یادداشتی درباره نمایش «نذار این خواب تعبیر بشه» در سالن سایه، تئاتر شهر
اغلب نمایشهایی که درباره جنگ تحمیلی کشور ما تولید و اجرا میشوند، آثاری سرشار از شعارزدگی و اشارههای مستقیم به مضامین حماسی، اخلاقی، سیاسی جنگ هستند، اما گاهی نمایشنامهنویسان ایرانی، جنگ را بهانه قرار میدهند برای پرداختن به پشت صحنه و حاشیههایی چه بسا مهمتر از متن جنگ. درواقع پیامدهای جنگ برای خانواده رزمندگان همانقدر ویرانگر است که خود جنگ. مهدی نصیری در «نذار این خواب تعبیر بشه»، جنگ را دستمایه قرار داده برای روایت سه داستان اجتماعی از مشکلات، دغدغهها و روابط عاشقانه و خانوادگی زنانی که همسرانشان در جنگ به سر میبرند و آنها چشمبهراه بازگشتشان هستند. داستانها در قالب اپیزودیک، موازی و دیالوگ بین زن و شوهرها تصویر میشوند و بهخوبی تماشاگر را با خود همراه و توجهش را جلب میکنند. شخصیتپردازیها دقیق و باورپذیرند. دیالوگنویسیها خوب و روان، گرههای داستانی جذاب و برخی تمهیداتِ بهظاهر ساده در شیوه اجرایی و کارگردانی، نمایش را تا سطح اثری قابل قبول و شریف ارتقا دادهاند؛ بیآنکه نتیجه کار به ورطه شعارپراکنی و زیادهگویی یا اغراق و تاکیدِ بیدلیل بر ارزشهای حضور در جبهه جنگ و ایستادگی مقابل دشمن بیفتد. اشاره به خصیصههای اخلاقی، فرهنگی و رفتاری قومیتی از زبان رزمندههای شهرستانی جسورانه و تاملبرانگیز است. برای نمونه، دیالوگ رزمنده مشهدی در پاسخ به زیارت رفتنهای هفتگی زنش: «آخه کدوم مشهدی رو دیدی که هر هفته بره زیارت؟!» زمانبندی اپیزودها و تداخلهای کوچکی در روابط میان آنها، گرچه خلاقانه و نو نیست و اتفاقا تکراری و معمولی هم هست، اما با فضای کلی داستان و نمایش همخوانی دارد و برای تماشاگران عادی تئاتر جذاب است، بهویژه استفاده از تکنیک فلاشبکهای زمانی در آغاز هر اپیزود، که شیوه روایت داستان در فیلم «مِمِنتو» (کریستوفر نولان) را تداعی میکند. بازیهای «نذار این…» را میتوان در نگاهی کلی یکدست و خوب عنوان کرد. تسلط و تبحر بازیگران علاوه بر هنر و خلاقیت خودشان، به لطف متن شیرین و کارگردانی بیادا و اصولِ نصیری، موجب شده هر سه زوج بتوانند مخاطب را بدون خستگی و دلزدگی متوجه صحنه و قصه بکنند. بهرام تشکر و ترانه کوهستانی بهترین گروه میان بازیگران هستند. کوهستانی که همین اواخر بازی خوبش را در «ناتمام» دیده بودیم، با ایفای نقش لیلا ثابت کرد بازیهای موفق او اتفاقی نیستند، بلکه نتیجه ۱۵ سال تجربه و حضور حرفهای در تئاتر است. همچنین دو زوج دیگر، که بارِ سنگین لهجههای درست و بینقص شهرستانی را هم بر دوش دارند، در ایفای نقشها گُل کاشتهاند. بهخصوص نگاه کنید به زوج رضا جوشنی و هما پریسان که چه انتخابهای خوبی برای بازی در نقش یک زن و شوهر شمالیاند. ترکیب آنها کنار هم کاملا برازنده و هوشمندانه است. وسواس آنها در رعایت جزئیترین میمیکها، آواها و کلمهها در مقابل یکدیگر، کمنظیر و مثالزدنی است. «نذار این خواب تعبیر بشه» نمایشی است که میتوان یک بار از تماشای آن لذت برد.
نصیری در نمایش خود بر وجه سرگرمکنندگی تاکید بیشتری داشته تا بر تاثیرگذاری محتوایی. او چنان بر بخش سرگرمی و طنز کار افزوده که سه ماجرای تراژیک نمایشنامه، اثر نهایی را به کمدی ناخواسته تبدیل کرده. مضمون ارزشها و آرمانهای جنگ در «نذار این…» کاملا از دست رفتهاند و چندان که باید و لازم است، به آنها پرداخته نمیشوند، مگر در حد یکی دو اشاره کوچک میان دیالوگهای شخصیت مشهدی و شمالی به رزمندهها و مردمی که زیر باران گلوله و خمپاره جان میدهند و آواره میشوند و همین امر مانع از بازگشت آنها نزد همسر و خانوادهشان میشود؛ اشاره کمرنگ و غیرمستقیم به مسئولیتپذیری و غیرتمندی. بدِ ماجرا اینکه غالب سوژههای طنز نمایش به مسائل عاطفی، عشقی، زناشویی یا قومیتی مربوط است که در دو اپیزود چپ و راست صحنه به چشم میخورند، وگرنه در درامِ حسی زوج لیلا و همسر سابقش، خبری از طنازی و لودگی نیست. هرچه لهجه شمالیِ هما پریسان درست و بینقص است، به همان میزان بازی و لهجه مشهدی سروناز (فریبا امینیان) پُرایراد و اغراقشده و تیپیکال است. بااینحال بزرگترین ضعف نمایش، حاشیه رفتنهای بیدلیل نصیری و پرهیز او از پرداخت بیشتر و واضحتر به مسئله جنگ و تاثیرات آن بر خانوادهها از نگاه زنان است. معلوم نیست چرا نویسنده در نمایشنامه، نقطهضعف مردهای شهرستانی را در علاقهمندی افراطی به خوردن غذاهای دستپخت همسرشان نشان داده است!
شماره ۷۲۲