شنبه شبی در جنوب شرقیترین نقطه تهران همراه کارتنخوابهای قدیم
نیلوفر حامدی
از صبح مدام ذهنم مشغول بود. بعد از کش و قوسهای فراوان بالاخره مجوز ورود را گرفته بودیم و باید به جایی میرفتم که خیلی از آنها را شاید شبی از همین شبهای عمرم، زیر یکی از پلهای اتوبانهای تهران دیده بودم. حالا میخواستم کنارشان بنشینم و درباره زندگیشان بشنوم. حوالی ساعت شش راه افتادیم و بالاخره رسیدیم جنوب شرقیترین نقطه تهران؛ خاوران. مددسرای خاوران. از همان در اصلی مردهایی را که در حال پذیرش برای ورود بودند، میدیدم. انتظار نداشتم در آبان ماهی که هنوز هوا حسابی گرم است، گرمخانه اینقدر شلوغ باشد. اما بود. خیلی هم زیاد. اگرچه بیشترشان سن و سال بالایی داشتند و اگر هم میانسال بودند، گرد و غبار زندگی سخت، آنها را پیرتر از آنچه بودند نشان میداد، ولی بااینحال تعدادی جوان هم در بین آن جمعیت دیده میشد. شبیه خوابگاه بود، شاید هم سربازی، اما نه با آن سختگیریهایی که از سربازی در ذهن داریم. از هفته قبل که برای رفتن به چنین جایی تصمیم گرفته بودم، با خودم عهد بستم حسابی قوی و شبیه هر گزارش دیگری دنبال انعکاس واقعیتها باشم. نمیخواستم احساساتی شوم، ولی فکر نمیکردم اینقدر سخت باشد. دو ساعت و نیمی که شنبه شب گذشته، ششم آبان، در مددسرای خاوران گذراندم، تا همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند. با خودم عهد بستم هرچند وقت یک بار برای خودم مرور کنم، تا یادم نرود آدمهایی که آنجا بودند، هیچوقت فکرش را هم نمیکردند که روزگاری پایشان به چنین جایی باز شود.
بدون معطلی شروع به صحبت کردم. میگوید بازنشسته آموزش پرورش است و پس از ۲۵سال معلمی ورزش در مدارس به اینجا رسیده، چیزی ته قلبم عمیق میسوزد. سوزش وقتی بیشتر میشود که ترکش دستش را که یادگار دو سال حضورش در جنگ است، نشانم میدهد. الف ۵۴ ساله میگوید بعد از اینکه طلاق گرفتم، همه زندگیام به هم ریخت: «سال ۶۲ که سرباز بودم، به تهران آمدم و بعد از ازدواج هم تهران ماندم. وقتی جدا شدیم، ناخودآگاه همه زندگیام به هم ریخت و یک خانه مادرم برایم مانده که خود مادرم همراه با دو خواهر و بردار دیگرم که مجرد هستند، در آن زندگی میکنند. خودتان میدانید مرد که از خانهاش بیرون بزند، دیگر نمیتواند به آن برگردد. من هم سرپناهی نداشتم و به اینجا آمدم. حدودا سه سال است که بهطور پراکنده در اینجا سکونت دارم.» علاوه بر حقوق بازنشستگیاش روزها هم در تجریش کار نقرهجات میکند تا در هزینههای تحصیل دخترش کمک بیشتری به او بکند. دختری که دانشجوی ترم دوم حقوق در دانشگاه سراسری است و پدر به او گفته شبها در محل کارش میخوابد تا جوان ۲۰سالهاش دچار آسیب نشود.
از امیر که از معدود افرادی است که در عمرش مشکل اعتیاد نداشته و فقط سیگار میکشد، درباره نمونههایی که به این گرمخانه میآیند، پرسیدیم: «موردهای مختلفی در اینجا دیده میشود. همینجا کسی هست که خانوادهاش میگویند اجازه میدهیم در خانه هم مواد مصرف کند، فقط پیش ما برگردد. ولی آنقدر از فضای جامعه طرد شده که نمیرود. برخی اینجا هستند که بهخاطر نداشتن مدارک حتی یارانه هم نمیگیرند و واقعا شرایط مالی بدی دارند. اگر بشود امکانات بیشتری در اختیار مددسراها قرار دهند که آنها توان پتانسیل بیشتری داشته باشند، خیلی عالی میشود. ما اینجا همه مدل آدم داشتیم. حتی خلبان هم اینجا بوده است، ولی زندگی او را به جایی رساند که راهش به اینجا کشیده شد. خودم هم همان اوایل در هتل نادری میخوابیدم، اما شبی ۴۰ هزار تومان واقعا زیاد بود و دیدم وسعم نمیرسد. منظورم این است که در اینجا آدمهای محترمی که هیچ خلافی هم نکرده باشند، داریم و واقعا همه مدل زندگی را میتوانید در این گرمخانه ببینید.»
