پرونده «چلچراغی» برای کتابهای صوتیِ سلبریتیخوان
فرض کنید بین خواندن و شنیدن کتاب مورد علاقهتان، مجبور باشید یکی را انتخاب کنید. ترجیح شما کدام است؟ خواندن همیشه نسبت به شنیدن، وظیفهای سختتر بوده است. اینکه آرام و ساکت در گوشهای بنشینید و حتی بتوانید چشمهایتان را هم ببندید و کسی برایتان «ابله» داستایوسکی را بخواند، احتمالا باید خیلی سادهتر از این باشد که آن کتاب قطور را در دست بگیرید و با چشمهایتان کلمات را دنبال کنید تا از داستان سر دربیاورید. شاید یکی از دلایل اینکه کتاب خواندن در میان کارهای فرهنگی نسبت به دیدن فیلم یا گوش دادن به یک پادکست، در سطح نسبتا بالاتری قرار داشته، همین سختی و مشقتی بوده که به شخص وارد میشود. اما چه کسی میتواند منکر روحیه راحتطلبی در ذات انسانها شود؟ شاید همین میل به راحتی، کتابخوانها را به سمت کتابهای صوتی مایل کرده و حتی کتابنخوانها را هم به نوعی کتابخوان یا کتابشنو کرده است. حالا البته مشاهیر سینمایی و تلویزیونی و حتی ورزشی که همه را با عنوان سلبریتی میشناسیم، وارد میدان شدهاند تا مردم را اگرنه کتابخوان، دستکم کتابشنو کنند. «چلچراغ» در این پرونده نگاهی داشته بر کتابهای صوتی، و خدا را چه دیدید، شاید با نگاهی بر این پرونده، کتابهای صوتی خوبی هم برای سرگرمی در دومین تعطیلات نوروز کرونایی پیدا کردید.
تنها صداست که میماند؟
مروری بر چند کتاب صوتی که سلبریتیها خواندهاند
سلبریتیها از تصاویر بیجان در پرده نقرهایِ سینما و جعبه جادوییِ تلویزیون کمی فاصله گرفتهاند و در گوش طرفداران خود، سطر به سطر کتابهای خواندنی را زمزمه میکنند. آنها میخواهند آدمها را کتابخوان کنند. ایران و خارج از ایران هم ندارد، از مریل استریپ گرفته تا نوید محمدزاده، از اَن هَتوِی گرفته تا نیکی کریمی، همه ظاهرا دست به دست هم دادهاند تا آدمها را کتابخوان و به عبارت بهتر، کتابشنو کنند. اما آیا شنیدن کتاب به اندازه خواندنش، موثر است؟ آنها که کرم کتاب دارند و شب نمیتوانند چشم روی هم بگذارند مگر اینکه چند صفحه کتاب بخوانند، از شنیدن کتابهای مورد علاقهشان با صدای سلبریتیها رضایت دارند؟ کتابنخوانها چطور، آیا این اقدام سلبریتیها کمکی کرده است تا دستکم برخی از این افراد هم اهل کتاب شوند؟
کتاب صوتی از آن مقولههایی است که دعوا بر سرش کم نیست. هارولد بلوم یکی از منتقدان ادبی در گفتوگویی با نیویورکتایمز میگوید: «خواندنِ عمیق واقعا علاوه بر گوش بیرونی، به گوش درونی هم نیاز دارد. تمام فرایندهای شناختی در وجود شما باید درگیر شوند تا شما کتاب بخوانید و به خِرد دست پیدا کنید. باید حتما متن در برابر چشمانتان باشد و آن را ببینید تا به درک برسید.» یعنی او مُهر عدم تاییدش را بر پیشانی کتابهای صوتی کوبیده است.
