درباره همه تغییراتی که کرونا در شکل سوگواری ایجاد کرد
شاید فقط کرونا قدرت این را داشت که تنها موجود روی کره زمین را که تا این حد غمها و شادیهای خود را با همنوعان خودش به اشتراک میگذاشت، وادار به گوشهنشینی کند. مراسم عزا، عروسی و آغاز عشق و زندگی مشترک، بچهدار شدن و… همه اینها بهانهای برای شادی جمعی و بهاشتراکگذاری لحظات با دوست و آشنا بود که با ورود کرونا شکل دیگری به خود گرفت. بین همه این تغییرات اما دردناکترینشان، تغییر شکل عزاداریها بود. کرونا روزهایی را برای ما ساخت که وقتی عزادار مرگ عزیزترینهایمان بودیم، تنها همراهان ما چهاردیواری خانهها بودند که شاهد گریهها و نالههای ما شدند. اما ادامه این روزها چطور میگذرد؟ آیا انسان واقعا میتواند بار این همه غم و رنج ناشی از فقدان عزیزانش را بهتنهایی به دوش بکشد؟
چهره جدید سوگ
سوگدرمانی روشی از درمان برای کسانی است که عزیزی از دست دادهاند تا بتوانند راحتتر با غم و درد ناشی از فقدان کنار بیایند. ویژگی اصلی و مهم این نوع درمان، شکل گروهی آن بوده؛ طوری که افراد گرد هم جمع میشدند و هر کدام از غم و رنج خود در حضور دیگران صحبت میکردند و بعد از آن رواندرمانگر شروع به صحبت و بیان مطالبی برای درمان افراد میکرد. تقریبا شبیه همان چیزی که در مراسم ختم اتفاق میافتاد، البته با این تفاوت که اولا در این گروه رواندرمانگر وجود داشت و دوم اینکه در این گروه برخلاف مراسم ختم که فقط داغدیده از مشکل خود میگفت و بقیه گوش میدادند، در اینجا همه افراد داغدیده بودند و از درد خود حرف میزدند و خودشان را سبک میکردند.
اما مثل همه وضعیتهایی که کرونا منجر به تغییر آن شد، سوگدرمانی هم راه و چاه خود را عوض کرد. جلسات گروهی به خاطر اجتناب از آلوده شدن افراد به ویروس، جای خود را به جلسات آنلاین و ویدیو کال داد؛ ویدیو کالی که دیگر خبری از آن گروه داغدیده که حین جلسات با یکدیگر دوست میشدند و مشترکاتی هم بین خودشان پیدا میکردند تا اینطور راحتتر بتوانند بر دردهایشان غلبه کنند، نبود و طبیعتا کارکرد سابق را در درمان سوگ نداشت.
البته تعداد موسساتی که این خدمات را ارائه میدادند، به طور کلی انگشتشمار بوده و هست، اما قیمت این جلسات ویدیو کالی ۴۵ دقیقهای تا یک ساعته از حدود ۲۴۰ تومان است که اینبار فقط خود داغدیده و رواندرمانگر در جلسه حضور دارند و این نوع درمان گروهی نیز مانند مراسم ختم که تا پیش از این به صورت گروهی برگزار میشدند، در دوران کرونا انفرادی شده است. البته اینکه هر فردی به چند جلسه احتیاج دارد، بستگی به میزان ضربه روحی وارد شده به فرد دارد که از سوی درمانگر مشخص میشود. مسئول یکی از این موسسات در جواب این سوال میگوید: «حقیقتا نمیتوان یک زمان مشخص و معین تعیین کرد و این زمان برای هر کسی متفاوت است. مثلا ما نمونهای داشتهایم که شش ماه است جلسات را ادامه میدهد و هنوز سرپا نشده، اما فردی هم بوده که با دو جلسه مشکلش رفع شده.»
زود دیر شد
سبحان یکی از اهالی شهر اهواز است که در جریان کرونا افراد زیادی از بستگان خود را از دست داد. از خاله و دخترخاله تا فامیلهای دورتر. در اولین روزهایی که کرونا وارد ایران شد و آمار مبتلایان بالا نرفته بود و محدودیتها جدی نشده بود، خاله مسن او فوت شد و برای او مراسم ختم گرفتند. یک هفته بعد از این مراسم ختم، شوهرخاله او درحالیکه تنها یک روز در بیمارستان بستری بود، کرونا به او مجال نداد و فوت کرد. دقیقا همینجا بود که اطرافیان متوجه وخامت اوضاع شدند، اما خیلی دیر شده بود. دو پسر بزرگ خانواده که خود حدودا ۶۰ ساله و دارای نوه و عروس و داماد بودند، به کرونا مبتلا شدند و درگذشتند. سبحان میگوید: «تجربهای که ما از سر گذراندیم، تجربه بسیار تلخی بود. هیچکدام از داغداران نتوانستند در خاکسپاری عزیز ازدسترفته خود حاضر باشند، چون خودشان به علت کرونا مجبور بودند در خانه قرنطینه باشند. اوضاع به حدی وخیم بود که زن و فرزندان دو پسر بزرگ فوتشده خانواده هر کدام جدا جدا در خانهای خود را قرنطینه کرده بودند. فرزندان این دو عزیز نیز هر کدام جداگانه خود را قرنطینه کرده بودند، به طوری که آنها نیز از همسر و بچههای خودشان دور بودند.»