عزت الله.ج سه سالی میشود که پاک شده و الان بهعنوان نیروی خدماتی در همان مددسرا کار میکند. به یمن ترک اعتیاد توانست مجددا با خانوادهاش هم ارتباط بگیرد که همین وصلهای مجدد یکی از کارهایی است که مددکارها برای مددجوها تا جایی که بتوانند انجام میدهند. عزتالله ۶۷ ساله، هشت سال از زندگیاش را کارتنخوابی کرده و هشت سال هم میشود که وارد مددسراها شده است. یعنی ۱۶سال اخیر زندگیاش، دقیقا از ۵۱ سالگی که درگیر اعتیاد شد و کمکم همه چیزش را از دست داد. وقتی از شرایط زندگیاش میپرسم، میگوید خوشحالم که با کمک مددکارها حداقل آخر عمری میتوانم گاهی خانوادهام را ببینم. البته خانوادهای بدون همسر، چراکه بهخاطر اعتیاد خیلی سال پیش همسرش را از دست داد. «از وقتی ترک کردم، به آرامش رسیم. الان سه سالی میشود که پاکم و میتوانم گاهی به دخترانم سر بزنم. اینجا هم کار میکنم و زندگیام را میگذرانم.» عزتالله میگوید اعتیاد است که باعث میشود کارتنخوابی ادامه پیدا کند. «بعضیها هستند مدتی به اینجا میآیند و دوباره میروند. علتش این است که آنقدر غرق در اعتیاد هستند که ترجیح میدهند در همان وضعیت بمانند. ما اینجا بهموقع غذایمان را داریم، جای خواب گرم برای خوابیدن داریم، گاهی با هم فوتبال و والیبال بازی میکنیم، تلویزیون میبینیم، به ما واکسن میزنند، مشاوره میگیریم، اینجا را سمپاشی میکنند تا بیمار نشویم، اگر کسی بیماری برایش رخ دهد، درمانش میکنند، ولی برخی آنقدر در اعتیاد غرق میشوند که چیزی جز دوا نمیفهمند. چیزی که خودم سالها درگیرش بودم.» و آخرش گفت: «دعا کنید بتوانم دوباره برای خودم زندگی داشته باشم.»
مغزم سوت کشید وقتی گفت ۳۰ سال بدون حتی ۲۴ساعت پاکی گذرانده و همه جور موادی را هم مصرف کرده است. به خودش میبالد، چون همان روزهای اول که درگیر اعتیاد شده بود، به زنش گفت از من جدا شو، چون نمیتوانم مواد را کنار بگذارم و نمیخواهم تو کنار من نفله شوی. حمیدرضا گفت: «با اینکه بعضیها هم خودشان را میخواهند، هم مواد و هم خانواده. اما من این کار را نکردم و بعد هشت سال زندگی تفاهمی جدا شدیم. از سال ۹۱ وارد مددسرای بهمن شدم و پس از آن به اینجا آمدم.» میپرسم چه شد که بالاخره تصمیم گرفتی ترک کنی و میگوید: «دستگیرم کردند. زندان که بودم، با پسر برادرم تلفنی صحبت میکردم. برادرم چند وقتی است فوت کرده است. پسرش پشت تلفن به من گفت عمو ما دیگر بابایمان را از دست دادیم. تو حداقل برای ما بمان. فکر کنم این حرفش خیلی تاثیر زیادی روی من داشت.»
