درباره حضور جنجالی و پرحاشیه زنان
در زورخانهها
پانیذ میلانی
«چرا بین این همه ورزش، ورزشی را انتخاب کردید که بر پایه آیین و رسوم سنتی و ملی است و طبق همین سنت، اصلا زن را مستحق ورود به زورخانه نمیداند؟» جواب میدهد: «چون حفظ سنت باید منطقی باشد. آن موقعی میشود اسم یک ورزش را گذاشت ملی که برای همه اعضای جامعه در دسترس باشد. زنان در شاهنامه هم در جنگها حضور داشتند، مثل گردآفرید. مادر پوریای ولی در زورخانه پسرش را نقد میکرد. زنان نیمی از جامعه هستند که همیشه در بخشهای تاثیرگذار هم حضور داشتهاند. پس ورزش ملی حق زنان هم است.»
اینها استدلال رایحه مظفریان است که سالهاست تلاش میکند تا تابوی ورود زنان به زورخانه را بشکند. میگوید تا الان راههای زیادی را رفته، اما راههای زیادی هم مانده که باید برود.
خون رنگینتر توریستها
رایحه مظفریان داستانش را از شیراز شروع میکند. میگوید برخورد متمدنانه و روشنفکرانه پهلوان حسین غرقی، رئیس هیئت ورزشهای زورخانهای، بود که در ابتدای امر باعث شد ذوق من کور نشود، وگرنه من هم مثل خیلی از زنان دیگر سرخورده میشدم و از ادامه راهی که میخواستم، منصرف میشدم.
خیلی از زنان میخواهند وارد زورخانه شوند، نه به عنوان تماشاگر، بلکه به عنوان ورزشکار، اما اولین بار با ورود توریستها بود که ورود زنان به زورخانهها کلید خورد. بعد از آن بود که کمکم زنان ایرانی هم به زورخانهها راه پیدا کردند. رایحه مظفریان میگوید: «من هنوز هم وقتی وارد زورخانه میشوم، انگار بار اول است که پا در زورخانه میگذارم، اما برای باز کردن فضای بسته حاکم باید سینه سپر کنم و نباید مقابل قدرتها سر خم کنم و تسلیم شوم. باید محدودیتها را نادیده بگیرم تا بتوانم راه را برای ورود زنان باز کنم.»
گل به خودی مخالفان
رایحه مظفریان درباره علت انتخابش برای این تابوشکنی میگوید: «اصولا هر کشور ورزش مختص به خودش را دارد، که عموما هم ماهیتی مردانه داشتهاند و مردانه تلقی میشدهاند، اما در قرن بیستم و با گسترش آگاهیها نسبت به زنان این نیاز احساس میشود که زنان را هم باید در بخشهای زیادی از جامعه سهیم کرد. خیلی از ورزشهای دیگر نظیر چوگان یا سومو هم ماهیت مردانه داشتند، اما تمامی اینها به جز ورزش زورخانهای از ورود زنان استقبال کردند. همه این ورزشها هم در بستر سنت شکل گرفتند. اما با حضور بانوان امکان جهانی شدن ورزش بهوجود آمد. تعصب مخالفان اجازه نداد این ورزش هم مثل سایر ورزشها در جهان شناخته شود. ما عملا امکان ثبت جهانی و نشان دادن ورزش ملیمان را از خودمان دریغ کردیم.»
پرچمی برای ادامهدهندگان نسل بعد
رایحه مظفریان تعریف میکند روزهای اولی که پیگیر ورود زنان به زورخانه بوده، خیلی از دوستان و آشنایان فکر میکردند این یک علاقه گذراست که بعد از مدتی از بین میرود. میگوید در دورهمیها یا مهمانیهای خانوادگی مثل شوخی درباره علاقهام میگفتند، یا حتیها بعضیها میگفتند نکند اگر روزی سراغ این ورزش بروی، ما را هم کتک بزنی؟
اما وقتی دیدند این علاقه مقطعی نیست، خودشان هم علاقهمند شدند و حالا میپرسند کی من را به زورخانه میبری؟
او میگوید: «در واقع این مسئله باعث ایجاد یک علاقه جمعی شده است و از طرفی، واکنشهای تند مخالفان این سوال را در ذهنها ایجاد میکند که چه هدف و منافعی پشت این واکنشهای شدید است؟ اگر ورود زن به زورخانه آغاز نمیشد، هرگز این گفتوگوها هم شکل نمیگرفت. اتفاقا من مخالفتها را امر بدی نمیدانم، چون به صورت کلی در هر امری در جامعه یکسری مخالف و یکسری موافق وجود دارد. تا وقتی این مخالفتها ایجاد نشود، بحثها هم شکل نمیگیرد و از دل همین بحثهاست که راهحلها پیدا میشود.»
