگر فیلم در چهارچوب رسمی باشد، خیلی جلوتر است، ولی باز میبینیم در چهارچوب رسمی هم چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید، هم اکران است و هم جشنواره فجر. دلیل اینکه من تاکید دارم فیلم آقای وثوقی در جشنواره فجر باشد، همین است، چراکه اینطوری هم یک احساس امنیتی برای اکران فیلممان داریم و هم تاثیری که منتقدان میتوانند روی فیلم بگذارند.
اگر نظر شخصی من را بخواهید، باید بگویم شأن آقای وثوقی بالاتر از آن است که بخواهد فیلمی که ایشان در آن ایفای نقش کردهاند، در جشنواره فجر بیاید، اما دوستان نمیدانند من میخواهم در جشنواره بیایم تا کارم را درست و بهتر ببینند. خود دوستان منتقد میگویند جشنواره که مهم نیست، اما نمیدانند که اگر در جشنواره نیاید، خود همین دوستان یا به فیلم نگاه نمیکنند، یا میترسند که نگاه کنند. در واقع جشنواره فجر یک مهر استاندارد به سینما میزند. من این مهر استاندارد را به هیچ عنوان قبول ندارم، اما این مهر استاندارد یعنی اینکه فیلم میتواند بهراحتی اکران شود، قانونا به سینماهای خارج از کشور برود و منتقدان بدون ترس میتوانند آن را نقد کنند. نمونه خارج از اینها اگر هست، مثال بزنید. میبینید که وجود ندارد. غیر از فیلمهای تجاری که ساخته میشوند و برای اکران میروند، اما فیلمهایی که کاملا در حوزه فیلمهای تجاری نیستند و در حوزه فیلمهای غیرتجاری هستند، غیر از کانال جشنواره فجر، کانال دیگری نداشتند. استثنا همیشه هست، اما این استثنا قائل نمیشود. من امیدوار هستم فیلم بتواند در جشنواره فیلم فجر دو نمایش هم داشته باشد. فکر میکنم بعد از ۴۱ سال دوری ایشان از وطن و خدماتی که ایشان با بازیهای درخشان خود به سینمای ایران کردند، شایسته است که فیلمی از ایشان در کنار دیگر بازیگران شاخص سینمای ایران دیده شود.

به جز این سورپرایزی که بعد از سالها اعلام کردید، آیا میتوانیم فکر کنیم آقای امیریوسفی باز هم سورپرایزی برای ما دارند؟
باید اول این موضوع مشخص شود تا اتفاقات دیگری هم بیفتد، اما من امیدوارم در گفتوگوی بعدی که اینجا نشستهایم، درباره خود فیلم و اکران فیلم صحبت کنیم. و باز هم میگویم دیده شدن فیلم از سوی مردم هیجانانگیزترین قسمت فیلمسازی برای من است. اما طبق قاعدهای که وجود دارد و آن قاعده دیدن فیلم در سینماست و دیدن فیلم به طور قانونی روی شبکههای نمایش خانگی است، با کمال احترام به تقاضاهای عزیزانی که در فضای مجازی مشتاق دیدن فیلم هستند، که البته این حجم از تقاضا برای خود من هم هیجانانگیز است، اما اصرار من به پخش فیلم از طریق کانال قانونی به این علت است که این فیلم قرار نیست صرفا یک فیلم باشد. -رویکرد محسن امیریوسفی مشخص است. اگر میخواست کار غیرقانونی انجام دهد، خیلی سال پیش انجام میداد و اصلا مسیرش را جور دیگری میرفت. شما آمدهاید که اتفاقا در این جریان باشید.
نکته جالب این است که آقای وثوقی حتی روی نسل نوجوان الان هم تاثیر گذاشتند. نوجوانهایی را من میبینم که حتی توی کامنتها و پیغامهای پستی که برای من میگذارند، این علاقه را میبینم. البته من متأسفانه در فضای مجازی نیستم، اما گفتم یک صفحه بسازم تا ببینم این دنیای مجازی چه جور جایی است. اما این ارتباط را میبینم. بارها دیدهام نسل نوجوان و جوان دیالوگهایی از فیلمهای قدیم آقای وثوقی را حفظ هستند و زندگینامه ایشان را میدانند. این نشان میدهد متاسفانه چه سرمایهای بود که از سینمای ایران دریغ شده است. امیدوارم این اتفاق بیفتد و نسل جوان و نوجوان ما بتوانند این فیلم را ببینند و «آشغالهای دوستداشتنی اصل» هم جزو کارهای آقای وثوقی باشد و مثل همه کارهای ایشان که در سینما به نمایش درآمد، این کار هم در سینما به نمایش دربیاید. امیدوارم این اتفاق در این جشنواره بیفتد و اگر هم نشد، پیگیری میکنیم تا سال دیگر در جشنواره اکران شود. امیدوارم مسئولان در جشنواره امسال این فیلم را اکران کنند، چون ممکن است در جشنواره سال بعد اتفاقات عجیبتری برایشان بیفتد.
۷۷۱