این آخری بیش از همه زندگی و خاطراتش در ذهنم حک شد. پسری که زندگیاش را میکرد، درس میخواند، باشگاه میرفت و در کار مکملهای ورزشی هم بود و به قول خودش در جوانی درآمد خوبی هم داشت، با مرگ برادرش ورق زندگیاش برگشت. احمد ۳۰ ساله میگوید: «۱۹سالم بود که برادرم فوت کرد. از نظر روحی شدیدا آسیب خوردم و مدتی در بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم. بیرون که آمدم، قرصهایم را رها کردم و از طرق یکی از دوستانم با ترامادول آشنا شدم. ترامادول خوردن همانا، چند بار تشنج کردن همانا و بالا رفتن دوز و کیفیت مصرف همان. الان هم که درگیر هیرویین هستم.» احمد میگوید خیلی از کارتنخوابها هنوز با گرمخانهها و سیستم کاریشان آشنا نیستند، برای همین هم نمیآیند: «اگر هنوز هم کارتنخواب میبینید، به دو دلیل است. یک اینکه برخی ترجیح میدهند بیرون بمانند و خلاف کنند. دو اینکه تصورشان از این مکان درست نیست و فکر میکنند از اینجا باید مستقیما به کمپ بروند. درحالیکه ترک اعتیاد اینجا کاملا اختیاری است و کسی را به کاری زور نمیکنند.» از احمد میپرسم خانوادهات هم قطعا در این موضوع آسیب دیدند، آیا هیچوقت حمایتت کردند تا ترک کنی؟ جواب میدهد: «پدر و مادر من از هم جدا شده بودند و همین موضوع یکی از دلایلی بود که زندگی من به این وضع رسید. شاید خیلیها بگویند آنها هم اذیت شدند، ولی آنها اصلا پذیرای من و وضعیتم نبودند. البته دیگر توقعی هم از کسی ندارم. درکل ما توقعاتمان کم شده است. چیزی از کسی نمیخواهیم.» میپرسم ازدواج هم کردی؟ جواب نمیدهد!
مددیار مددسرا: همسرم گفت یا من یا کارت!
محمود زارعی مددیار گرمخانه خاوران است. سه سال است که ازدواج کرده و یک و سال و نیمی میشود که در گرمخانه خاوران کار میکند. کاری که نزدیک بود به از دست دادن زندگیاش ختم شود، اما درنهایت همه چیز به خیر گذشت. از زبان خودش درباره مدتی که در این مددسرا کار میکند، میخوانیم: «ازدواج کرده بودم و کاری نداشتم. یکی از اقوام اینجا را به من معرفی کرد و کلی هم هشدار داد و گفت کار کردن در چنین جایی بسیار سخت است. بخش زیادی از آدمهای حاضر در این محلها مصرفکننده هستند و خیلی کم پیش میآید که کسی پاک باشد. اول حسابی فکر کن که میتوانی در چنین جایی کار کنی یا نه، بعد وارد شو. کمی فکر کردم و قبول کردم.» جالب اینجاست که خودش هم نمونه یک زندگی سخت است، اما به جای اینکه مددجوی گرمخانه شود، با گذشتهای تلخ تبدیل به مددیار شده است: «چهار سالم بود که پدرم را از دست دادم و مادرم ماند و ۱۱بچه که فقط سه نفر از آنها سر خانه و زندگی شان بودند و مابقی در خانه زندگی میکردیم. شرایط زندگیمان خیلی سخت بود. همه ما مجبور بودیم که زمان غیر مدرسه را کار کنیم. اگر صبحها مدرسه بودیم، بعد از ظهر را کار میکردیم. اگر بعد از ظهر به مدرسه میرفتیم، صبحش سرکار بودیم. همه برادرها به همین شکل در دخل و خرج زندگیمان سهیم بودیم. به همین دلیل هم نتوانستم بیشتر از سیکل درس بخوانم، چون باید به خرج خانواده کمک میکردم. زندگی سختی داشتم. تفریحاتی که همسنوسالهای من داشتند، برای من نبود که همه زمانهای آزادم را کار میکردم. پدری نداشتم که دستم را بگیرد، اما شکرخدا برادرهای بزرگترم همه راه درست را پیش گرفتند و ما هم به تبعیت از آنها دچار خطا نشدیم. چهار خواهر هم داریم که توانستیم بهخوبی آنها را به خانه بخت بفرستیم با جهیزیه کامل و آبروداری. به قول شما شاید من هم میتوانستم به سرنوشتی که برخی در اینجا دارند دچار شوم، اما با حفظ عزت نفس خودم و کمک خدا خوشحالم که همه این سختیها را از سر گذراندم و آن مشکلات به جای بدی در زندگیام ختم نشد، بلکه برایم یک دنیا درس داشت. حتی در مسیر راه یافتن به این کار هم نزدیک بود همسرم از من جدا شود. میگفت یا کارت را انتخاب کن، یا من را. دوست ندارم در چنین کاری باشی، چون