اگر همسرم نبود، مسیرم دو برابر سختتر بود
رایحه میگوید مادر، برادر و همسرش پیگیر حضور او در زورخانه هستند و پابهپای او در مسیر علاقهاش او را حمایت میکنند. میگوید: «من خیلی مدیون حمایتهای همسرم هستم. پدرم خیلی موافق فعالیتهای من نیست، اما تفسیری که همسرم برای پدرم میآورد، این است که اگر رایحه تا همینجای مسیری که آمده، موفق باشد، دیگر لازم نیست نفر بعدی که میخواهد این راه را بیاید، از ابتدا شروع کند. او مسیر را از همینجایی که رایحه آن را تمام میکند، ادامه میدهد. همه جا همراه و پابهپای من میآید؛ وقتی من میخواهم میلهام را عوض کنم، یا به زورخانه بروم. نه اینکه قصد کنترل کردن داشته باشد، بلکه برعکس خیلی مواقع میگوید خودت را از من مستقل نگه دار تا خودت استقلال فکری داشته باشی، نه اینکه پشت یک مرد ایستاده باشی. یا خیلی مواقع به او میگویم صلاح نیست با من به جایی که میخواهم بروم، بیایی.»
رایحه مظفریان میگوید: «خیلی مواقع که بعضی مخالفان پیامهای جنسی برایم میفرستند و مزاحمتهای جنسی برایم ایجاد میکنند، همسرم به من میگوید آنها میخواهند تو را در حد خودشان پایین بیاورند، به خاطر همین حتی با آنها گفتوگو هم نکن. اگر حمایتهای همسرم و خانوادهام نبود، این مسیر دو برابر برایم سختتر میشد.»
میگوید ما مدیون مردهایی هستیم که از ما حمایت میکنند. خیلی مواقع در مسیر موفقیت زنانی که جهانی شدهاند، مردانی دوشادوش آنها قرار گرفتهاند و در این مسیر کنارشان ایستادهاند و از آنها حمایت کردهاند.
انشاءلله گود زورخانه قسمت دختران خودتان
تعریف میکند در روزهای اولی که وارد زورخانه شده بود، یکی از آقایان به خانه میرود و به دختر خواهرش این ورزش را آموزش میدهد، یا در کرمان دو نفر از آقایان که پدر و پسر بودند، بعد از دیدن ورزش خانمها در زورخانه به خواهرزادههایشان که دختر بودند، این ورزش را یاد میدهند. خیلی از فیلمهایی که در فضای مجازی منتشر میشود، از سوی همین آقایانی است که به خانمهای خانوادهشان آموزش میدهند، مثلا پدر هستی پوریزدانپناه یکی از کسانی است که پابهپای دخترش میرود و دوست دارد دخترش به مدارج بالا برسد. البته میگوید وقتی با بعضی از آقایان که مخالف هم هستند، صحبت میکند و قانعشان میکند، با اینکه با حضور زنان در زورخانه مشکل ندارد، اما وقتی بهشان گفته میشود انشاءالله دختر خودتان وارد گود شود، میگویند نه، ما دوست نداریم دخترانمان وارد زورخانه شوند، چون زن لطافت دارد و اگر با من مشورت کنند، به آنها میگویم به بدنسازی بروید نه زورخانه.
رایحه مظفریان میگوید: «هستند مردانی که خود موافق حضور زنان در زورخانه هستند، اما دوست ندارند زن و دختر خودشان وارد گود زورخانه شوند و از طرفی هم داریم مردانی که با ذوق و شوق زن و دختر و خواهر خودشان را به زورخانه میآورند و به آنها آموزش میدهند.»
عدو شود سبب خیر…
مظفریان میگوید اصولا نقطه نظر آقایان در زمینه حضور خانمها تا زمانی که حضور خانمها در زورخانه محقق نمیشد، مشخص نبود. نظرات آقایان در این زمینه به دو دسته تقسیم میشود. اولین دسته آقایانی هستند که پابهپای همسران یا دخترانشان با آنها به زورخانه میآیند، از آنها حمایت میکنند، از آنها فیلم میگیرند و اینطوری کنار خانوادهشان هستند. دسته دوم آقایانی هستند که مخالف حضور بانوان در زورخانه هستند و این مخالفت را علنی کردهاند. او میگوید: «از همان روز اولی که وارد زورخانه شدم، مخالفتها وجود داشت. الان هم که برخی مخالفت میکنند و… من هیچوقت با آنها همراهی نکردم و از کنار همه اتهاماتی که من و خانوادهام را آزردهخاطر میکرد، گذر کردم و اهمیتی به آنها نمیدادم. این تهمتها در ورزشی که بیشتر از هر چیزی با مذهب عجین است، بسیار تعجببرانگیز است. اما این ارزشمند است که با وجود این مخالفتها خیلی از آقایان با من بحث و گفتوگو میکنند و قانع میشوند. حتی همین که بتوانم یک رأی مخالف را به رأی ممتنع تبدیل کنم، باز هم یک گام به جلو برداشتهام.»
