از کمپینهای تحریمی، تا هفت سینهای قدیمی
بدری مشهدی
اتاقی پنج دری بود و یک سفره ترمه چهارگوش با آینه و شعمدان نقره، تنگ بلور و هفت تا سین. سبزه برای برکت بود و سمنو برای زایش، سیبِ سلامت و سماقِ صبر، سیر و سرکه نشان پاکی، و سنجد نماد فرزانگی، با یک حلقه آدم که دورتادور این سفره نشسته بودند به انتظار درکردن توپ سال نو. چشمهای بازیگوش بچهها در کمین فرصتی بود برای کش رفتن تخممرغهای رنگی وسط سفره و انگشت کش کردن کاسه سمنو. دلهای پسر و دخترهای جوان میتپید برای سیزدهمین روز که یواشکی گرهای به سبزه بزنند به امید باز شدن بختشان. کسی نگران دلتنگی ماهی گلی توی تنگ نبود و دلواپس کم شدن گندم و ماش و عدس… ماهی گلی توی تنگ میرقصید از ذوق تحویل سال و بچهها تند تند برایش بوس میفرستادند، عین خودش که لبهای قرمزش را به هم میزد و سبزهها زود سبز و بلند میشدند برای برکت سفره اهل خانه.
اولین تیرِ کمان؛ ماهی گلی تنگ بلورین!
نوروز سنتی باستانی و دیرین است به درازای عمر این سرزمین، سنتی که هزاران سال با همه آداب کهنش حفظ شده، هر نماد و نشانهاش فلسفه و داستان خودش را دارد، داستانهایی که فرهنگ و رسوم یک ملت را میسازند. چند سالی است که ساکنان مجمعالجزایر مجازی به بعضی از این داستانها خرده میگیرند و گاهی هم تیرکی از کمان خود برمیکشند و یکی از این نمادها را نشانه میروند. اولین تیرِ کمانشان ماهی گلی تنگ بلورین را نشانه رفت و به دنبال آن کمپین تحریم خرید ماهی گلی شکل گرفت و توجه گروهی را به خود جلب کرد. توجیهاتی مثل بیماریزا بودن این ماهیها و خطرشان برای سلامت بچهها و آسیب زدن به محیط زیست بهخاطر مهاجم بودنشان، باعث شد عدهای قید خرید ماهی قرمز را بزنند، اما بعد از مدتی معلوم شد اولی شایعه بوده و دومی هم راهکارش رها نکردن این ماهیها در برکهها و رودخانههاست. وجدان گروهی را هم که با ماهی قرمزهای کودکی خود خاطراتی شیرین داشتند و خیال میکردند موقع عید آنها هم از خوشحالی به رقص درمیآیند، بیدار کردند که این جستوخیز رقص نیست و علتش اسارت در تنگ بلورین است. اما برای دسته چهارم که هیچکدام از این ترفندها کارساز نبود و همچنان به دنبال اجرای آداب و سنن آریاییشان بودند، توجیه ایرانی نبودن سنت گذاشتن ماهی قرمز سرسفره هفت سین، تنها راه موثر بود، سنتی وارداتی از چین، که تحریف شده بود، چون چینیها ماهی قرمزهایشان را موقع تحویل سال نو آزاد میکردند و ما برعکس اسیر تنگ بلورین!
دسته پنجمی هم که تعدادشان کم نبود، دستهای هستند که اساسا هیچ کمپین و اطلاعیه و آمار و هشداری نسبت به تجارت سیاهِ ماهی قرمز و مشکلات وابسته، تکانشان نمیدهد و همچنان کار خودشان را انجام میدهند، انگار که تکلیفی بر دوششان باشد که تمام آداب و سنن نوروز را به همان سبک و سیاق کهن اجرا کنند، هم ماهی گلی میخرند، هم سبزه درست میکنند، بیاینکه به آمار کمپینهای تحریم سبز کردن سبزه عید توجه کنند که چقدر غلات و حبوبات برای درست کردن این سبزهها صرف میشود و چندین لیتر آب به هدر میرود تا اینکه یک بشقاب سبزه، سبز شود و بنشیند سرسفره هفت سین.
در طول سال نصف نان بربری کمتر میخوریم!
پیشنهاد اعضای کمپین تحریم سبزه، استفاده از نهال به جای سبزه است، اما جوابیه این گروه که بیشتر به تمام و کمال اجرا کردن سنتها فکر میکنند تا چیزهای دیگر، این است که در طول سال نصف نان بربری کمتر میخورند، یا دو تا قاشق عدس کمتر به عدس پلو میزنند، در عوض برای هفت سین نوروزشان سبزه سبز میکنند.