در باور بلوم، ادراک از ادبیات و کتاب، بدون دیدن متن، امکانپذیر نیست. اما گفتیم که دعوا زیاد است. نیل گیمن، نویسنده و منتقد ادبیِ دیگری است که معتقد است آقای بلوم مزخرف گفته است. او میگوید: «احمقانه است. باور نمیکنم کتابهایی باشند که آنها را نخواندهام، تنها به این خاطر که آنها را فقط شنیدهام و از نزدیک متنشان را ندیدهام. یا مثلا اشعار زیادی وجود دارند که آنها را از زبان شاعران شنیدهام، اما نمیتوانم بگویم تجربهای از این شعرها ندارم چون متن آنها را ندیدهام. به نظر من برخی نویسندهها میتوانند علاوه بر نوشتن، از طریق حرف زدن هم ارتباط برقرار کنند. کتاب خواندن و شعر خواندن و شنیدن آنها هم تقریبا همین است.» اصلا حالا که آقای گیمن اینطور گفته، تصور کنید داستانهای کوتاه چخوف را با صدای خودش میشنیدید، انتخابتان باز هم خواندن از روی کتابش بود؟ یا گوش دادن به صدای چخوف؟
مخالفت با بلوم میتواند سادهتر هم باشد. سالها پیش از آنکه کتابهای چاپی رواج پیدا کنند، مردم قصهها و داستانها را به صورت شفاهی دست به دست میکردند. جان کولاپینتو، عصبشناس آمریکایی، در دفاع از کتابهای صوتی، به نیویورکر میگوید: «قدمت استفاده از زبان و گفتن و شنیدن بسیار بیشتر از خواندن و نوشتن است. پیش از آنکه خواندن و نوشتن رواج پیدا کند، مردم میگفتند و میشنیدند و بهراحتی هم همدیگر را درک میکردند. به همین خاطر است که گاهی گوش دادن سادهتر و قابل فهمتر از خواندن است. بهعلاوه احساسات هم بهتر منتقل میشوند و درنتیجه درک بهتری از عواطف به دست میآید.» ظاهرا موافقان کتاب صوتی بیشتر از مخالفان آن هستند. اما در همین ماجرای کتاب صوتی، یک تب نسبتا جدید هم شکل گرفته که دوباره این مقوله را بحثبرانگیز کرده است.
کتابهای صوتی به یکی از عناصر رایج فرهنگی در دنیای امروز تبدیل شدهاند. کسانی که به لحاظ شنیداری، با آنها ارتباط برقرار میکنند، آنها را جایگزین کتابخوانی کردهاند و به کتابها گوش میدهند. اما اخیرا موجی از کتابخوانی سلبریتیها به راه افتاده که بیشتر به یک تب شباهت دارد. گویی سلبریتیها وارد رقابت با یکدیگر شدهاند و اصرار دارند حتما چند کتاب صوتی هم روانه بازار کنند. منظور فقط سلبریتیهای ایرانی نیست، این تب در سلبریتیهای خارج از ایران ایجاد شده است. نکته اینجاست که تا چند وقت پیش، خواندن کتاب صوتی، یک حوزه تخصصی بود و چهرهها خیلی در آن وارد نمیشدند. اما حالا نام بسیاری از سلبریتیها در عرصه کتاب صوتی مطرح شده است. در این وضعیت، مروری بر چند کتاب صوتی با صدای سلبریتیها خالی از لطف نیست. البته این یک فهرست کوتاه از برخی کتابهای صوتی معروفی است که سلبریتیها خواندهاند. علاوه بر مواردی که در ادامه مختصری از آن گفته شده، کتابهای صوتی بسیاری مثلا از نگار جواهریان، نیما رئیسی، بهناز جعفری، گلاره عباسی، حسین پاکدل، مهدی پاکدل، عاطفه رضوی و بسیاری از دیگر بازیگران هم موجود است. این کتابهای صوتی و گویا قرار است زمانهای مرده را زنده کنند. اما چقدر موفق بودهاند؟
کوهستانِ نوید محمدزاده
بهروز بوچانی نویسنده و روزنامهنگار ایرانی است که کشور را به مقصد استرالیا ترک کرده بود. اما در جریان پناهندگیاش غرق شد، مرگ را لمس کرد و نجات یافت و بعد کتابی نوشت با عنوان «هیچ دوستی به جز کوهستان» که حالا نوید محمدزاده، بازیگر شناختهشده سینما، آن را خوانده است. این کتاب با صدای محمدزاده در اردیبهشت ۱۳۹۹ منتشر شده است. این بازیگر در همان روزهای نخست که با شیوع کرونا و قرنطینه همراه بود، در صفحه اینستاگرامش از اولین تجربه کتابخوانیاش و آمدن این کتاب خبر داد.