اطلاعی از این فضا نداشت. ولی به لطف مدیران این مددسرا که چند جلسه با همسرم دیدار کردند، برایش توضیح دادند که کار من چیست. یک جشن هم در برج میلاد سال گذشته برگزار شد که در آن جشن هم فیلمی از ما پخش شد و همسرم خیلی خوشش آمد و به لطف خدا الان بهخوبی زندگی میکنیم.» زارعی با توضیح شرایط کاریاش هم میگوید: «تا زمانی که خودم با چشم خودم نمیدیدم، باورم نمیشد که چقدر ما تصوراتمان از اعتیاد و معتادها اشتباه است. اینکه فکر میکنیم باید از آنها دور باشیم و طردشان کنیم، واقعا نادرست است. هر مددیاری در اینجا یک مسئولیتی دارد. در بدو ورود مددجوها یک مددیار مقابل در اینها را پذیرش میکند، یک نفر مسئول امانتداری است، یک نفر لباس تحویل میدهد، سه نفر در سالن مراقب وضعیت هستند و درواقع جو را کنترل میکنند تا مثلا کسی با دیگری درگیر نشود. من هم مسئولیتم تحویل لباس است. نوع کار ما یک شب در میان است و شاید باورتان نشود اگر بگویم یک شبی که در خانه هستم، مدام تمام فکرم اینجاست. حتی گاهی همسرم میگوید تو بیشتر از اینکه نگران ما باشی، نگران مددجوها هستی.» مددیار گرمخانه خاوران با اشاره به خاصترین نمونهای که در این یک سال و نیم دیده، گفت: «چند وقت پیش بود که با زحمت فراوان مددکارها یک مددجوی ۱۸ساله را راهی کمپ کردیم. زیربار نمیرفت و آخر هم به شکل قهر از پیش ما رفت. ولی همین چند ماه پیش یک عکس از خودش فرستاد که پاک شده و کاملا ترک کرده است. و بهعنوان مدیر در یکی از شرکتهایی که برای پدرش هم بود، کار میکند. از همه ما هم خیلی تشکر کرد. واقعا باعث خوشحالیام شد. چون سن خیلی کمی داشت و فرصتش برای زندگی کردن زیاد بود. نمیخواستم به همان شکل ببینمش.»
مدیر مددسرای خاوران: از ۳۰۰ نفر در تابستان تا ۱۰۰ نفر در زمستانها مددجو داریم
اصغر تات مدیر مددسرای خاوران است. یک سال و نیمی است که در این مددسرا حضور دارد. «پیش از اینکه به اینجا بیایم، در حوزههای خدمات اجتماعی کار کرده بودم و آشنایی داشتم و از یک سال و نیم گذشته دوباره به این حوزه برگشتم. کاری که برای دلم است، چون اگر دلی نباشد، اصلا نمیتوان این حجم از ناملایمتیهای اجتماعی را هضم کرد. نه فقط برای من، بلکه برای همه پرسنلی که در این مددسرا حضور دارند، کار کردن برای دلمان است.» تات درباره مددسرای خاوران گفت: «این مددسرا از سال ۸۵ فعالیتش را آغاز کرده است و هدف اصلیاش پناه دادن به بیخانمانها و معتادان کارتنخواب است. کار ما از ساعت پنج بعد از ظهر با پذیرش آغاز میشود، از سرویس حمام و آرایشگاه استفاده میکنند و بعد لباس فرم میپوشند و داخل سالن یک ساعتی استراحت میکنند. سپس پذیرایی شام و چای میشوند. صبح ساعت ۶:۳۰ بیدار میشوند و پس از صرف صبحانه با سرویس اتوبوسی که داریم، به سطح شهر میروند. چون اکثر این افراد به نوعی کار میکنند. یکی ضایعات جمع میکند، یکی سراغ کارهای مهارتی میرود. همه مدلش را داریم.» مدیر مددسرای خاوران در پرسش به این پاسخ که آیا نمونهای از خانوادههای متمول که سطح اجتماعی بالایی داشته باشند هم در این مددسراها دیده میشود یا خیر، گفت: «بله داریم. افرادی که از خانوادههای متمولی هستند، ولی بهخاطر درگیر شدن با اعتیاد خانواده آنها را طرد کرده و الان در همین گرمخانهها زندگی میکنند.» تات با اشاره به پرجمعیت شدن محیط اینجا در ایام سرد سال و نیاز به امکانات بیشتر عنوان کرد: «میانگین حضور مددجوها در اینجا به ایام سال بستگی دارد. از ۳۰۰ نفر در گرمای تابستان تا ۱۱۰۰ نفر در سرمای زمستان مددجو پذیرش میشوند. به همین دلیل بهویژه در ایام شلوغی گاهی پیش میآید که به امکانات بیشتری نیاز داشته باشیم. اگرچه سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تلاشش را میکند. خوشبختانه وجود کمپهای جدید هم باعث شده بتوانیم مددجوهایی را که خودشان هم مایل هستند، به کمپ بفرستیم.»