گود زورخانه مقدستر از مسجد!
تمام صحبت مخالفان حول یک محور میچرخد و گود مقدس است و زن حق ورود به گود زورخانه را ندارد و این ورزش مردانه است. تابهحال آنها با هیچ سند و مدرک و بحثی هم قانع نشدهاند. مظفریان میگوید: «من به آنها میگویم مگر مقدستر از مسجد داریم؟ آیا زن حق ندارد به مسجد یا خانه خدا برود؟ برای رفتن زنها به این اماکن مقدس و محترم آدابی وجود دارد، که همین آداب هم میتواند در مورد زورخانه مصداق داشته باشد. برخی هم میگویند از لطافت زن کم میشود، که ما در جواب میگوییم شما نهایتا میتوانید به این دلیل مخالف حضور خانواده خودتان شوید، اما با این دلایل نمیتوانید جلوی رسیدن دیگران به علایقشان را بگیرید.»
پهلوان هم پهلوانان قدیم
مخالفتها رایحه را در راهی که میرود، مصممتر کرده است، اما او دلچرکین به کارش ادامه میدهد. او می-گوید: «من دقیق برعکس هر چیزی را که ما درباره فرهنگ پهلوانی شنیده بودیم، در شأن و منش این مخالفان دیدم. برای من عکسهای جنسی میفرستند، مزاحمت ایجاد میکنند، تهدید به خفتگیری میکنند، فحشهای رکیک میدهند و… ضعیفترین کار این است که فردی به دیگری اتهامی وارد کند که نتواند آن را اثبات کند و الان کسی که در موضع قدرت قرار دارد و میتواند شکایت کند، من هستم، نه مخالفان، چون آنها به من انگ میزنند که هیچکدام اینها چون صحت ندارد، قابل اثبات نیست. وقتی از نظر شرعی چندین فتوا برای مجاز بودن حضور زنان در زورخانهها گرفتهام، وقتی از لحاظ قانونی هیچ منعی برای حضور من در زورخانه وجود ندارد، چرا نباید این مطالبه را پیگیری کنم. من در این مدت فقط تمرین صبر کردم تا جواب آنها را ندهم و شأن آنها را برای خودشان نگه دارم. بارها هم از من تقاضای صحبت و گفتوگو کردهاند و من هم در جواب به آنها گفتهام تا زمانی که از اتهامات قبلی عذرخواهی نکردهاید، من با شما صحبت نخواهم کرد، کما اینکه بارها با آنها به صورت آنلاین صحبت کردهام، ولی اینکه کسی بخواهد از در توهین به من وارد شود و انتظار داشته باشد با او صحبت کنم، انتظار اشتباهی است.»
مظفریان میگوید من اجازه حضور در زورخانه حتی به صورت تماشاچی را ندارم، چراکه فکر میکنند حضور من باعث درگیری میشود. او میگوید: «من میتوانستم در باشگاه یا خانه تمرین کنم، چرا نکردم؟ چون همه تلاش من این است که وارد زورخانه شوم و در جایگاه مناسب ورزش کنم. خیلیها میگویند چرا میخواهی در زورخانه ورزش کنی، در خانه ورزش کن. مثل این است که به یک کشتیگیر بگویند روی تشک کشتی، کشتی نگیر. و اگر زن لبه گود ورزش کند و داخل گود نرود، آیا برای شأن آقایان و پهلوانان بد نیست که مقام مادر را از گود به لبه گود رساندهاند؟»
چه کسی میخواهد جلوی من را بگیرد؟
«میدانی من اگر منصرف شوم، باید به چند نفر جواب پس بدهم؟» این جواب را در پاسخ سوالی میگوید که از او پرسیدهام چه چیزی باعث میشود با این همه مانع و مسئله و مشکل منصرف نشوید و پیش خودتان بگویید به جای این همه سروکله زدنها میروم به زندگی خودم برسم؟
مظفریان میگوید: «حتی اگر این ورزش کامل هم برای خانمها ممنوع شود، در خانه من نمیتواند ممنوع باشد. من این ورزش را در خانه انجام میدهم و فیلمهایش را در فضای مجازی میگذارم. چه کسی میخواهد جلوی من را بگیرد؟ من در مقابل جامعه زنان و کسانی که به این ورزش علاقهمندشان کردهام، مسئولم. خیلی از زنان صدایشان به جایی نمیرسیده، پس باید برای چنین مطالبهای دنبال راهحل گشت و راهحل آن هم وجود دارد. ما راهحلهای آن را ارائه دادیم. ما از مخالفان میپرسیم چرا یک زورخانه باید از ساعت ۸ صبح تا ۹ شب بدون استفاده یک گوشه بیفتد تا ۹ شب آقایان بخواهند از آن استفاده کنند؟ این همه باشگاهها در سانسهای مختلف خدمات ارائه میدهند، چرا این اتفاق نباید برای زورخانه بیفتد؟ الان هم چون از نظر قانونی و شرعی دستم پر است، دیگر این مسیر قابل برگشت نیست و من هم در این شرایط آدم سرسختی هستم.»
