کیبوردت را به جای قرص بخور
فائزه دائمی
بنویس. از هرچه توی سرت تاب میخورد، بنویس. هرچه از گفتنش که هیچی، از فکر کردن بهش هم میترسی و شرم داری و پشتت را میلرزاند. همانها را بنویس. روی کاغد بنویسی، بهتر است. کی میداند آنور مانیتورِ لپتاپ و گوشی و تبلتت چه کسی پاپ کورن به دست نشسته، قضاوتت میکند؟ اصلا شاید طرف پرینت دانه دانه پرتوپلاهایی را که نوشتهای، بگذارد لای پروندهات و سنگینترش کند.
قلم و خودکار بگذار جلویت و از هرچه دلت میخواهد بنویس، هر جور که دلت میخواهد. لازم نیست استعاره و ایهام و مجاز بتپانی لابهلای جملاتت. بگذار کلمات همانطوری که به ذهنت خطور میکنند، خودشان را به انگشتانت برسانند. جملهها را ناقص رها کن، اگر دلت خواست یک کلمه را هزار بار پشت سر هم بنویس، فحش و بد و بیراه را نثار کسی کن که جانت را به لبت رسانده، نثار عالم و آدم. بی هیچ ترتیب و آدابی اگر بنویسی و خودت را رها کنی از فکر و خیال، اسمش میشود نوشتن درمانی، میشود رایتینگ تراپی. بله. نوشتن میتواند درمانگر هم باشد. نوشتن یعنی فهمیدن و بیان کردن. هرچه بیشتر تجربههای درونیات را بفهمی، بیشتر خودت را شناختهای. و همین شناخت اولین قدم است برای حل کردن مشکلی که امانت را بریده.
هنوز نمیدانی روی کاغد سفید جلوی رویت چه باید بنویسی؟ موضوع انشا میخواهی؟ چندتایی روش وجود دارد برای خالی کردن سرت از زخمهایی که روحت را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. از هر کدام که خوشت آمد، قلمت را بگذار روی کاغذ و شروعش کن.
نامه بنویس
عزیز ازدسترفته؟ کسی که سر قرار آخر نیامد و حرفهایت را نشنید؟ راننده تاکسیای که باقی پولت را نداد؟ استاد بدقلق عنقی که نیم نمره ناقابل هم از دستش نچکید؟ رفاقتی که کسلت میکند؟ رئیسجمهوری که نتوانست که نشد؟ و…
به یکیشان بنویس، حرفهایی را که باید میزدی و نزدی. خشمی را که باید خالی میکردی و نکردی، بنویس.
آرزو و رویا
آرزو یعنی ای کاش یک چراغ جادو داشتم و یک غول حلقهبهگوش. آرزو یعنی چیزهایی که خیلی وقتها شدنی نیست، البته نوشتنش ضرری ندارد. بحث رویا اما جداست، چون اگر خودمان آستینمان را بالا بزنیم و تلاشمان را بکنیم، شاید شد آن چیزی که میخواهیم. پس بهتر است جدیشان بگیریم و بنویسیمشان. بالاخره آدمی به امید زنده است.
وبلاگ شخصی و شبکههای اجتماعی
این هم یک راهش است. بالاخره اینکه در جواب فکرهایی که توی سرت میپلکد، چهار تا نظر و لایک و بازخورد هم دستت را بگیرد، اتفاق خوبی است. البته باید حواست را جمع کنی که درباره خاطرات خیلی خصوصیات ننویسی. خلاصه که اگر من جای شما بودم، یک چیزهایی را با اسم مستعار به خورد فالوئرهایم میدادم.
سفرنامه
یک چیزهایی میروند سراغ زوایای پنهان ناخودآگاهمان و آشکارشان میکنند، مثل حس و حالمان، مثل تجربههایمان از سفر. تجزیه و تحلیل خوبها و بدها در سفر، ویژگیهای مثبت و منفیمان را روشن میکند. فکر نکن که داری یک اثر ادبی دهنپرکن مینویسی، هر حسی را که به سراغت آمد، بنویس.
داستان کوتاه یا رمان
این یکی حاصل جمع تجربههای شخصی و تخیل توی نویسنده است. سخت نگیر، کار شاقی نمیکنی. از تجربههای دمدستیات شروع کن به نوشتن، میبینی که به جاهای بهتری ختم میشود. خدا را چه دیدی، شاید لازم نبود بعد از نوشتن بسوزانی. شاید همان افکاری که سرت را به درد میآورد، خریدار داشت، شاید شدی یکی از پرفروشترین نویسندههای سال.
۱. حسینی کبری، ۱۳۹۶، روشهای گوناگون نوشتار درمانی، مدرسه نویسندگی
۲. افشین نوید آتوسا، ۱۳۹۴، بنویس حالت بهتر میشود، همشهری داستان، شماره ۸۸