شاید راه میانه و منطقیتری وجود داشته باشد که کارسازتر از به راه انداختن کمپینهای تحریمی باشد. تحریم خرید ماهی قرمز و سبز کردن سبزه، بیشتر پاک کردن صورت مسئله است تا حل مسئلهای که نسبت به آن دغدغهای وجود دارد، اگر برای نگهداری از این موجود ظریف روشهایی درست آموزش داده شود، خیلی از این مشکلات حل میشود و چه بسا ماهی گلی میتواند سالیان سال مهمان خانه ما باشد. در مورد سبز کردن سبزه عید هم شاید بشود از غلات و حبوبات نامرغوب یا بذرهای غیرخوراکی استفاده کرد، در مورد مصرف آب هم کاشتن یک مشت دانه تاثیر چنان نامطبوعی در چرخه آب ندارد.
یادمان میرود در روزهای آخر اسفند باید بنفشه در خاک بکاریم
اما در میان سنتهای نوروز، سنتهایی است که هیچ خردهای نمیتوان بر آن گرفت، قصههایی که هزاران سال دلهای زمستانزده مردم این سرزمین را به گرمی خورشید بهار زنده و روشن کرده است. شاید حاصل تشکیل کمپینهایی مشابه حذف سنتهای کهن و جایگزینی آن با سنتهای جدید باشد، اما اگر چنین شود، معلوم نیست دیگر نوروزمان لطف روزگاران کهن را داشته باشد. اگر قرار باشد جای سبزههایی را که هر روز آب میدادیم و بلند شدنشان را اندازه میگرفتیم، سبزههای پلاستیکی بگیرد و تخممرغهای آبپزشده رنگی با تخممرغ سفالی عوض شود و سیر و سرکه و سنجد و سماق و سمنویمان مصنوعی و وادراتی چین باشد، اگر جای ماهی گلی را ماهیهای ژلهای که توی آب پف میکنند بگیرد، روح زنده نوروز از سفرههای هفت سینمان پر میکشد، دلهایمان میگیرد و بیحوصله میشویم، یادمان میرود در روزهای آخر اسفند باید بنفشه در خاک بکاریم. باید هفت سین بچینیم، باید برای عزیزانمان کارت تبریکهای رنگ رنگی بخریم و توی آن حرفهای قشنگ بنویسیم.
برای یک جماعت چشمانتظار یک متن میفرستیم و خلاص!
اگر چنین نکنیم، هر سال به این کابوس نزدیکتر میشویم، کابوس روزهایی که تنبلی میکنیم، شال و کلاه کنیم و برویم دنبال خرید کارت تبریک عید، روزهایی که چشمهایمان به در سفید میشود تا پستچی زنگ در را بزند و کارت تبریکی را که منتظرش بودیم، دستمان بدهد. شاید همین حالا هم خودمان را دلداری میدهیم با پیامکهای یک شکلی که دوست و فامیل از روی دست هم کپی میکنند و برایمان میفرستند. فرقی نمیکند رابطهها صمیمی باشد یا رسمی، کسی به خودش زحمت نمیدهد پیام تبریکی که میفرستد، ردی از احساس صمیمیت داشته باشد. برای یک جماعت چشم انتظار یک متن میفرستیم و خلاص! همه چیز فلهای شده و عین هم، حتی لبخند و قیافه بعضی از آدمها، انگار همه چیز کپیکاری شده، شبیه هم بیهیچ وجه تمایزی و جماعتی خوشحالاند که از بقیه متفاوتاند، خاص فکر میکنند و منحصربهفرد زندگی میکنند. خوشحالاند که عادت پست کردن کارت پستال را که سنتی غربی است و در انگلیس و آلمان مرسوم بوده، از سنتهای کهن نوروز حذف کردهاند. غافل از اینکه به همین زودی اینقدر کسل و بیحوصله خواهند شد که به جای پهن کردن سفره ترمه هفت سین، کارت پستالی را که عکس هفت سین دارد، جلوی داشبورد ماشینشان میچسبانند. یک استیکر لبخند برای دوستانشان ارسال میکنند، به نشانه تبریک سال جدید و درحالیکه در ابتدای بزرگراه عازم سفر شمال هستند، رو به هشت جهت جغرافیایی چند بوس کوچولو میفرستند برای بستگانی که فرصت ندارند به عیددیدنیشان بروند.
شماره ۷۰۰