مددکار مددسرای خاوران: اعتیاد و بیسرپناهی اصلیترین علت کارتنخوابی است
احسان تبرک کارشناس ارشد علوم اجتماعی است که شش سالی میشود در مددسراها و گشت آسیب اجتماعی کار میکند. کسی که میگوید هر شب در اینجا زندگی به شکلی متفاوت جریان دارد. «این کار نه یک شغل، بلکه در وهله اول یک فعالیت اجتماعی است که باید در آن ثابتقدم بود. چون سختیهایش بسیار زیاد است و افراد زیادی بودند که از پسش برنیامدند. هر شب زندگی به شکلی متفاوت جریان دارد. مددجویی که دیشب حسابی کیفور بوده و با احترام با من رفتار میکرد، امشب بهخاطر خماری یا مصرف زیاد مواد حالت طبیعی ندارد و بدخلقی میکند. اما من موظفم در تمام حالتهای او به یک شکل رفتار کنم. باید وضع روحی خودم را همواره ثابت نگه دارم و تمام اینها مسائلی است که به قدرت بالایی نیاز دارد. همچنین تلخی و شیرینی در این کار با هم ترکیب شدهاند. همین هفته پیش ما یک مورد وصل به خانواده داشتیم که خب باعث خوشحالی همه شد که یک کارتنخواب سابق حالا به خانودهاش برگشته است. یا اینکه مددجویی که از کمپ برگشته و کار ندارد، سعی میکنیم با دوستانی که در کارگاههای مختلف داریم، برایشان یک کاری درست کنیم. همه اینها لحظات شیرین کار ما هستند. تلخیهایش هم که خب واضح است.» تبرک با اشاره به اصلیترین آسیب اجتماعی که افراد را به گرمخانهها میکشاند، ادامه داد: «اعتیاد بیشترین آمار را در بین افرادی دارد که به اینجا مراجعه میکنند. حتی هستند افرادی که قبلا مصرفکننده نبودند، اما بیسرپناه شدند و وقتی معاشرتشان با این افراد زیاد شد، به مواد روی آوردند. بعد از اعتیاد نداشتن خانواده یا سرپناه است که به شکل طلاق، مرگ والدین، ورشکستگی و… نمود پیدا میکند.» مددکار مددسرای خاوران در پاسخ به این پرسش که چرا با وجود چنین مراکزی هنوز تعداد زیادی کارتنخواب در سطح شهرها دیده میشود، گفت: «در کشورهای پیشرفته دنیا جامعهشناس معضل اجتماعی را بررسی و درباره آن تحقیق میکند، چون در مرحله اول چرخه انحرافات اجتماعی قرار میگیرد و سپس نتایج را به سیاستمدار جامعه تحویل میدهد. سیاستمدار با کمک قانونگذار قانون حمایتی و مناسب را تصویب میکند و قانون وارد مرحله اجرایی میشود. در این چرخه مثلا شاید تخلفی صورت گرفته شود، یا اینکه افراد طبق نتیجهگیری عمل نکنند، قوه قضاییه و نیروی انتظامی بهعنوان نیروهای بازدارنده وارد میشوند. اما به افراد خاطی به چشم مجرم نگاه نمیکنند، بلکه آنها را در اختیار جامعهشناس قرار میدهند تا دوباره این چرخه طی شود. ولی در کشور ما سیاستگذار خودش تصمیم میگیرد، قانون میگذارد، برخورد میکند، تحقیق میکند. درواقع مدیریت نادرست باعث میشود افراد متخصص در هر زمینه فعالیت نکنند. در همین فضای کاری ما چارت مشخص وجود دارد. در همین مددسرا ما فقط باید جای اسکان به افراد بدهیم و اگر خواستند، به کمپ اعزامشان کنیم. وصل به خانواده یا پیدا کردن کار برای مددجوها در حوزه کاری ما نیست، بلکه خودمان قدم بیشتری برمیداریم، چون دغدغهمندیم. در کنار سازمان خدمات اجتماعی شهرداری، کمیته امداد، بهزیستی و قوه قضاییه هم هر کدام وظایفی دارند، اما چون وظایف بهدرستی عمل نمیشود، ما میبینیم که مددجو ترک کرده و دنبال کار است، اما چون در دوران کارتنخوابی تمام مدارکش را گم کرده، نمیتواند کار با حقوق معقول پیدا کند. درنتیجه احتمال برگشت به دوران قبلی برایش وجود دارد. در صورتی که باید در سیستم دولتی راهکاری برای چنین فردی وجود داشته باشد. درواقع اگر بخواهیم جهانی عاری از چنین آسیابهایی تصور کنیم، باید در تکتک سیستمهای دولتی، اجرایی، قضایی و… افراد خبرهای داشته باشیم و گام به گام هم درست تصمیم بگیریم.»
شماره ۷۲۱