سکوت مسئولان
مظفریان میگوید: «از طرف مسئولان تابهحال تحرک خاصی دیده نشده و فکر میکنم ترس اصلی آنها از مخالفان است. خیلیها نمیخواهند کار و جایگاهشان را فدای مسائل زنان کنند. انتظار ما از معاونت امور زنان، فدراسیون بینالمللی و فدراسیون ملی این است که به طور جدیتر و سرسختانهتر به این مسئله بپردازند. وزیر ورزش باید از خودش سوال کند چرا زنان ما نباید در این ورزش فعال باشند؟ چون این ورزش بینالمللی نیست، ما نمیتوانیم مطالبه جهانی در این خصوص داشته باشیم. به خاطر همین احساس خطر نمیکنند و راحتتر از کنار مطالبات زنان میگذرند. در واقع به این قضیه باید اینطور نگاه کرد که چون نمیگذارند زنان وارد زورخانه شوند، پس این ورزش هم نمیتواند بینالمللی شود. این خودش یکی از ضررهایی است که فرهنگ ایران به خاطر مخالفان شانس حضور در عرصههای بینالمللی مثل جودو و… را ندارد.»
در گود از ۱۰ سالگی
هستی پوریزدانپناه، ساکن کرمان است. از ۹ سالگی با پدرش که باستانیکار بوده، به زورخانه میرود. یکی از همان شبهایی که همراه پدرش به زورخانه میرفته، شب مسابقات زورخانه بوده. میگوید علاقهاش به ورزش زورخانهای بعد از دیدن اجراهای هیجانانگیز همان افراد شکل میگیرد. هستی از اولین باری که وارد گود زورخانه میشود، تعریف میکند: «اولین بار ۱۰ سالم بود که وارد گود زورخانه شدم. آن شب به زیرزمین زورخانه رفتم و در دو ساعتی که وقت داشتم، شروع به تمرین کردم. خودم هم فکر نمیکردم اینقدر خوب بتوانم میلبازی کنم، چون حدود ۱۰ یا ۱۵ روز اصلا تمرین نکرده بودم و موقع رفتن در گود خیلی استرس داشتم.»
اولین باری که هستی وارد گود شده، به گفته خودش یکی از جذابترین لحظات زندگیاش بوده. هر چقدر که بیشتر تشویقش میکردند، او بهتر اجرا میکرده، اما طولی نکشید که خیلی از تشویقگران و حامیان، نظر واقعی خودشان را نشان دادند.
آن روی سکه کف زدنها
هستی ادامه میدهد و میگوید: «وقتی وارد گود شدم و شروع به ورزش کردم، همه مرا تشویق کردند، اما از فردای آن روز که فیلم ورزش کردن من در زورخانه همه جا پخش شد، بعضیها که خیلیهایشان هم از همان کسانی بودند که وقتی من در گود بودم، مرا تشویق کردند و از من فیلم گرفتند، پشت سر من در گروهها و فضای مجازی بدگویی کردند و گفتند چه دوره و زمانهای شده و همه چیز برعکس شده.»
او میگوید: «مربیام مرا رها کرد و به من گفت نباید اینقدر زود وارد گود میشدی. مربیام میخواست همه چیز را به من یاد بدهد، بعد من به گود بروم، اما من زودتر رفتم و او هم به خاطر همین من را رها کرد. گفت من دیگر همچین شاگردی را ندارم.»
ته این راه روشن است
هستی میگوید قبلتر همه چیز با الان فرق داشت. او میگوید: «ما موفق شدیم خیلی از کسانی را که با ما مخالف بودند، با صحبت قانع کنیم و خیلی از مخالفان الان موافق ما هستند. درحالیکه قدیمتر تعداد مخالفان بیشتر بود، الان تعداد موافقان از مخالفان خیلی بیشتر است.»
از آخرین باری که هستی وارد گود زورخانه شد، چهار سال میگذرد. از آن موقع تابهحال هستی دیگر اجازه ورود به گود زورخانه را پیدا نکرده و ورزشهایش را با پدرش که باستانیکار است، در خانه انجام میدهد. میگوید خیلی از همکلاسیها و دوستانم تشویقم میکردند، ولی خیلی از دوستانم حرفهایی میزدند که من را ناامید کنند، ولی من اصلا به حرفهایشان گوش نمیدهم و از راهم برنمیگردم.