عزاداری در پاگرد آپارتمان
همانطور که میشد حدس زد، مراسم ختمی در کار نبوده و هر کسی هم میخواست داغدیده را ببیند، در حد ۱۰ دقیقه یا یک ربع به دیدن او میرفته، اما نه داخل خانه! سبحان گفت: «مادر من بیتابی میکرد و میخواست که هر طور شده، حتما عزاداران را ببیند. از طرفی سن مادر من در رده گروه پرخطر قرار دارد. ما به دیدن داغداران رفتیم، اما داخل خانه از ما پذیرایی نشد، بلکه در پاگرد خانه آنها را دیدیم و رفتیم. میگفتند هر کس دیگری هم که میخواسته آنها را ببیند، دقیقا همین کار را میکرده و در پاگرد میایستاده.»
دوراهی بودن و نبودن
سبحان از این تجربهای که داشته، به عنوان آزاردهندهترین تجربه زندگیاش نام میبرد و میگوید: « این تجربه، تجربه سادهای نبود. آدمیزاد هنوز هم در مواجهه با آن سردرگم است و نمیداند چطور باید این وضعیت را مدیریت کند. ما آنقدر مستاصل بودیم که واقعا نمیدانستیم باید چه کار کنیم. از یک طرف میخواستیم عزادار را دلداری دهیم، از یک طرف خطر کرونا را درک میکردیم و نمیخواستیم گرفتارش شویم، چون میدانستیم کرونا با کسی شوخی ندارد. وضعیت داغدیدهها فاجعهآمیز بود. از طرفی دوست داشتند ما در کنارشان باشیم، از طرفی میدانستند در این شرایط نمیتوان از مردم انتظار داشت که دائما کنارشان باشند. روانشناسان میگویند باید روند طبیعی سوگ طی شود و فرد گریه کند و خود را تخلیه کند و دیگران هم در کنارش باشند تا بتواند غمش را با آنها به اشتراک بگذارد. ولی در این شرایط که هر کدام از داغداران جداگانه در خانهای نشستهاند و تنها در و دیوار خانه صدایشان را میشنود، چطور خود را تخلیه کنند؟ قبلا اطرافیان و دوستان زیر بغل داغدیده را میگرفتند و او را تا سر خاک مرحوم همراهی میکردند، اما در این شرایط اصلا خود دغداران در خانه قرنطینه بودند و نتوانستند حتی پدرشان را خاک کنند و دو نفر از آشنایان دور این کار برایشان انجام دادند. اصلا داغداران واقعا میتوانند این حجم غم را بهتنهایی هضم کنند؟»
من در میان جمع و…
امسال سال سختی برای فاطمه بود. هم پدرش را از دست داد و هم یکی از دوستان نزدیک که چند ماهی تا عروسیاش فاصله داشت. او شرایطش را اینطور توضیح میدهد: «من هیچوقت دوست نداشتم از سختیها و مشکلاتم حرف بزنم، چون اولا فرد مقابلم نمیتواند صددرصد بفهمد من چه میکشم و از یک طرف خودم با یادآوری آن حال خودم بدتر میشود، اما در مورد پدرم وضعیت فرق میکرد. من دوست داشتم دوستانم کنارم باشند و من را تسلی دهند، اما من ساکت باشم. یعنی آنها فقط باشند. همین بودنشان به من آرامش میداد، حتی اگر من یک کلمه هم حرف نمیزدم و خودم را تخلیه نمیکردم، اما اینطور نشد متاسفانه، و شرایط جور دیگری پیش رفت. جوری که من اصلا نمیخواستم.»
او درباره وفات دوستش میگوید: «اما درباره او همه چیز فرق میکرد. آنقدر آن دوست برایم عزیز بود و حال دور و اطرافیانش مثل پدر و مادر و خواهرش برایم مهم بود که این مسئله بر کرونا برایم اولویت پیدا کرد و سعی میکردم حتی کوتاه، از حال آنها باخبر باشم و تماسم را با آنها حفظ کنم.»
در میان صحبتهای فاطمه و انتظاراتش از دوستان و آشنایان به عنوان یک داغدیده در دوران کرونا، جملهای درباره اطرافیان وجود داشت که شاید دور از واقعیت نبود. فاطمه گفت: «برای من فرقی نداشت چه کسی رفت و چه کسی آمد، اما ذات آدمها تحت شرایط مختلف عوض نمیشود. در واقع اگر کسی همیشه همراه شما باشد، از شما حمایت کند و دوست واقعی شما باشد، در این شرایط هم فکر شما از سرش بیرون نخواهد رفت. حتی اگر نتواند دائما شما را ببیند، اما ارتباطش را با شما قطع نمیکند و بهانه نمیآورد و حالا از هر طریقی که میتواند، مثل تماس یا ویدیو کال حال و احوالتان را پرسوجو میکند. این وضعیت تنها خوبیای که داشت، این بود که ذات واقعی اطرافیان را خیلی خوب برایم روشن کرد.»