مرگ و مرگ کیناکسِ علی مصفا
کتاب «مرگ و مرگ کینکاس» یک داستان در ژانر جنایی، نوشته ژرژه آمادو است که نخستین بار به زبان پرتغالی در برزیل به چاپ رسیده است. علی مصفا، بازیگر خوشصدا، با صدایی آرام این داستان جنایی را خوانده است. این داستان تخیلی درباره مردم فقیرنشین در حومه شهر سالوادور است. این کتاب دستمایه اقتباسهای سینمایی هم شده و نخستین بار یک فیلم کمدی و بعدا هم یک فیلم مصری از روی آن ساخته شده است.
مغازه خودکشیِ هوتن شکیبا
بازیگرانی که در گذشته تجربه صداپیشگی داشتهاند، ظاهرا در خواندن کتابهای صوتی موفقتر بودهاند. هوتن شکیبا یکی از همان بازیگران است که در گذشته تجربه صداپیشگی داشته است. او در گذشته صداهای «دیبی» و «خونهبغلی» را در مجموعه کلاهقرمزی اجرا کرده است. حالا کتابی صوتی با صدای او در دسترس است به اسم «مغازه خودکشی» که هم یک اثر ادبی پرطرفدار است و هم اجرای خوبی داشته است. «مغازه خودکشی»، اثر ژان تولی، قصه خانوادهای است که در مغازه خود، لوازم و ابزار خودکشی را میفروشند. اما تولد فرزند سوم این خانواده، همه چیز را به هم ریخته است.
ورونیکای نیکی کریمی تصمیم میگیرد بمیرم
پائولو کوئلیو از آن نویسندههایی است که دورهای کتابهایش حسابی سروصدا کرده بود. یکی از آن کتابها هم «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» بود که بهتازگی نیکی کریمی آن را خوانده است. این بازیگر که وارد عرصه کارگردانی و تهیهکنندگی هم شده بود، حالا صدایش را هم به میدان آورده است. البته نیکی کریمی صدای خود را برای کارهای دیگری هم امتحان کرده، مثلا کتاب اشعار برگزیده فروغ فرخزاد را هم خوانده است. این رمان، قصه دختری جوان به اسم ورونیکاست که بهرغم زندگی ظاهرا خوبش، ناگهان تصمیم میگیرد خودکشی کند.
به برخی صداها خیلی عادت داریم، اما در جایی غیر از کتاب خواندن. عادل فردوسیپور هم صدایش برای همه آشناست، اما در فوتبال. حالا این صدای آشنا کتاب خودش با عنوان «هنر شفاف اندیشیدن» را خوانده است. این کتاب در دسته کتابهای خودیاری قرار میگیرد و جزو کتابهای پرفروش در ایران است. البته فردوسیپور کلا روی دور تند است و با سرعت حرف میزند، کتاب صوتیاش هم با سرعت خوانده شده، اما به قدری درست خوانده شده که بتوانید آن را بفهمید و از عادل فردوسیپور عقب نمانید. محتوای کتاب هم نسبتا ساده است. درنتیجه سرعت خواندن مشکلی برای درک محتوای کتاب ایجاد نمیکند.
دعا برای ربودهشدگانِ رخشان بنیاعتماد
جنیفر کلمنت، شاعر و نویسنده مکزیکی، کتابی نوشته با عنوان «دعا برای ربودهشدگان». رخشان بنیاعتماد، کارگردان شناختهشده سینما، در هفت ساعت این کتاب را خوانده است. این کتاب روایتی از زندگی زنان و دخترانی است که در روستاهای مکزیک روزگار میگذرانند. این زنان در جنگی نابرابر برای زندگی و زنده ماندن تلاش میکنند. داستان «دعا برای ربودهشدگان» میتواند مورد علاقه کسانی باشد که به داستانهای انسانی و اجتماعی علاقه دارند. بهویژه برای کسانیکه به موضوع زنان علاقهمند هستند، این کتاب میتواند جذابیت داشته باشد.
عاشقانه آرامِ پیام دهکردی
تئاتریها هم این روزها وارد دنیای کتاب صوتی شدهاند. پیام دهکردی مدتی است به عنوان گوینده کتاب صوتی دست به کار شده و اتفاقا خیلی هم پرکار بوده است. البته او به عنوان مدرس فن بیان هم فعالیت دارد و به صورت تخصصی وارد عرصه کتاب صوتی شده است. او علاوه بر سه اثر معروف نادر ابراهیمی با عناوین «چهل نامه کوتاه به همسرم»، «یک عاشقانه آرام» و «بار دیگر شهری که دوستش میداشتم» به سراغ آثار نویسندگان دیگری هم رفته است. کتاب «نامههای عاشقانه یک پیامبر» نوشته جبران خلیل جبران هم با صدای این بازیگر و کارگردان موجود است.
داستانهای صادق هدایت با صدای فریبا متخصص
گویندگان رادیو و دوبلورها احتمالا باید در زمینه خواندن کتابهای صوتی موفقتر باشند. فریبا متخصص هم از آن چهرههایی است که علاوه بر بازیگری به عنوان گوینده نمایشهای رادیویی و دوبلور شناخته میشود. او عمده کتابهای صادق هدایت مثل «آبجی خانم»، «داش آکل»، «زنده بهگور»، «مردهخورها» و «شبهای ورامین» را خوانده است. البته فریبا متخصص کتابهای صوتی دیگری هم دارد. خلاصه که این بازیگر خوشچهره، حسابی در عرصه کتاب صوتی فعال است.
هنر شفاف گوش کردن
بدری مشهدی
زمان به تو خیلی بدهکار است، دستکم چند ساعت در شبانهروز. هر چقدر میدوی، باز یک کاری هست که روی زمین بماند، یک کاری که خیال ناکرده ماندنش، آخر شب میافتد به جانت…
تو غلت میخوری و سعی میکنی با تکرار اینکه: «بماند برای فردا، حتما انجامش خواهم داد…» خودت را آرام کنی، اما حقیقت این است که فردا روز دیگری نخواهد بود، روزی بیدغدغه که پایان شبش سرت را زمین بگذاری و نفسی راحت بکشی، راحت از اینکه به همه آنچه میخواستی انجامش بدهی، رسیدی! چارهای نمیماند جز اینکه مدل کار کردنت را عوض کنی…
مثلا به جای اینکه عصر به عصر دراز بکشی روی کاناپه و با خیال راحت کتاب دوستداشتنیات را بخوانی، پناه میبری به کتاب صوتی، همزمان با کارهای روزانهات داستان هم گوش میکنی، اینجوری اقل کم دو ساعتی طلب روزانهات از زمان کم میشود.
روزهای اول شاید راضی باشی، اما بعدتر نه، عین قیاس کردن بین لذت دیدار عزیزی میماند، با شنیدن صدایش از راه دور که هرگز آنچنانکه باید، دلتنگی را نمیبرد…
واقعیت این است که کتاب کاغذی را بیشتر دوست داری، چون که لذت دیدار با واژهها و لمس ورق به ورق کاغذها را به تو میدهد. فرصت پرسه زدن بین صفحهها و رها کردن خیال در صحنه به صحنه قصهها و امکان بوییدن، بوی دلانگیز کاغذ!
تو کتاب کاغذی را بیشتر دوست داری، نهفقط به خاطر همه اینها و به خاطر آرامش و تمرکزی که به تو میدهد. به خاطر اینکه شاید هنوز هنر شفاف گوش کردن را بلد نشده باشی. اما من خیال میکنم غیر از تمام اینها، راز دیگری هم هست، هنر تسخیر صدا را نباید دستکم گرفت. این نیست که آن کسی که برایت کتاب میخواند، فقط باید بلد باشد کلمات را درست بخواند، نه، باید بلد باشد حسش را جاری کند در کلام. معنایش این نیست که فقط صدایش قشنگ باشد، که باید لحن راوی و فراز و فرودها را بشناسد و حسوحال قصه را درست از کار دربیاورد. القصه که باید روح قصه در جانش دمیده شده باشد که زورش به تسخیر دل و جانت برسد، و الا نه هر که سر بتراشد، قلندری داند…